جستجو در سایت

1403/07/22 17:45

روایت عجیب کاوه آفاق از بازی در آخرین فیلم داریوش مهرجویی

روایت عجیب کاوه آفاق از بازی در آخرین فیلم داریوش مهرجویی
کاوه آفاق بیشتر به عنوان موزیسین شناخته شده اما با حضور در فیلم "لامینور" داریوش مهرجویی به عنوان آخرین اثر این کارگردان فقید، توانست حضور خود را در بخشی از تاریخ سینمای ایران ثبت کند.

سلام سینما- در این مطلب، تجربه‌های کاوه آفاق از حضور در آخرین اثر داریوش مهرجویی را با شما به اشتراک می‌گذاریم.

شما گرچه بیشتر به عنوان موزیسین شناخته می شوید اما در حیطه‌های مختلف هنر اعم از ترانه سرایی، نقاشی و تئاتر دستی دارید و دوربین سینما را هم تجربه کردید. یک هنرمند چگونه می‌تواند با توجه به موقعیت هنر در جامعه ایران، آزادانه بچرخد و تجربه‌گرایی کند؟

به سختی! بنده در دانشگاه رشته معماری خوانده‌ام. من اگر توانستم کارهایی انجام دهم از خوش شانسی من بوده است؛ چرا که خانواده من در شاخه های مختلف هنری اعم از نقاشی، معمار و شهرسازی، کارگردانی و نویسندگی فعالیت داشتند و این شانس من بوده که در چنین خانواده ای زندگی کردم.

به همه توصیه می کنم که اگر قرار است یک کار هنری را انجام دهند، یک رشته را تا انتها بروند و بعد به سراغ شاخه‌های دیگر بروند، البته اگر بخواهند از این راه امرار معاش کنند و نه صرفا تجربه و تفنن.

موضوعی که این روزها خیلی در رابطه با آن صحبت می‌شود، حضور خواننده‌ها و موزیسین‌ها در سینما و خصوصا شبکه نمایش خانگی است که باعث ایجاد یک دوقطبی شده است. خیلی‌ها می‌گویند نباید اینگونه باشد و عده ای بر این باورند که هنر باز است!

نمونه هایی می‌بینیم که یک ستاره پاپ در یک شبکه نمایش خانگی سریال بازی می‌کند یا هیپ هاپ آرتیست‌هایی که در تئاتر حضور پیدا می‌کنند و باعث می‌شوند تئاتر به خصوصی به یکی از پرفروشترین تئاترهای سال تبدیل شود؛ که البته بیشتر جنبه تجاری دارد. در واقع سینما از چهره این هنرمندان برای تضمین موفقیت استفاده می‌کند. شکل حضور شما به این شکل نیست، شما در سینما به جز لامینور در فیلم‌های دیگری هم حضور پیدا کردید و جنبه تجاری کار خیلی پررنگ نبوده است. نظر شما چیست؟ به نظر شما حضور ستارگان در سینما ضد و نقیض است؟

بستگی دارد که شما به سینما و به عبارتی آن تصویری که قرار است پخش شود، به مثابه امر فرهنگی نگاه کنید یا صرفا سرگرمی. وقتی شما به شکل سرگرمی به قضیه نگاه کنید، درست‌ترین کار این است که از تمامی ابزارهای لازم برای سرگرمی و نشاندن مخاطب پای پلتفرم استفاده کنید حالا می خواهد خواننده باشد یا راننده و...

اما اگر بخواهید در یک کار فرهنگی به جای راننده خواننده استفاده کنید، اشتباه است. در این شرایط باید به شکل موردی به قضیه نگاه کنیم؛ این که آیا در فلان فیلم ، فلان خواننده به جای یک عنصر فرهنگی مورد استفاده قرار گرفته است؟ مثلا بدترین خواننده ایران جای بهترین بازیگر ایران را گرفته است؟ اگر چنین اتفاقی نیفتاده است و صرفا هدف از ساخت یک سریال سرگرمی بوده است، کار درست بوده چرا که از تمامی ابزار لازم برای سرگرمی مخاطب استفاده شده است.

اما اگر فرضا ببینیم که آقای «کیارستمی» یک خواننده را به جای بازیگر استفاده کرد، آن موقع جای بحث دارد. شاید واقعا این خواننده خوب بازی میکند، اگر خوب بازی نکرد آن موقع بحث می کنیم. مادامیکه برای سرگرمی باشد، کار درستی است و در تمامی دنیا این اتفاق می افتد و چیز عجیبی نیست.

رابطه شخصی شما با سینما چطور است؟ به عبارت بهتر خوره فیلم هستید یا سینما بیشتر برای شما جنبه سرگرمی دارد؟

قبل از هر چیز این رابطه خیلی خوب است. به نظر من سینما بسیار از موسیقی مهمتر است و حتی می‌توان گفت: سینما بارها از موسیقی مهمتر است. به لحاظ تئوریک، تئوری های زیادی داریم در فلسفه هنر که می‌گوید موسیقی برتر و بالاتر است اما ما می دانیم که در سینماست که پس از دیدن فیلم "قیصر" و از یک روز خاص، مدل موهای مردم، راه رفتن، جوراب پوشیدن و کفش پوشیدنشان عوض می شود تا بعدها که می رسیم به "برره" که ادبیات مردم را عوض می کند و این کمتر در موسیقی دیده می شود. اگر بخواهیم فرهنگ‌سازی کنیم. سینما را حتما باید خیلی بیشتر جدی بگیریم.

از سوی دیگر، در این شکی نیست که روی دیوار خانه خیلی از بازیگرها عکس یک خواننده شاید باشد، اما کمتر خواننده‌ای هست که عکس یک بازیگر روی دیوار خانه‌اش باشد! به عبارتی، در طول تاریخ خواننده‌ها مهمتر از بازیگرها بوده اند؛ شاید به خاطر اینکه مردم تصور می‌کنند، خواننده حرف دل خود را میزند و بازیگر حرف دل کارگردان و نویسنده را.

معجزه موسیقی این است که خواننده وقتی می‌خواند حس می کنیم که زندگی خودش بوده اما بازیگر می‌تواند هر روز یک نقش بخصوص را بازی کند. امروز نقش یک روحانی را بازی کند و فردا نقش یک دزد را و این نکته، خواننده و بازیگر را از هم متمایز می‌سازد.

به این ترتیب، با وجودی که خواننده و موزیسین‌های بزرگ خیلی عمیق‌تر به دل فرهنگ نفوذ می‌کنند ، برای ساخت فرهنگ عامه یک کشور آثار سینمایی بسیار مهمتر از آثار موسیقایی هستند.

شما چه سبکی فیلم‌هایی را بیشتر دوست دارید؟

اصولا ژانری یا سبکی به سینما نگاه نمی‌کنم اما در کل فیلم کمدی را بیش از هر چیز می‌بینم. البته کمدی نه لوده بازی!

رابطه شما با سینمای مهرجویی چگونه است؟

اجاره نشین‌ها یکی از فیلم هایی بود که آخرین بار هفته پیش دیدم؛ هر چند کلیه آثار ایشان از الماس 33 تا سایرین را دیده ام اما در سینمای آقای مهرجویی فیلم "اجاره‌نشین‌ها" برایم جایگاه ویژه‌ای دارد.

چطور به پروژه "لامینور" پیوستید؟

یکی از شانس‌های بزرگ من تحصیل در دبیرستان البرز و دوستی «رضا درودچیان» بود که از طریق ایشان به پروژه معرفی شدم؛ کالج البرز به گونه‌ای بود که هر کس وارد می‌شد، قطعا مهارتی یاد می‌گرفت. از طرفی و در نهایت تصمیم گیرنده اصلی برای نقش‌ها خود آقای «مهرجویی» و «وحیده محمدی فر» بودند؛ ایشان برای انتخاب بازیگر زمان زیادی صرف می‌کردند و بی شک دلایلی داشته انتخاب هر کدام از بازیگرها.

چقدر شما خودتان دغدغه بازیگری داشتید یا دارید؟ آیا صرفا به خاطر اینکه نقش با موسیقی عجین بود، برای شما جالب بود که در فیلم حضور داشته باشید؟

به نوبه خودم در هر مجموعه‌ای که قرار می‌گیرم، دغدغه خلق یک اثر خوب را دارم. دغدغه ام این هست که بهترین خودم را ارائه بدهم؛ اگر جایی ببینم می‌توان یک کار فرهنگی خوب ارائه داد و یا افرادی هستند که درجه یک هستند بی شک با کمال میل آن پروژه را می‌پذیرم. فکر میکنم آقای داریوش مهرجویی به هر کس زنگ می‌زد که در فیلم من حضور داشته باش، کسی نه نمی‌گفت.

چه چیزی در رابطه با شکل کار آقای مهرجویی فرضا در پشت صحنه برایتان جالب بود؟

آزادی! آزادی که آگاهانه داده می‌شود. مهرجویی با وسواس و فیلترهای فراوان بازیگر، فیلمبردار و موزیسین و.. را انتخاب کرده و چک می کرد، با این تفاسیر هیچوقت از انجام درست کار نمیتوانستی مطمئن باشی اما در نهایت وقتی قرار بود بروی جلوی دوربین، می گفت: «تو بهترین بازیگر تاریخی، تو بهترین موزیسین تاریخی و تو بهترین فیلمبردار تاریخی»

مهرجویی هیچوقت نگفت "من" گفت "ما". مثلا اگر غذا بد بود، میگفت غذای ما چرا بده؟ اگر فیلم خراب می‌شد، میگفت فیلم من..اگر فیلم خوب میشد، با خوشحالی میگفت، بچه ها چه کردید! من دقت کردم هیچوقت آدم‌های موفق از واژه «من» استفاده نمی‌کنند.

مورد بعدی اینکه ایشان بسیار مسئولیت‌پذیر بود. چیزهای بد را به عهده می‌گرفت و چیزهای خوب را شریک می‌شد. اینجاست که آدم می فهمد چرا این شخص داریوش مهرجویی میشود و نه کسی دیگر.

مهرجویی در کار بسیار فروتن بود و این، از منش بزرگ و اعتماد به نفس او بود. به خاطر دارم که دیالوگی به شکلی تغییر کرد تا به بخشی از معضلات روز جامعه آن روز (عدم پرداخت دستمزد کارگران) کنایه ای زده باشد. وقتی یکی از عوامل فیلم اظهار کرد، این مشکل برطرف شده! مهرجویی خیلی ساده و بی ریا گفت: «ما رو باش، فکر کردیم شاهکار خلق کردیم. حذفش کنید». در واقع، مهرجویی هیچوقت از پذیرفتن اشتباهاتش ابایی نداشت.

در نهایت، ایشان از بداهه ها خیلی در تصویر استفاده می‌کرد. در "لامینور" وسط یکی از پلانها، موزیک لایو و صدابرداری زنده، ناگهان سگی رد شد و نشست.. یکی از عوامل کات داد و استاد گفت چرا کات دادی؟ این سگ را خدا فرستاده بود! به بداهه طبیعت هم احترام می‌گذاشت و این آموزنده بود.

آیا در کار کردن با مهرجویی با چالشی هم مواجه بودید؟

کار برای من که موزیسین بودم و می‌دانستم باید ه‌مزمان و به صورت لایو بنوازم، بخوانم و بازی کنم، چالش زیادی داشت. من به عنوان موزیسینی که قرار بود بازی کنم، می‌دانستم که مهرجویی به کارگردانی، تهیه کنندگی، نوازندگی و موسیقی اشراف داشته و از کل قسمت‌ها ایرادات را در می‌آورد. ایشان پیانو می نواخت، سنتور می‌زد و حتی در خوانندگی هم به شکل صحیح اظهار نظر می کرد!

فرق اجرا در صحنه تئاتر و جلوی دوربین چقدر است؟

قطعا اختلاف زیادی وجود دارد. من از کودکی تجربه بازی در تئاتر را داشتم، تئاتر از خیلی لحاظ به اجرای خواننده روی صحنه شباهت دارد. اما سینما عرصه دیگری است؛ البته هر کدام سختی‌های خاص خود را دارند. به خاطر دارم که سالها پیش در کنار «محمدرضا علی مردانی» تئاتر کمدی را بازی کردم و واقعا سخت بود نخندیدن!

چه خاطره بارزی از داریوش مهرجویی در ذهنتان مانده؟

دقت به جزئیات در مهرجویی بی نظیر بود. همان طور که می‌دانید، صحنه‌های غذای ایرانی داریوش مهرجویی معروف است. در فیلم "لامینور" یک صحنه از غذای ایرانی هست که فردی چنگالی را روی میز می‌گذارد. مهرجویی برای این صحنه بارها افراد بسیاری را عوض کرد و از زاویه ورود تا نحوه گذاشتن چنگال روی میز را خودش آموزش می‌داد. هزاران چیز در شاهکار شدن یک فیلم نقش دارد؛ از تدوین، نور، لوکیشن، فضای اجتماعی، کارگردان تا آب و هوا، ولی من میدانم که این آدم حتی در رابطه با مکاتب گارسونی در جوامع بین المللی از فرانسه تا مراکش و مدیترانه و... نظر داشت. اینجاست که می فهمیم سینما چیست و کارگردان چه نقشی دارد.

برخلاف این باور که «وحیده محمدی فر» ایده پرداز نبوده و تلاشی نکرده، باید بگویم؛ ایده ترانه‌های لامینور را «وحیده محمدی فر» می‌داد. سایر قسمت‌ها را نمی‌دانم ولی حوزه‌ای که به تخصص خودم مربوط بود، میدیدم که در ترانه سرایی بسیار زحمت کشید و ایده های خوبی داشت.