نقدی بر نماینده اسکار ایران

به نام خدا
آخرین داستان مزد خود را از آکادمی علوم و هنر های سینمایی گرفت. همین حظورش در بزرگترین مراسم جهان مایه مباهات و افتخار است اما یک نکته وجود دارد. چرا ده سال!!
خبر ساخت آخرین داستان که به گوش اهالی سینما رسید با تاسفات ففراوان همراه بود. استودیو هورخش با همکاری یک شرکت دیگر برای ساخت یک انیمیشن صد دقیقه ای ده سال وقت گذاشتند!!! به نظر میرسد نوشته هایی که قرار است بخوانید کلیشه ای به نظر بیاید و مربوط به نقد انیمیشن نداشته باشد. اما اگر واقع گرا باشیم باید این نکته را باور کنیم که ایران پس از چند سال انیمیشنی ساخت که حقیقتا ارزش دیدن دارد. بحث اکنون ما بر سر امکانات و تکنولوژی کم در برابر پشتکار و ایده های جدید و زیباست. وقتی منبعی از داستان های حماسی و گرانبها که شامل مضمون های پهلوانان و پیروزی انسان بر اهریمن که همان نفس انسان است در اختیار ماست، حقیقتا حیف است سالی یکبار نمیتوانیم آن ها را به انیمیشن تبدیل کنیم. بنده در رشته ی انیمیشن تا حدودی کارکرده و میدانم چه مصیبت هایی دارد تا بتوانیم حرکت یک شخصیت را برنامه نویسی کنیم. اما چرا کشور های پیشرفته در عرض چند ماه (گاهی کمتر از یک سال) انیمیشن هایی در سبک سه بعدی رایانه ای که بسیار سخت تر از دوبعدی رایانه ای است میسازند و به موفقیت گیشه ای دست مییابند؟ به خاطر تکنولوژی. من در مقاله های خود چندیدن دفعه تاکید بر علم بودن یا هنر بودن سینما داشتم. کمی از بحث دور شدیم اما کلیت نظام را ثابت نگه میداریم.
سینما هنریست که وسیله تحقق آن علوم تجربیست. علوم و وسائل ساخت انیمیشن را اگر داشته باشیم، آخرین داستان هایمان را در عرض یک چشم به هم زدن به جهان نشان میدهیم. هنرش را داریم اما تکنولوژی اش نیست. مثل نردبانی که جای دو پای یک پایه داشته باشد. سر پا می ایستد اما کسی نمیتواند از آن استفاده کند. این است یکی از ده اشکال سینمای انیمیشنی ایران.
آخرین داستان به قول انیماتور ها از فیلمبرداری به سبک اول شخص و سوم شخص استفاده ی مفیدی برد. صدا گذاری انیمیشن خوب بود. فیلمنامه به خوبی اقتباس گرفته و انسجام قابل قبولی داشت. ژانر و سبک خود را اثبات کرده و علی رقم برآورده نکردن یک سری نیاز ها و ابهامات مردم. (که به پایانبندی ماجرا مرتبط بود)، از آن آثاری نبود که وقتی مردم را از سالن ها به بیرون هدایت میکرد کسی خمیازه کشیده یا از هدر رفتن پولش گله کند.ابعاد آخرین داستان را بررسی میکنیم اما پویانماییها، ازجمله همین «آخرین داستان»، یک بُعد غیرفنی هم دارند. همانطور که آمد، معمولا این بُعد در جنب ابعاد فنی چشمگیر ایندست فیلمها چندان بهچشم نمیآید، اما این بدان معنا نیست که میتوان آن را نادیده گرفت. هرچه چنین فیلمی ازنظر فنی کممایهتر باشد، باید ازنظر غیرفنی مایهورتر باشد، بلکه دیدنی ازکار دربیاید. اثر رهگذر، اگرچه در سطح سینمای ایران ازنظر فنی درخشان مینماید، آنچنان نیست که ما را از توجه به جنبههای غیرفنی آن، ازجمله فیلمنامه، غافل سازد. «آخرین داستان» برایآنکه خلأهای فنیاش چندان بهچشم نیایند، میبایست فیلمنامهای بدون حفره و بسیار خوب میداشت که متأسفانه ندارد. برعکس، فیلمنامه این پویانمایی چالهچولهها و دستاندازهایی افزون در آن ایجاد کرده است. داستان رهگذر تفاوتهای عمدهای با روایت فردوسی در «شاهنامه» دارد که بهنظر به آن آسیب رسانده است: مطابق روایات اساطیری، کاوه پس از آنکه ضحاک، بعد صدها سال حکمرانی، دو پسر باقیمانده او را دستگیر کرد تا مغز سر ایشان را خوراک مارهای دوش خود سازد، برضد شاه زمان شورید. او، پس از آشنایی با فریدون و آگاهی یافتن از اینکه او به جمشید نسب میرساند، به فرمانش گردن نهاد و.... اما در «آخرین داستان» قیام کاوه بیمقدمهچینی لازم انجام میشود؛ اینجا، نه خبری از ۱۸ پسر کاوه است نه نشانی از «برمایه» (گاوی که فریدون از او تغذیه کرد)، نه حتی اثری از مارهای دوش ضحاک (اینجا، مارها در آخرین لحظات پدیدار میشوند)؛ بهجای «ارنواز» و «شهرناز»، دختران جمشید، که ضحاک آنها را بهزنی میگیرد، هم «شهرزاد» آمده است. اینکه فیلمساز داستان اصلی را طوری که دوست دارد تغییر بدهد، فینفسه هیچ اشکالی ندارد، اما او باید طوری این کار را انجام دهد که نقصی در اثرش راه نیابد. معالأسف، رهگذر که محمد چرمشیر، نمایشنامهنویس نامی، را نیز درکنار خود داشته است، ازعهده این کار برنیامده است.سادگی و ایده اقتباس نو از شاهنامه فردوسی بود آن ویژگی مثبتی که تماشاگر را راضی و آکادمی اسکار را مجاب به شرکت دادن این انیمیشن و پیشبرد آن تا مراحلی جلو کرد. سازندگان در طی این ده سال مشاغل متفاوتی را بوجود آورده و گردش درآمد های فراوانی کردند.هر چقدر هم انیمیشن ضعیف باشد، وقتی کسی از وجودش سود میبرد یعنی اجر خود را ادا کرده. جواب زحمات بسیار سازندگان حضور این انیمیشن به عنوان نماینده اسکار ایران و اکران عمومی آن در چندین کشور از جمله ایالات متحده بود. انشالله آخرین داستانمان آخرین داستان نباشد...
رضا ظفری