چرا کسی درباره لاکپشت قرمز صحبت نمیکند؟

استودیو جیبلی برای بسیاری با نامهایی چون «همسایهام توتورو» (My Neighbor Totoro) و «شهر اشباح» (Spirited Away) معنا پیدا میکند؛ آثاری سرشار از خیال، طبیعتگرایی و احساسات ناب انسانی. اما در سال ۲۰۱۶، این استودیو یکی از متفاوتترین و در عین حال نادیدهگرفتهشدهترین پروژههای خود را منتشر کرد: «لاکپشت قرمز» (The Red Turtle). انیمیشنی بیکلام، تأملبرانگیز و سرشار از زیبایی بصری که با وجود تحسین گسترده، کمتر در میان عموم تماشاگران شناخته شده است.
این اثر محصول همکاری استودیو جیبلی با تیمهای اروپایی به کارگردانی مایکل دودوک دو ویت است؛ هنرمندی هلندی که پیش از این برای انیمیشن کوتاه «پدر و دختر» (Father and Daughter) برنده اسکار شده بود. توشیو سوزوکی از جیبلی شخصاً از او دعوت کرد تا نخستین فیلم بلند خود را با همراهی جیبلی بسازد. حرکتی نادر برای استودیویی که معمولاً پروژههای داخلی تولید میکند.
داستان فیلم با مردی آغاز میشود که در جزیرهای متروک گیر افتاده است. هر بار که میخواهد با کلک از جزیره فرار کند، لاکپشتی قرمز رنگ مانع او میشود. روایت با ریتمی آرام، بدون هیچ دیالوگی، به سوی مفاهیمی فلسفی درباره چرخه زندگی، طبیعت و زیستن در هماهنگی با محیط اطراف پیش میرود.
ایسائو تاکاهاتا فقید، کارگردان افسانهای و تهیهکننده هنری پروژه، به دودوک دو ویت پیشنهاد کرد که «کمتر توضیح بده» و بگذارد تصاویر خودشان روایتگر باشند. نتیجه این اعتماد، فیلمی شد مینیمالیستی، شاعرانه و در نهایت انسانی. روایتی جهانی بدون نیاز به کلام.
فیلم در جشنواره کن با تحسین روبهرو شد و بهعنوان یکی از نامزدهای اسکار بهترین انیمیشن بلند انتخاب شد. منتقدان آن را «تأملی با شکوه در آرامش» توصیف کردند، اما نبود دیالوگ و فضای غیرمعمول باعث شد در میان آثار جریان اصلی کمتر دیده شود.
اگر تا امروز «لاکپشت قرمز» را تماشا نکردهاید، اکنون بهترین زمان برای تجربهی این اثر آرام اما پرقدرت است. داستانی که با سکوت، بیش از هزار کلمه سخن میگوید.