لطفا اندکی سینما بفهمیم !

جشنواره فجر و حواشی آن هر سال دردها و فریادها را زنده میکند. گویی میدمد بر آتش زیر خاکستر دلمان که فریاد کنیم، زمانی که میبینیم آنچه برای زیبایی آن مسیر زندگی را به سمت آن تغییر دادیم، اسیر دستان عدهای است که نخودی و بیخودی و بیسواد هستند. این افراد نخودی و بیخودی در تمام سینماهای جهان وجود دارند. اما ضربه اصلی به پیکره نیمه جان سینما ایران را همین افراد دسته سوم که بی سوادان هستند میزنند. عدهای که تمام دانستههایشان از سینما، معطوف به جوهره وجودی آن است. تنها سینما و این نوری که بر پردهای میتابد. عجایب مخلوقاتی که هیچ ساختاری برای هیچ چیز قائل نیستند و به تنهایی پدرخوانده سینما شدهاند و حکم صادر میکنند و « به نظر من » از لق لق دهانشان نمیافتد. ساختارشکنانی که نه دریدا میشناسند، نه فرمالیسم و در این دنیای بینهایت سرگردانند. افراد بی سواد هم خود دو دسته هستند : نخست دانشجویانی که سینما خواندهاند و به لطف دانشگاهها و محیط آکادمیک با آن کنکور عجیبش که هر کسی از راه برسد میتواند وارد شود و مدرکی بگیرد و مانند زئوس دانشگاه را ترک کند. بدون آنکه بداند جوهره هستی سینما چیست؟ از تمام این پرسش سینما چیست یک دو جمله از بازن و بارت و سانتاگ میگوید که نمیداند چه میگوید، زیرا زبان فلسفه نمیداند. زبان فلسفه نمیداند زیرا علوم انسانی نمیداند و هنوز هم نمیداند که علوم انسانی در تار و پود سینما تنیده است، اینان را نمیداند زیرا دانشگاه از این دانشجویان نه دانشجویان سینما بلکه عدهای «فیلمباز» تهیه کرده و توهم سینما دانستن را به آنان بخشیده است. دانشجویانی که فقط فیلم زیاد دیدهاند و میبینند و تمام اطلاعاتشان از سینما، اولین سکانس پلان، اولین فیلم رنگی و این قبیل اطلاعات کنکوری است که در چگونه فهمیدن سینما به هیچ کاری نمیآید. چه رسد که توقع داشته باشیم به فهمیدن چگونه فهمیدن سینما که کریستین متز آن را مطرح میکند. اینان مانند جریان هنر برای هنر با سینما رفتار میکنند و این را هم نمیدانند که این جریان در قالب خود محکوم شد، اینان نمیدانند جهان سینما امروز در گرو نظریات بینارشتهای است و سینما وارد حوزه شناختی شده است دانشجویانی که نباید به دانشگاه میرفتند بلکه باید در مدرسه فیلم ثبت نام میکردند تا سینما را برایشان خلاصه میکردند در حرکت دوربین و قاب بندی و ... آنگاه شاید تحمل درد این هجمه از بی دانشان مدعی در سینما بیشتر میشد. جالب است که برخی از همین دانشجویان نیز بعدتر دانشگاه را هم نفی میکنند و دیگر خداوندهای خود ساختهای میشود که جهل و نادانیشان ابدالدهر است. اما دسته دوم عدهای که سینما برایشان جذاب است و موقعیت اقتصادی خوبی دارند. از قضا این دوستان ضربه مهلکتری به بدنه سینما میزنند، اگر در دهه قبل اینان وارد حوزه تهیه و تولید فیلم میشدند امروزه روز وارد حوزه رسانه سینما میشوند که حوزهای خطرناکتر است. حوزه رسانه هنر، پیشانی هنر سینما است، زمانی که افرادی وارد سیستم شوند که دانشی از رسانه سینمایی ندارند مانند شخصی است که تیغ جراحی به دست میگیرد. اگر پیشتر مجلات و روزنامهها یک گزینش و سیستم پرورش منتقد یا روزنامهنگار سینمایی داشتند که منجر به استعلای سینما میشد اکنون همان « فیلمباز» های دانشگاهی هرچه میخواهند درست و اشتباه به مخاطب از همه جا بیخبر میدهد. البته این دوستان به مدد فضای مجازی هر روز در حال تکثر هستند، سایتها و وبلاگهایی که جریان سینمای کشور را دچار از هم گسیختگی میکنند و هر روز نیز به تعدادشان افزوده و سینما را در سطحیترین نقطه خود نگاه میدارند و باعث به ابتذال کشیده شدن هنر سینما میشوند.هر چند که نگارنده خود در برخی از این سایتها متنهایی منتشر کرده است اما سعی بر آن است سایتهای انتخابی در راستا رشد سینما گام بردارند و آن مشکل لاینحل دیرباز که جان فورد را نیز به این سو کشاند. «غم نان»!!!!! خداوندا هنر این سرزمین را از وجود بدخواهان، بی دانشان، دروغگویان، سود جویان مصون بدار. خداوندا پناه گاهی جز تو نداریم. Q���K�5