جستجو در سایت

1393/01/21 00:00

عشق يا تعصب؟!

عشق يا تعصب؟!
«طبقه حساس» آخرين ساخته کمال تبريزي را شايد بتوان يک طنز اجتماعي ناميد. فيلم ظاهراً در ژانر کمدي طبقه بندي شده است، اما اين کمدي بودن به معناي آن نيست که مخاطب به تمامي بخش هاي فيلم بخندد، بلکه آنچه فيلم را خنده دار جلوه ميدهد کليت داستان آن است: فروغ (پانته آ بهرام)، همسر مردي متدين به نام حاج آقا کمالي(با بازي درخشان رضا عطاران) ميميرد. مرد قبري دو طبقه ميخرد تا پس از فوت در طبقه دوم دفن شود، اما مدتي بعد مشخص ميشود که فروشنده قبر کلاهبردار بوده و مردي ديگر به نام محتشم (پيمان قاسم خاني) به جاي او در طبقه دوم قبر دفن شده است. «تقابل» عنصري پيش برنده و ياري دهنده در ژانر کمدي است. از اين منظر، «طبقه حساس» تقابلهايي اساسي را در فيلمنامه خود جاي داده است، تقابلهايي که بيکشمکش بودن داستان را جبران ميکنند. از همان نقطه آغاز فيلم، پيداست که کمالي، از مرگ فروغ (پانته آ بهرام) که به قول خودش 35 سال با او زندگي کرده است غمي در دل ندارد. براي او همه چيز ظاهري و بيروني است. اگر گريه ميکند تنها براي حفظ ظاهر است و بيشتر توجهش بر اين است که مراسم آبرومند برگزار شود و وجهه او در ميان دوست و آشنايان حفظ شود و اين درحالي است که او تعصبي بي مورد و غيرمنقطي روي همسرش دارد؛ همسري که فوت شده و مرد سالها نسبت به او سرد و بي اعتنا بوده است. کمالي، در مراسم همسرش با شنيدن شوخي بي مزه دوستش از خنده روده بر مي شود، چند روز پس از مرگ زن با دوستانش به چين ميرود، با پيشنهاد ازدواج مجدد لبخند به لب مي آورد و اين در حالي است که او بر سر موضوعي پوچ و احمقانه همچون قرار گرفتن مردي نامحرم در طبقه دوم قبر همسرش در حال جدال با خانواده شخص متوفي است. آنچه تا به اينجا گفته شد لايههاي بيروني و ظاهري فيلم بودند، اما «طبقه حساس» فيلمي عميق است و فيلمنامه آن در کمال ژرف نگري نوشته شده است. فيلم در لايههايي زيرين خود، بسياري از رفتارها، معضلات و ناهنجاريهاي اجتماع را به تصوير ميکشد. تناقض، عنصر اصلي در شخصيتپردازي اکثريت کاراکترهاي فيلم است. کمالي، آدمي دوشخصيتي است. گرچه در ظاهر انساني با دين و ايمان به نظر ميرسد و دوست دارد هميشه مورد احترام واقع شود، اما در عمل، همه کارهايش را با رشوه دادن و دور زدن قانون و حتي دين پيش ميبرد. در حالي که حتي روحاني باايمان و درستکار (محمدرضا فروتن) به او اطمينان مي دهد که قرار گرفتن همسرش و آن مرد غريبه در يک قبر از نظر شرعي اشکالي ندارد باز هم کمالي اصرار دارد تا حرف خود را به کرسي نشاند و اصل مهمترِ حرام بودن نبش قبر را ناديده ميگيرد. داماد کوچک کمالي، حسن، نمادي از انسان چاپلوس و منفعت طلب است. او حتي از باورها و آرمانهاي قلبياش براي جلب توجه کمالي ميگذرد. دوستان و دختران کمالي نيز به نوبه خود انسانهايي دورو و چرب زباناند که هدفي جز محبوبيت بيشتر نزد کمالي و مستحکمکردن جايگاه خود ندارند و در اين ميان آن کسي که حقيقتاًفراموش شده، فروغ است. به عبارتي، خودِ فروغ براي هيچ کس آن چنان اهميتي ندارد و اين تعصب مرد است که بدون عشقي عميق و حتي وفاداري به همسرش در رأس توجه قرار گرفته است. نکته جالب اينجاست آدم هايي که کمالي آنها را بي ايمان و ناموس خطاب ميکند در عمل، باثبات تر از او و اطرافيانش هستند. به عبارتي، همسر احتشام (بهاره رهنما) پس از آن که کمالي به او پيشنهاد ازدواج موقت را ميدهد برآشفته ميشود و با دلخوري او را ترک ميکند و شکايتش را با قوتي بيش از پيش پي ميگيرد. فروغ، همسر کمالي نيز نمادي است از زن خانه دار، سنتي و حرف شنو که سالها مورد بيتوجهي مرد بوده و ظاهراً تنها وظيفهاش خانه داري و آشپزي کردن براي مرد بوده است و حتي پس از مرگش نيز مرد همچنان غصه اي براي از دست دادن او ندارد. از منظر نشانه شناسانه «طبقه حساس» فيلمي قابل بحث است. فيلم مملو از نشانه هاييست که با ظرافت در آن جاي گرفتهاند؛ نشانههايي که به يقين خود را فرياد نمي زنند و تنها قرار است به تأثيرگذارتر شدن هرچه بيشتر فيلم بيانجامند. عنصر تکرارشونده پايين افتادن شبانه مرد از تخت پس از ديدن همسرش در خواب نشانهاي زيباست. مرد با هر بار بيداري به سمت آگاهي بيشتر پيش مي رود. به عبارتي، او با هر بار زمين خوردن قرار است کمي بيشتر به خودش بيايد که تکرر اين اتفاق منتج به پاياني زيبا براي روايت ميشود. مرد سرانجام تسليم ميشود. روي قبر همسرش دراز مي کشد و شايد براي اولين بار پس از سي و پنج سال، به او ابراز علاقه ميکند، شايد او تازه حالاست که فروغ را به ياد ميآورد و عاشقش ميشود. آدمها در «طبقه حساس» بسياري از مباحث واضح حقوقي را زير پا مي‌گذارند. مثلاً طلاق دادن همسر، پس از فوت او کاملاً منتفي است زيرا همسر پس از فوت عملاً به همسرش نامحرم و نکاح آنها باطل ميشود، اما کمالي (که خود را متدين ميداند) بي توجه به چنين امري همسرش را پس از فوت طلاق ميدهد. اين طلاق براي آن است که مرد قلباً بپذيرد که ديگر نسبت به همسرش مسووليتي ندارد تا شايد آن غيرت و تعصب بي مورد از بين برود، اما حتي اين طلاق بيهوده و پاک شدن نام خانوادگي مرد از سنگ قبر همسرش باز هم تأثيري بر او نمي گذارد و اين تعصب همچون خورهاي روح او را ميبلعد! اين امر موجب ميشود که او يک بار ديگر هم قانون و دين را ناديده بگيرد و دست به نبش قبر بزند تا جنازه همسرش را به آرامگاه خانوادگيشان منتقل کند. مکالمات او با احتشام (پيمان قاسم خاني) که در واقع مرده است باز هم استعاراتي هوشمندانه را به ياد مي آورند که به دگرديسي مرد مي انجامند، ارزش زن را به او يادآوري ميکنند و معناي «عشق» را نه در قالب جملاتي شاعرانه و دشوار، بلکه به سادگي به او مي آموزند. از آن جهت که فيلم طنز است و بسياري از واقعيات مي توانند در آثار کمدي و طنز تلطيف شوند يا حتي ناديده گرفته شوند، ناديده گرفته شدن اين مباحث حقوقي و ديني در «طبقه حساس» نيز توي ذوق نمي زنند و حتي به ياري درام مي آيند تا پيشرفت موجهي داشته باشد، حتي فيلمنامهنويس (قاسمخاني) به لطف طنز بودن اثر، عنصر حل و فصل و گره گشايي فيلم را نيز کمي ساده انگارانه در نظر ميگيرد و از کنار بسياري از مسائل جدي به سادگي مي گذرد. از اين روست که تحول ناگهاني کمالي با آن تعصب عجيب و غريب هم با کمي اغماض قابل پذيرش است، اما فيلم در عين شوخ و شنگ بودنش حرف هاي اصلي خود را مي زند. اشعار روي گورها که به صورت ميان نويس در فيلم جاي گرفته شده اند هر يک حرفي براي گفتن دارند. هم چنين، مقايسه و نمايش تضادها، از اصليترين تمهيدات بکارگرفته شده در فيلم اند که به کمک آن فيلمساز بسياري از حرفهاي مورد نظرش را مطرح مي کند. نبايد از ياد برد که «طبقه حساس» فيلمي شخصيت محور است. داستان آن خطي و ساده است و در همان چند دقيقه اول تمام مي شود. اگر ديالوگ هاي هوشمندانه و برخي داستانک هاي نسبتاً جذاب را از آن بگيريم شايد روندي کند و يکنواخت داشته باشد و فراز و نشيب مطبوعي براي همراه کردن مخاطب در آن يافت نشود، بنابراين شخصيتها حرف اول را در پيشبرد داستان و جذابيت آن براي مخاطب ميزنند. شايد بتوان به جرأت اذعان داشت که بار عمده فيلم بر دوش رضا عطاران است. کاراکتر حاج آقا کمالي، کاراکتري دشوار است بدين جهت که اين کاراکتر مملو از دوگانگيها، تضادها و پارادوکسهاييست که درست اجرا کردن آنها کار هر بازيگري نيست. عطاران، در عين باورپذيري کاراکتر، به آن بُعد مي بخشد و آن را به شخصيتي ملموس و آشنا در جامعه امروزي مبدل ميسازد. عطاران در «طبقه حساس» تا حدودي از کاراکتر هميشگي اش در فيلم هاي سينمايي پيشين فاصله ميگيرد و اين بار شمايلي تازه را به نمايش مي گذارد که با هيچ يک از نقش هاي قبلي وي قابل قياس نيست. ديگر بازيگران نقش هاي کوتاه تري بر عهده دارند. بهاره رهنما، نقشي نه چندان متفاوت را خوب بازي مي کند، اما از جايي به بعد کاراکتر او رها ميشود، شخصيت در فيلم گم مي شود و حتي ديگر در پايان فيلم خبري از او، که يکي از شخصيتهاي اصلي داستان است، نميشود. بنابراين بازيگر از فيلمنامه لطمه ميخورد و حضورش در فيلم کمرنگ و کم تأثير مي شود. پانته آ بهرام و پيمان قاسمخاني نيز نقش هايي کوتاه بر عهده دارند، آن قدر کوتاه که نميشود توضيح زيادي درباره بازيشان داد، اما آزاده صمدي بازي نسبتاً بيروني و خوبي دارد که با فضاي فيلم همخوان است. «طبقه حساس» را مي توان يکي از فيلم هاي خوب کمال تبريزي به شمار آورد که همانند ديگر فيلم هاي او در عين ظاهر سادهاش، حرف هاي بسياري براي گفتن دارد، فيلمي که البته ضربه هايي از فيلمنامه اش خورده است و مي توانست بهتر از اينها باشد. تبريزي با بهره گيري از ديگر عناصر فيلم تلاش کرده است که نقصان هاي فيلمنامه را جبران كند و در اين زمينه نسبتاً هوشمندانه عمل کرده است، اما نبايد از ياد برد که فيلمنامه حساس ترين بخش فيلم است و مي تواند فيلمي را به شکست بکشاند يا آن را به اوج رساند. با اين حال «طبقه حساس» در مقايسه با بسياري از فيلم هاي جشنواره گذشته فيلمي قابل قبول و دوست داشتني است که مي تواند نظر مثبت عامه مخاطبانش را جلب كند.