دستهاي محرم و نوازش آلزايمر

مشكلات مردم در داستانهاي سينما هميشه با استانداردهاي سينماي اجتماعي رابطه تنگانگ دارد. موضوع آلزايمر يك بحث روز است و پرداختن به آن امري نيكو. اصغر فرهادي در جدايي نادر از سيمين به استانداردترين وجهي وظيفه پرستاري از پيرمرد آلزايمري را روايت كرد. پسر و پدر در قامت مريض و تيماردار. حالا در كفشهايم كو؛ پوراحمد آمده و با غيراستانداردترين شيوه قصد دارد يك داستان معمايي براي ما تعريف كند. و دست برقضا اول از همه نيز يقه خودش را ميگيرد...
حبيب (رضا كيانيان) مرد ثروتمندي كه در زندگي تنهااست. او كه به بيماري آلزايمر مبتلا شده در مييابد كه ادامه اين زندگي براي او مقدور نيست. در اين فاصله دختر او تينا( بهاره كيان افشار) نزد او ميآيد و مراقبت از پدر را بعهده ميگيرد. اين در حالي است كه تينا گذشتهاي دردناك دارد. او در سن دو سالگي و به اجبار همراه مادرش پريناز( رويا نونهالي) به آمريكا رفته و محبت پدري را لمس نكرده است. حالا او آمده كه به هرطريقي كمك حال پدرش باشد. در همين حين تماسهاي تينا با مادرش باعث ميشود كه او به ايران برگردد و نزد شوهر بماند.
ايده فيلم؛ انسان دوستانه و قابل تقدير است اما با فيلمنامه ناقص و بازيهاي سطحي و ناقص چه ميتوان كرد؟ از سوي ديگر آن جمله سكانس افتتاحيه آب پاكي بر دستان كارگردان است. پوراحمد رسما دست وبال و خود را در روايت انسان دوستانه بسته است. هيچ قدرت مانوري براي داستان كفشهايم كو وجود ندارد. داستانكها بشدت كشدار هستند و شخصيتها مدام در حال موعظه! بدبختي اينجاست كه پوراحمد حتي زحمت اين مهم را به خود نداده كه در باره بيماري آلزايمر تحقيق درستي انجام دهد.
چرا؟ چون شخصيت كليدي حبيب كه به اين بيماري دچار شده؛ رفتاري از خود بروز و ظهور ميدهد كه مشابه هيچ مريض آلزايمري نيست. حبيب دو نام مهم را فراموش نكرده يكي اسم دخترش و ديگري نام همسر! حتي حبيب آمار آنها را دارد كه كي رفتهاند و تمام چگونگي دوري فرزند كوچكش را به ياد دارد. حتي يكسري كارهاي روتين فيزيكي از سوي او انجام ميشود كه براي يك بيمار مبتلا به آلزايمر انجام دادنش قابل تصور نيست. و متاسفانه همين رفتارهاي فيزيكي مدام در حال تكرارند. نماهاي مربوط به استحمام و اصلاح حبيب و غيره تكرار ميشوند و در اين راستا اگرچه اين نماها در ذات خود بايد عشق فرزند و پدر را جلوهگري كنند اما نميتوانند تاثر و احساسات تماشاگر را برانگيزند.
به همه اينها جدا از كارگرداني زيرمتوسط و فيلمنامه مغشوش و فيلمبرداري كاملا معمولي به همراه نورپردازي غيراستاندارد؛ بازيهاي بشدت اغراق شده و يا تصنعي بازيگران كفشهايم كو را نيز اضافه كنيد. جداي از بازي متوسط كيانيان در نقش حبيب بقيه بازيگران حرفي براي گفتن ندارند.
با همه اين احوال بايد به موضوع فيلم كفشهايم كو احترام بگذاريم. چرا كه سينما بيان كرامت انسان است و بازتاب آن در شيوههاي زندگي. آلزايمر پديدهاي است كه صدسال است كشف شده و از انسان مهمترين امتياز بشرياش يعني هوش و ذكاوت را ميگيرد. از اينرو بيمار مبتلا به اين مريضي بشدت نيازمند فرد همراه است. روايت آلزايمر در سينماي درام اجتماعي در حقيقت بازتاب همين كرامت انساني است. اما حيف كه اين روايت در فيلم كفشهايم كو بشدت الكن از كار درآمده است.