سینما و زنجیرهی اقتصادی محصولات جانبی فیلم

رابطهی مابین اقتصاد و سینما از آن دست مطالبی است که پیشینهی آن به درازای عمر سینما میباشد هرچند که در ابتدای امر برای متولیان اولیه سینما رشد سریع و فراگیری این پدیدهی نوظهور قابلتصور نبود اما با گذشت چندین سال از نخستین نمایش فیلم شواهد اثبات کرد که سینما بهزودی خواهد توانست بر علاقهی مردم سیطره پیداکرده و بخشی تأثیرگذار در زندگی آنها شود همین اقبال عمومی بود که باعث گشت فیلمسازی روند رو به رشد پیدا کند و به تبع آن استودیوهای فیلمسازی در گوشه و کنار جهان شکل گیرد، سیاست حاکم بر این استودیوها در مرتبهی اول توجیه اقتصادی بود بدین معنا که اگر سینما در یک مسیر درست قرار گیرد میتواند تبدیل به یک صنعت شود آن هم صنعتی که تولید آن محصولی ماندگار و پر سود است.
تا حدود دههی 70 میلادی سوددهی اصلی سینما منحصر به فروش فیلمها در گیشه بود اما با ورود شرکت های سازنده بازی رایانهای نسل نو به بازار و تغییر الگوهای تبلیغاتی به یکباره تحولی نو در اقتصاد سینما ایجاد شد که این تحول از طریق اقلام جانبی فیلمها بود، در اینجا قصد داریم تا نگاهی به این اقلام و نقش آن در اقتصاد داشته باشیم.
بیشک همهی ما با عکسها و پوسترهای بازیگران و فیلم های سینمایی برخورد داشتهایم این پوسترها برخلاف آنچه که در کشور ما به علت عدم رعایت حق کپیرایت به ارزانی در دسترس فروش عموم قرار دارد در برخی از کشورهای دنیا و آمریکا نخستین شکل از محصولات جانبی سینمایی بود بدین معنا که توزیعکنندگان میبایست حق فروش پوستر و عکسها را به بازیگران و کمپانیها میپرداختند و کمپانی های فیلم از این طریق به درآمدی دست پیدا میکردند که سرمایهی آن فیلمهایشان بود، با گسترش سینما به مرور کمپانی های فیلمسازی وارد شکل جدیدی از معادلات اقتصادی شدن و با همکاری شرکت های موسیقی اقدام به پخش آلبوم موسیقی فیلمها کردند و از این طریق توانستند به سود قابلتوجهی دست یابند، این تلاشها باوجودآنکه برای کمپانی های فیلمسازی و سازندگان آثار سودآور بود اما در مقایسه با فروش فیلم هنوز در اقتصاد کلان سینما و کمپانیها تأثیر چندانی نداشت اما در اواخر دهه 70 میلادی اکران نخستین قسمت از فیلم جنگ ستارگان لوکاس ناگهان تحولی شگرف در تولید اقلام جانبی سینما به راه انداخت، تا پیش از جنگ ستارگان فیلم های بسیاری در ژانر علمی تخیلی ساخته شده بود اما هیچکدام نتوانسته بودند موفقیت جنگ ستارگان را کسب کنند حتی سریالی مانند پیشتازان فضا که مابین سالهای 1966 تا 1969 تلویزیون های جهان را به تسخیر خود درآورده بود یارای برابری با جنگ ستارگان جرج لوکاس را نداشت، موفقیت 400 میلیون دلاری فیلم لوکاس بهاضافهی اقبال شدید مردمی به فیلم باعث شد در سال 1978 نخستین فن فیکشن فیلم به شکل کتابی کمیک استریپ با نام (تراشهای از چشم ذهن) به بازار بیاید که داستانی بر مبنای جنگ ستارگان داشت در کنار این کتاب های کمیک استریپ که تا اواخر دههی 90 میلادی به صورت مرتب نگارش و چاپ میشد تولیدکنندگان پوشاک و سازندگان اسباببازی و حتی شرکت مک دونالد به فکر استفاده از این موج علاقهمندی افتادند و با خرید حق تولید محصولات جانبی جنگ ستارگان به این بازار پر سود ورود کردند به گونهای که طبق تخمین کارشناسان اقتصادی آمریکا کمپانی لوکاس فیلم و فاکس قرن بیستم مبلغی در حدود 500 میلیون دلار از طریق فروش حق کپیرایت اقلام تبلیغی جنگ ستارگان به دست آوردند، در کنار این محصولات شرکت های تولیدکنندهی ویدئو گیم نیز با ساخت حدوداً 10 بازی در کنسول های مختلف سود سرشاری را نصیب خود و سازندگان فیلم کردند، برای درک میزان مبادلات صورت گرفته و چرخهی اقتصادی حاصل از این محصولات جانبی کافی است نگاهی به تصاویر سالن های سینما، فروشگاههای اسباببازی و لباس، رستوران های مک دونالد و فروشگاههای بازی های کنسول بیندازیم تا متوجه شویم چگونه تولیدات جانبی فیلم همهگیر شده و حجم بالایی از مبادلات اقتصادی را ایجاد کرد، در واقع جنگ ستارگان آغاز یک فرانشیز سینمایی بود که تا پیش از آن توجه زیادی را به خود جلب نکرده بود.
فیلم بعدی که توانست از این الگو استفاده کند هرچند در ابعاد کوچکتر سوپرمن (1978) ساختهی ریچارد دانر بود، از این فیلم نیز همانند جنگ ستارگان استقبال چشمگیری صورت گرفت و همین مسئله سبب شد که فرانشیز ایجادشده توسط جنگ ستارگان بار دیگر نیز تکرار شود، ازایندست مثالها بسیار است بهعنوان نمونه در هنگام اکران مجموعه فیلم های هری پاتر شرکت مک دونالد با کمپانی برادران وارنر قراردادی امضا کرد که طبق آن در زمان اکران هرکدام از قسمت های این فیلم تصاویر تبلیغاتی آن بر روی ظروف مک دونالد قرار داده شود،یونیورسال اورلاند امتیاز ساخت محصولات دکوراتیو هری پاتر را خرید و شرکت اتسی امتیاز ساخت محصولات دستساخت مرتبط با این مجموعه را خریداری کرد و...، بهمرورزمان با پیشرفت چشمگیر تکنولوژی های رایانهای و افزایش جذابیت های بصری سینما همچنین گسترش محبوبیت ژانر علمی تخیلی در میان مردم به خصوص جوانان محصولات جانبی فیلم نیز افزایش چشمگیری پیدا کرد و گسترهی آن از استیکرهایی با نقش قهرمانان این فیلمها تا ساخت مجموعههای تلویزیونی وسعت پیداکرده و تبدیل به عضوی لاینفک از صنعت سینما گشت، طبق برآوردها این اقلام جانبی هرساله صدها میلیون دلار سودآوری برای صاحبان امتیاز و تولید و عرضهکنندگان دارند، لازم است به این نکته نیز اشارهکنیم که بیشتر این محصولات جانبی مربوط به فیلم های علمی تخیلی هستند و مشتریان اصلی آن نوجوانان و جوانان میباشند هرچند که در چند سال اخیر با همهگیر شدن بازی های رایانهای و اسباببازی های لگو شاهد راهیابی این محصولات به سبد خرید سنین مختلف بودهایم، در اینجا بد نیست اشارهای به کمپانی دیزنی هم کنیم که در سال 1955 گونهای دیگر از صنعت محصولات جانبی سینما را با افتتاح نخستین دیزنی لند در کالیفرنیا ایجاد کرد که تا به امروز توانسته است در اکثر کشورهای دنیا پارک های خود را افتتاح کند و هرساله سود سرشاری را نصیب کمپانی دیزنی و کشور میزبان نماید.
از منظری دیگر این رابطه ی میان سینما و صنعت محصولات جانبی یک رابطه ی تبلیغاتی به اصطلاح برد-برد بوده با این تفاوت که کفه ی ترازوی سود در سمت صاحبان فیلم سنگین تر از تولید کنندگان محصولات جانبی است که دلیل آن بسیار ساده می باشد ، صاحبان فیلم از یک سو حق تولید و توزیع اقلام جانبی فیلم را می فروشند و از سوی دیگر همین اقلام به صورت رایگان در حال تبلیغ برای آنها بوده که در اکثر موارد موفق تر از تبلیغاتی مستقیم سازندگان خود فیلم هست هرچند این نکته نیز نباید مغفول بماند که خریداران کپی رایت این محصولات هم به غیر سود مستقیم حاصل از تولید به نحوی در حال استفاده از یک فیلم پرطرفدار برای گسترش برند خود هستند که این مسئله نیز حاصل یک فرمول ساده است به عنوان مثال اگر دو جعبه ی خوراکی را در کنار هم قرار دهیم به گونه ای که یکی از آنها تنها لوگوی شرکت تولید کننده اش را داشته باشد و دیگری تصویری از فیلم کاپیتان آمریکایی ، مسلما خریدار به سمت استفاده از جعبه ای خواهد رفت که از تصویر این فیلم بهره برده چرا که در پیشفرض ذهن وی تصویر مثبتی از کاپیتان آمریکایی وجود دارد و همین مسئله باعث جلب اعتماد وی می شود به محصول هم می شود.
اما در کنار نکات ذکرشده بد نیست به مسئلهی دیگری نیز بپردازیم و آن تأثیر محصولات جانبی سینما بر اشتغال آفرینی است، مطمئناً پیشزمینهی ساخت این محصولات وجود دستگاههای تولیدی است بنابراین برای ساخت این دستگاهها گروهی متخصص مشغول به کار میشوند سپس این دستگاهها در پروسهی تولید نیاز به گروهی کارگر و متخصص دیگر دارد و در نهایت بخش فروش و پخش محصولات نیز عدهای را مشغول به کار مینماید و یا در پارک های دیزنی لند میانگین شغلی افراد استخدامی 18 تا 25 بوده که همین مسئله سبب کارآفرینی دائمی و در گردش میشود، این مثال ساده میتواند عمق مطلب را به راحتی آشکار نماید و نشان دهد چگونه یک فیلم سینمایی میتواند باعث ایجاد رونق در صنعت و اقتصادی گردد.
جالب است که این زنجیره تنها مربوط به کشورهایی نیست که حق کپیرایت این محصولات را از کمپانیها میخرند و در کشورهای دیگر مانند ایران نیز این محصولات زنجیرهای اقتصادی هرچند ضعیف را ایجاد میکند هرچند که سود اصلی این زنجیره را در ایران واردکنندگان این محصول می برند تا پخشکننده و فروشنده داخلی.
با کمال تأسف در سینمای ایران به دلایل مختلف همانند نبود زیرساخت و چشمانداز اقتصادی مهندسیشده پتانسیل بالقوه ی این صنعت هیچگاه بالفعل تبدیل نشده است هرچند که تلاش های ضعیفی همانند ساخت عروسک های کلاه قرمزی و شهر موشها صورت پذیرفته است اما به دلیل عدم وجود ساختار بههمپیوسته اکثر این تلاشها یا غیرقانونی بوده یا بیبرنامه به همین خاطر منجر به شکست شده است، مطمئناً نمیتوان انتظار داشت که این ساختار در زمانی کوتاه شکل گیرد اما این مسئله نمیبایست موجب غفلت از چنین صنعت پرمنفعتی شود، بیشک انگیزه اقتصادی در بخش خصوصی به مراتب بیشتر و خلاقانهتر از بخش دولتی است چرا که حیاتبخش خصوصی بر محور بازگشت سرمایه و سوددهی قرار دارد درحالیکه بخش دولتی به علت وسعت خود نیاز چندانی به سودآوری صنایعی همچون سینما ندارد و نگاه غالب ایدئولوژیکی است و همین میتواند دلیلی باشد بر چرایی عدم موفقیت ایران در این صنعت، نگاه بلندمدت و اقتصادی بخش خصوصی بر تولید، حلقهی مفقودهای است که حضور آن میتواند در بلندمدت به سینمای ایران جانی تازه دهد و در کنار آن با استفاده از تجارب جهانی و شناخت سازوکار بازار داخلی سایر صنایع وابسته به سینما را بسازد که این مسئله نه تنها باعث رونق سینما خواهد شد بلکه میتواند به اشتغال آفرینی و اقتصاد کلان کشور نیز کمک نماید.