جستجو در سایت

1399/12/20 00:00

فراموش‌شدنی و کلیشه‌ای

فراموش‌شدنی و کلیشه‌ای

 ترجمه اختصاصی سلام سینما

افکارتان می‌توانند به شما خیانت کنند اما در عین حال نیز می‌توانند کمک کنند تا با افراد دیگر ارتباط برقرار کنید. «آشوب مدام» فیلمی در ژانر درام و علمی تخیلی است که چیزهای زیادی در سر دارد اما نمی‌تواند بهترین رویکرد را به عمل بستن آنها پیدا کند. «داگ لیمان» فیلمنامه‌ی این اثر را از رمان "خنجر رها کردن" یکی از اولین آثار «پاتریک نس» از سری رمان‌های بزرگسالان او اقتباس کرده است. او سیاره‌ای دورافتاده را در آینده را نشان می‌دهد که در آن افکار انسان‌ها برای اطرفیانشان قابل شنیدن است و از راه رسیدن یک زن، تمام پایه‌های سست آن جامعه‌ی مردد را به لرزه درمی‌آورد. «دیزی ریدلی» و «تام هالند» را از فرنچایزهایی مثل «جنگ ستارگان» و «مرد عنکبوتی» می‌شناسیم که اکنون در فیلمی با بودجه‌ی متوسط ایفای نقش می‌کنند.

«آشوب مدام» پس از «حماسه گرگ و میش» و «هانگر گینز» مهمترین فرنچایز شرکت لاینزگیت است که از 5 مارچ در آمریکا به اکران در می‌آید. این فیلم چهار سال پس از اتمام فیلمبرداری‌اش به سالن‌های سینما و خانه‌ها می‌آید اما به کمک نام‌هایی مثل «مدس میکلسن»، «سینتیا اریوو»، «دمیان بیشیر» و «دیوید اویه لوو» می‌تواند همچنان توجهات را جلب کند. 

در سال 2257 میلادی در دنیایی جدیدی روی زمان هستیم که «تاد»(تام هالند) با پدرخوانده‌هایش «بن»(بیشیر) و «کیلیان»(کرت ساتر) زندگی می‌کنند. آنها پس از اینک چند موجود ترسناک، همه‌ی زنان منطقه از جمله مادر «تاد» را به قتل رساندند، سرپرستی «تاد» را به عهده گرفتند. در همین زمان، یک پدیده‌ی فیزیولوژیک ابداع شده است که از طریق آن می‌تواند افکار انسان را شنید.

روزی زنی به نام «وایولا»(دیزی ریدلی) سوار بر یک کشتی در دنیای جدید پهلو می‌گیرد و توسط شهردار خودخوانده‌ی این شهر یعنی «پرنتیس»(مدس میکلسن) دستگیر می‌شود. «پرنتیس» که مصمم است تا از این زن جوان محافظت کند، او را در جنگلی خطرناک که گفته می‌شود سکونتگاهی مخفیانه در آن قرار دارد، اسکورت می‌کند. «لیمان» که به تازگی تولید و فیلمبرداری «قرنطینه شده» را در دوران همه‌گیری کرونا به امام رسانده است، ید طولایی در ساختن سکانس‌های اکشن و تعقیب و گریز دارد که می‌توان بهترین آنها را در فیلم‌هایی مثل «هویت بورن» و «لبه فردا» نظاره کرد. در «آشوب مدام» این «تاد» و «وایولا» هستند که دل به جنگل می‌زنند و با المان‌ها و بومی‌ها درگیر می‌شوند. آن هم نه با سفینه و اسلحه‌های لیزری بلکه با کولت و شاتگان.

از جلوه‌های ویژه برای به تصویر کشیدن صداها استفاده شده است که می‌تواند کمی حواس مخاطب را پرت کند. لحظاتی که «پرنتیس» و افرادش در تعقیب «تاد» و «وایولا» هستند، «لیمان» به خوبی توانسته است که ویژگی‌های تماتیک اثرش را در تصویر پیاده‌سازی کند. «تاد» در حال ناامیدی تلاش می‌کند تا مردانگی‌اش را نشان دهد. برای اینکار مجبور است که ترس‌های خود را پنهان کند. «نس» نویسنده‌ی فیلم به خوبی نشان می‌دهد که مردان جوان در جهت پنهان کردن ترس‌ها و کمبودهای خود برای محکوم نشدن به "ضعیف بودن" تلاش می‌کنند. درک «وایولا» از وجود پیچیده‌ی «تاد» می‌تواند نتیجه‌ی عکس بدهد. 

اینکه هیچ زنی در این قبیله وجود ندارد می‌تواند برای القای مفهومی خاص طراحی شده باشد اما هر مفهومی که فیلمساز به دنبال آن بوده راضی‌کننده نبوده است. ضدقهرمان‌های داستان یعنی «میکلسن» و «اویه لوو» در نقش یک شهردار خبیث و یک کشیش دیوانه دارای نشانه‌های تک بعدی از یک انسان پلید است. مهم‌ترین نقطه‌ی قوت فیلم، حس دژاوویی است که از طریق آسمان خاکستری که دربرگیرنده‌ی کاراکترها است. 

«آشوب مدام» در به تصویر کشیدن یک جهان دیستوپیایی که در آن نوجوانان باید از طریق قهرمانان مؤنث، بشریت را نجات دهند، با «هانگر گیمز» بی‌شباهت نیست. با اینکه این فیلم سال 2017 فیلمبرداری شده است و تمام آن روش‌ها به کلیشه مبدل شده، اما چهار سال بعد نیز «آشوب مدام» نمی‌تواند چیزی به غیر از یک گذشته‌ی دردناک را به تصویر بکشد. «هالند» و «ریدلی» شیمی خوبی با یکدیگر دارند اما خود را در فیلمی می‌بینند که دنباله‌روی یک روند سینمایی محو شده است که در ذهن مخاطب نمی‌ماند.

منبع: اسکرین دیلی

مترجم: وحید فیض خواه