مریم مقدم: تا کی عرصه را بر دیگران باید تنگ کرد؟
به گزارش سلام سینما مریم مقدم نویسنده و بازیگر سینمای ایران در نامهای سرگشاده خطاب به سیدعباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نسبت به برخی تنگنظریها گلایه کرده است. در متن این نامه آمده است:
«جناب آقای وزیر
امروز که این نامه را مینویسم برای چندمین بار در طی سالهای فعالیتم در سینمای ایران با پدیدهای مواجه شدهام که عمیقا برایم دردناک است. دردی که تا بدینجا در سکوت کامل تحملش کردهام ولی دیگر فشار روحی و درد عمیق آنرا تاب نمیآورم و بر آنم که بر خلاف گذشته در مقابلش سکوت نکنم. نمیدانم نوشتن نامه به شما دردی را دوا میکند یا نه و اینکه آیا شرایط را بر من سختتر خواهد کرد یا خیر ولی اهمیت ندارد، هرچه هست قطعا بهتر از ساکت بودن است.
آقای وزیر در سینمایی که شما مدیریتش را به عهده دارید من را در شب شروع فیلمبرداری به علت “دستوری از بالا” از پروژه کنار میگذارند و حتی تهدید میکنند که اگر شکایت کنم دردسرهای بزرگتری چون توبیخ و بازداشت(!) در انتظارم است. البته همانطور که گفتم این بار اولی نیست که در طی این سالها با این موضوع برخورد میکنم. شرایطی که ناگهان و بدون هیچ دلیلی با یک تماس تلفنیِ “از بالا” تغییر میکند و نتیجهاش این میشود که همکاری با من “توصیه نمیشود”، بدون هیچ دلیل و توضیحی. این در حالی است که من به غیر از آن دو سالی که رسما به دلیل بازی در فیلم جعفر پناهی ممنوعالکار و ممنوعالخروج بودم، در هیچ زمان دیگری ظاهرا ممنوعالکار نبودهام. حال اگر شرایط تغییر کرده لطفا این را به من بگویید که تکلیف خودم را بدانم.
حتما خودتان بهتر میدانید که به جز من تعداد بسیاری همکار و هنرمند در بین ما هستند که حتی در کشور خودشان هم در تبعید به سر میبرند. داستان انحصار تمامی منابع مالی و شغلی و امکانات برای عدهای محدود در این مملکت، دیگر برهیچکس پوشیده نیست. سوال این است که تا کجا میتوان این جهان را از آن خود دانست و زندگی را بر دیگران تنگ کرد؟! تا کی انتظار دارید همه ساکت بمانند و از حرف زدن بترسند؟ آیا شما صدای مردم مظلوم اطرافتان را نمیشنوید؟ حقوق شهروندی که دولت تدبیر و امید وعدهاش را داد چه شد آقای وزیر؟ آیا شما احتیاج به احترام و مهر واقعی انسانی ندارید؟ حتما دارید.همه داریم.مگر نه آقای وزیر؟ آیا وقت آن نرسیده که بساط “خودی” و “ناخودی” را جمع کنید؟ بساطی که سالها بیعدالتی را موجب شده؟ بیعدالتی که من هم به نوبه خود با تمام وجود طعم تلخش را چشیدهام، ولی به امیدی شاید واهی، مثل هر ایرانی، ناگزیر به خوشبینی بوده و در انتظار روشنایی به سر بردهام .شاید هم از عشق به سرزمینم ، غرق در سیاهی ، دلم میخواسته که تاریکیها را باور نکنم. دلم میخواسته که رویای رسیدن به عدالت را در ذهنم زنده نگاه دارم.
آقای وزیر، من هم مثل هر هموطن تنها حق خود را میخواهم و نه بیشتر. حقوقی انسانی که من برای خودم، برای دیگران و برای شما قائلم.
با احترام