ساحل آرامش!
چقدر سخت است درباره فیلمی بنویسی که دو ساعت و نیم بی چشم به هم زدن می دیده و لذت می برده ای و تازه حین دیدن به صرافت افتاده ای که فیلم را نگه داری و به خاطر آن لوگوی جشنواره کن که در ابتدای فیلم دیده ای، نام فیلم را گوگل کنی تا ببینی آیا توانسته نظر داوران را هم به خود جلب کند یا فقط از نظر تو جالب است. معمولا پیش از دیدن فیلم، می دانم با چه کاری از کدام فیلمساز روبرو هستم. راستش در مورد «مثلث غم» و کارگردان خوش قریحه اش روبن اوستلوند سوئدی به شدت سورپرایز شدم. درست مثل یک تیم حرفه ای فوتبالی که استثنائا گرم نکرده آمده وسط زمین تا بازی از پیش برده با جوانان محلات را ببرد اما تا به خود بیاید بازی را سه هیچ باخته. «مثلث غم» را نمی شناختم چون فیلم قبلی اوستلند یعنی «مربع» را هم ندیده بودم و از اساس،
سینمای سوئد را با برگمان پایان یافته می دانستم. چه خیال خامی! اوستلند در «مثلث غم» نشان داد که سینما زنده است و به هر زبان و شکلی می تواند وارد مغز و روح آدم بشود. این اثر کمدی سیاه به عقیده نگارنده حق اش هم بود که نخل طلا را به دست کارگردانش برساند. چرا که هرچند با توسل به هجو و شعار، آنچه خواسته بود را به تصویر کشیده بود. حرف و عملش یکی درآمده و گفته های ناخدای مست آمریکایی و روس دیلاق پولدار در کابین و در آن شب تاریک روی امواج خروشان دریا و ترکیدن مستراح فرنگی روی پیراهن خواب پیرزن افاده ای و از خودراضی کاملا به هم دوخته و در هم فرو رفته بودند. اوستلند در جاهایی یادم انداخت که چرا از «اجاره نشین ها»ی حضرت مهرجویی بیشتر از بقیه فیلمهایش خوشم آمده. فیلم «مثلث غم» شعار زده نیست بلکه شعار را در چشم عملگرایی فرو می کند. توانسته دنیای احمقانه زیادی پولدارهای پیر و از کار افتاده در کنار تن و بدن های سالم و زیبا را به خوبی کنار هم بنشاند. علیرغم 147 دقیقه ای بودن، فیلم خسته کننده نیست و این برای جذب مخاطب عام یک امتیاز محسوب می شود. از سردی بقیه فیلمهای سوئدی در این اثر اوستلند خبری نیست. بازی وودی هارلسون هم به تنهایی یک اسکار داشت.