نگاهی به فیلم های دهه نود؛ خارج از خیابان های شلوغ پایتخت
اختصاصی سلام سینما- در دهه نود سینمای ایران تا اندازه زیادی از مرکزیت گرایی که همیشه داشت و تهران را بسیار مورد توجه قرار میداد، فاصله گرفت. در دهه نود بیش از پیش شاهد ساخت فیلمهایی هستیم که از تهران بیرون زدهاند و داستانهای خود را مطابق با بافت اقلیمی و جغرافیایی شهرهای دیگر تعریف کردهاند. این اتفاق بسیار مثبتی برای سینمای ایران محسوب میشود. استفاده از لوکیشنهای مختلف و تنوع بصری که اقلیم هر شهر به سینمای ایران اضافه میکند، کمترین تاثیر مثبت ساخته شدن بیشتر چنین فیلمهایی است. ضمن اینکه تعریف قصهای در خارج از پایتخت، ناگزیر فیلمسازان را مجبور میکند تا داستانهای اجتماعی خود را بر حسب اقلیم و سنت و فرهنگ هر منطقه پیش ببرند و این طیف داستانی گستردهتری هم به سینمای ایران میبخشد.
درسالهای اخیر ساخت فیلمهای اجتماعی در خارج از پایتخت پیشرفت قابل توجهی در کمیت داشته است. بعضی از فیلمسازان داستانهای خود را به خارج ازکشور بردهاند و البته فیلمسازان دیگری هم جایی جز پایتخت را برای فیلمسازی و قصه پردازی انتخاب کردند. مهمترین فیلمهای دهه نود که داستانهایشان را به جغرافیای جدید بردهاند، مرور کردهایم. فیلمهایی که داستانشان متقابلا از آداب و رسوم و فرهنگ همان جغرافیا مایه میگیرد .
کارگردان: رضا میرکریمی
لوکیشن: یاسوج
یکی از نکات جالب توجه درباره «قصر شیرین» انتخاب استان کهگیلویه و بویراحمد و شهر یاسوج به عنوان لوکیشن اصلی بود. جلال مرادی ۴۲ ساله در طی تصادفی خانوادهای را به قتل میرساند، اما تصادف در دادگاه غیرعمد شناخته میشود. او پس از گذراندن دوران زندان، همسر و فرزندانش را ترک کرده و به شهری دیگر میرود، پس از دو سال به شهرش بازمیگردد زیرا که زنش دچار مرگ مغزی شدهاست.
خود میرکریمی درباره انتخاب کهکیلویه و بویرحمد به عنوان لوکیشن فیلمش میگوید: "فیلم را داشتم در شمال میساختم که به یکباره به استان شما سفر کردم و در همان فرودگاه به اردوان زینی سوق گفتم که فکر کنم این فیلم را در یاسوج بسازم چرا که این بافت تک درختهای بلوط و این جنگلهای کمنظیر بلوط مرا وادار به این کار کرد هر چند که در ایلام هم چنین صحنههایی را دیده بودم ولی به این زیبایی ندیده بودم. این مناظر کوهستانی همراه با جنگل ارتباط مستقیمی با خشونت درون فیلم داشت چرا که ترکیبی از عناصر لازم در طبیعت اینجا وجود داشت.
کارگردان: مانی حقیقی
لوکیشن: هرمزگان
«اژدها وارد میشود» را میتوان محبوبترین فیلم مانی حقیقی در نزد تماشاگران دانست. فیلم در برههای ساخته شد که سینمای ایران در یک فقر فانتزی به سر میبرد و خب این فیلم حسابی شارژش کرد و همین هم باعث شد اکثر مخاطبان و منتقدان را مرعوب خود کند.
بهترین سکانس «اژدها وارد میشود» بدون شک افتتاحیه فیلم است که از همان لحظه اول تماشاگر را میخکوب و شیفته خود میکند. درست جایی که سرگرد وارد جزیره میشود، ماشینش را آتش میکند و در میان آن لنداسکیپها و مناظر دیدنی به پیش میراند، به کشتی عظیم الجثه و در نهایت خانه مورد نظرش میرسد. موسیقی کریستف رضایی غوغا میکند، واقعا غوغا میکند و همه چیز خصوصا در کیفیت بصری و فرمی خود ایدهآل به نظر میرسند. سرگرد به منزل عجیب و غریب و وهم انگیز مقتول میرسد و شروع به خواندن ملکوت بهرام صادقی میکند. «در بامداد چهارشنبه.... جن در آقای مودت حلول کرد...». این سکانس را میتوان بهترین افتتاحیه و اصلا بهترین سکانسی دانست که مانی حقیقی تا بهحال ساخته است.
فیلم مانی حقیقی ازجمله آثاری است که از نظر بصری از جغرافیای خود استفاده ویژهای میکند و تماشاگر را دعوت میکند به تماشای سرزمین عجایب و ناشناختهها در دل جنوب اعجاب انگیز کشور.
کارگردان: حمید نعمت الله
لوکیشن: سیستان و بلوچستان
شهر رابطهای مستقیم با درونیات قهرمان فیلم یعنی فرید میگیرد و این کلید ماجراست. بیابان بدل به پوشش درونی و انزوایش میشود و طوفان هوا نشان از خروش و درون ناآرامش دارد. نعمت الله که در فیلم قبلتر خود یعنی «آرایش غلیظ» هم از تهران بیرون زده و گرای جنوب کشور را گرفته بود، در «شعلهور» یکی از جالبتوجهترین فیلمهایی که خارج از تهران ساخته شدهاند را نتیجه میبخشد. فیلمی که پر است از لانگشاتها و نماهایی که اصلا برای جغرافیای بسیط و آغوش گرم و باز طبیعت سیستان طراحی شده است. طبیعت و اقلیمی که سفت و محکم است اما مهربانانه آغوشش را به روی قهرمان باز کرده تا شبیه به یک دایه بر زخمها و عقدههای دیرینه اش مرهم بگذارد.
ضمن اینکه نعمتالله با هوشمندی از ویژگیهای بومی لوکیشناش، چه رفتارها چه سبک و سازوکار زندگی مردمان سیستان و بلوچستان در مسیر داستان خود استفاده کرده و لحظههایی ماندگار را به ثبت درآورده است. مانند سکانسی که فرید به یک مکان تریاک کشی قدیمی در دل شهر و زندگی مردم محلی میرود.
کارگردان: سروش صحت
لوکیشن: شمال کشور
قهرمان فیلم، «جهان»، ماههای آخر زندگی خود را میگذراند و دکترها گفتهاند چند ماهی بیشتر زنده نیست. به همین دلیل برادرش ضیافتی ترتیب داده تا رفقای صمیمی برای آخرین تولد او دور هم جمع شوند. دورهمی و تولدی که سایه سنگین مرگ همواره بر سرش سایه میاندازد و احساسات تماشاگر را درگیر میکند.
فیلمی مانند «جهان با من برقص» در مقایسه با آثاری که در سالهای اخیر روی پرده دیدهایم و روحیه جدید سینمای ایران (که روز به روز بیشتر در لودگی و تکرار فرو میرود) فیلمی غیرمتداول است.
این دور هم جمع شدن در شمال و یک محیط ویلایی جنگلی و روستایی، اصلا برگ برنده فیلم است. همانطور که نکته ویژه شخصیت خود قهرمان یعنی جهان هم هست. یعنی در فیلم صحت جغرافیا در وهلهی اول به شخصیت پردازی گره میخورد. جهان مدتی است که از شهر و وآدمها و فرهنگ میانمایهاش بریده و در روستایی آرام ساکن شده و آرامش محیط کاملا در شخصیت او جا خوش کرده است. ضمن اینکه ارتباط برقرار کردن او با آدمهایی از خود آن روستا مانند پسر خواننده جنبههای عمیقتری از شخصیت را هم برای تماشاگر هویدا میکند.
این آرامش جنگل و سبزی و سرزندگیاش به مرور به همه شخصیتهای فیلم میرسد. آنها هم با مسئلهها و دغدغههای شهری به اینجا آمدند اما در نهایت با سرزندگی و آرامش قرار است به سفرشان در منطقه جنگلی پایان دهند. این یعنی یک پایان بسیار امیدوارانه برای فیلمی که درباره مرگ است انگار...
کارگردان: بهمن ارک و بهرام ارک
لوکیشن: آذربایجان
در فیلم برادران ارک که یکی از فیلمهای قومی و بومیگرایانه سالهای اخیر محسوب میشود، لوکیشن آذربایجان نه تنها در سیر روایی فیلم و رسیدن مرد به باغی که معشوقهاش در آن زیست میکند، جای یک عنصر روایی را میگیرد که اصلا سنگبنای داستان «پوست» هم ترکیبی از افسانههای محلی قدیمی است که پیوند تنگاتنگی میان روایت فیلم و جغرافیایش یعنی آذربایجان برقرار میکند.
صحنههایی که در کوچه پس کوچههای شهر کوچک ثبت شدهاند احساس خاصی از یک شهر کوچک یا روستا را القا میکند که بعدتر در لحظات تعلیق آمیز فیلم، به کار گرفته میشوند تا تماشاگر را در فضای داستان غرق کند.
کارگردان: صفی یزدانیان
لوکیشن: رشت
فیلمی به کارگردانی صفی یزدانیان است که در آن داستان به این شکل روایت می شود که گلی بعد از بیست سال زندگی در فرانسه یکباره تصمیم میگیرد به ایران و به زادگاهش، شهر رشت سفری کند. فرهاد در رشت به استقبالش میرود و میگوید که آشنایی قدیمی است، اما گلی اصلاً او را به یاد نمیآورد و ...
فیلمی که لوکیشن در آن فراتر از لوکیشن است و بعد و شخصیت دارد انگار. علاقه خود کارگردان به رشت در صحنه به صحنه فیلم هویداست و نوستالژیک بازی فیلمساز با خود شهر رشت و جنبههای جالب توجهش، از لوکیشن چیزی شبیه به شخصیت میسازد. لحظات قدم زدن گلی در بازار اصلی شهر یا پارکها و خیابانهای خاطره انگیز رشت، دل هر تماشاگری را تا گیلان میبرد و برمیگرداند.
کارگردان: آیدا پناهنده
لوکیشن: بندر انزلی
«اسرافیل» فیلم دوم پناهنده، یک قهرمان ویژه دارد که با بازی هدیه تهرانی بسیار بهیادماندنی شده است؛ ماهی زنی میانسال که در جوانی داستانهای عاشقانه پر پیچ و خمی داشته و حالا بعد از مرگ پسرش و بعد از سالها معشوقه قدیمی را دوباره میبیند و داستان دوباره آغاز میشود. بلوغ و پختگی پناهنده در پرداخت عواطف قهرمانش یکی از زنانهترین پایانهای سینمای ایران را رقم میزند.
آیدا پناهنده از جمله کارگردانانی است که اهمیت خاصی به انتخاب لوکیشن میدهد و لوکیشن برایش جنبه فرهنگی و جامعه شناختی هم دارد. او که خود بزرگ شده انزلی است هرسه فیلمش را تا کنون در بندر انزلی ساخته. اما نکته این فیلمها و گذشتنشان در انزلی تنها درنماهای شهری شمالی نیست، بلکه فرهنگ و خصایص اخلاقی مردم شهر در داستانها و بر کنش قهرمانان تاثیر مستقیمی دارند.
در «اسرافیل» سرنوشت تلخی که نصیب ماهی قهرمان فیلم شده تا اندازه زیادی برآمده از رفتار بد مردم و خانوادهاش در جوانی با اوست که به شکل یک سنت بومی در «اسرافیل» به نمایش در میآید.