پناهي برابر طوفان ها

زاپاس خوب شوخي مي كند و مي خنداند،درست مي خنداند،روي اصول مي خنداند،ولي اين براي يك فيلم كه نام كمدي را يدك مي كشد كافي نيست.كافي نيست؟چرا كافي نيست؟كمدي هاي چند وقت اخير كدام فيلمها بودند؟ سالوادر يا آلبالو؟در مدت معلوم يا باركد؟اسم اينها را مي توان كمدي گذاشت؟در برابر اينها زاپاس آپارتمان است و نيك نژاد بيلي وايلر.اما آپارتمان ما فقط خوب مي خنداند،درست مي خنداند،روي اصول مي خنداند،بلد نيست داستان تعريف كند،بلد نيست پايان بندي كند،بلد نيست حرفش را بزند،بلد نيست از كليشه ها دور شود.اما شخصيت ها را در مي آورد،هرچند بد،هرچند مبتدي...انگار نويسنده فقط به اين فكر كرده كه چطور بخنداند و شخصيت هايش چطور باشد.همين
اما كارگرداني از فيلمنامه كاملا جداست.انگار اصلا كارگردان فيلمنامه نويس را درعمرش يك بار هم نديده.ضعف كارگردان قوت فيلمنامست و بالعكس.كارگردان درپرداخت شخصيت مشكل دارد،نمونه بارزش رامين فر،خودش كه خوب بازي نميكند هيچ ،كارگردان هم اورا كنترل نمي كند،يعني اگر متن را از او بگيريم با يك زن كم تحمل،بي فكر و بي منطق طرفيم،اما فيلمنامه اين را نمي خواهد،فيلمنامه ملايمت مي خواهد،شكنندگي مي خواهد،مهرباني و در عين حال حساسيت مي خواهد.اما در مورد فضا،كارگرداني از فيلمنامه كاملا جلوتر است،فضاي فيلمنامه تلويزيونيست اما كارگردان دنبال سينماست.كارگردان ميزانسن مي فهمد،دوربين مي فهمد،رنگ پردازي مي فهمد،مي داند كه چگونه پرده را پر كند،گاهي با لواشك،گاهي با جمعيت،گاهي هم با قاب جعبه هاي زنبور داري و درخت و تاب و رود و...بيشتر شوخي هاي فيلم با دوربين است،حاصل از ديدن است نه شنيدن،لانگ شات ها گاهي اوقات در حد كاملا حرفه ايست.اينها را تلويزيون نمي فهمد،منتقدي كه مي گويد زاپاس تلويزيونيست هم نمي فهمد.قدرت زاپاس در سينماست و خارج از آن قابل درك نيست
نكته جالب در فيلم زاپاس اين است كه طنز فيلم از دست نمي رود.وقتي فيلم به بخش ها جدي و خسته كننده اش ميرسد،با چند ديالوگ سنجده و موقعيت مناسب و كارگردان دوربين بلد،فيلم نجات پيدا مي كند.بنابراين معضل اصلي درام هاي كميكِ اين چنيني از اين فيلم دور است،يعني تغيير لحن نمي دهد و اين امتياز بزرگيست
در واقع چيزي به اسم محور اصلي داستان وجود ندارد،موقعيت ها فيلم را جلو مي برند كه اين اصلا خوب نيست،در فيلم نه فوتبالي وجود دارد،نه مصدوميتي،نه سنگ اندازي و نه اختلاف نظر.اينها گفته مي شود اما دغدغه نمي شود.با اين حال موقعيت ها ما را نگه مي دارد ولي مشكلي را حل نمي كند،يعني وقتي سينما را ترك مي كنيم،تنها چيزي كه ذهن ما را پيش خودش نگه مي دارد ديالوگ ها و موقعيت هاست
راوي فيلم پسري نابغه و كار بلد است.هم بازيگر خوبي است و هم خوب روايت مي كند.كافي است سبك روايت او را با عطاران نهنگ عنبر مقايسه كنيد،چقدر قوي تر و چقدر دلنواز تر از عطارن است.بر خلاف عطاران كه خيلي يك نواخت و منزجر كننده صحبت مي كند،او لطافت دارد،بالا پايين هاي صدايش هنگام خواندن متن بيننده را جذب مي كند،با اين حال نيك نژاد هم مراقب هست تا لوس نشود
در كل زاپاس فيلم شريفي ست اما خوب نيست،بد هم نيست.داستانش روي هواست اما كمدي هايش درآمدن(البته با كمك عزتي كه كمدي مي فهمد و جعفري كه حدود را بلد است)شخصيت هايش بد پرداخته شده اند،ولي پرداخته شده اند.و اينها فيلم سينمايي،تكرار مي كنم،سينمايي زاپاس را تشكيل مي دهند.ضعف زياد و قدرت زياد