تداوم فاجعه ( تحلیل سینمای بلاتار)

تداوم فاجعه
هنگامی که فیلم «هارمونی های ورک مایستر» در جشنواره های جهانی درخشید،نام بلاتار، سازنده اش بر سر زبان ها افتاد.وی با آنکه قبل از آن،سابقه ساخت چند فیلم دیگر را نیز در کارنامه داشت،با هارمونی …توانست به یکباره نظرها را به خصوص سینمای آمریکا را – به جهت آنکه بزرگترین کشور پخش کننده فیلم در جهان است-به خود جلب کند. علت بی توجهی جهان سینما به او را شاید بتوان در سبک خودساخته فیلمسازی اش جستجو کرد. فیلم هایی با فرم و محتوایی غمگین بود که باعث دلزدگی مخاطب می شد و اصلا با فرهنگ و فیلم های تولیدی در آمریکا همخوانی نداشت. بلاتار، اول بار در کتابی نوشته آندره کواس بالین با نام سبک بلاتار چیست؟ در اروپا و سپس آمریکا معرفی شد.با این حال ،سبک و ویژگی کارهای او به دو دوره کاملا مشخص تقسیم می شود: دوره اول با آثاری چون آشیانه خانوادگی و هملت و دوره دوم که با فیلم دامینیشن ( Damnation ) آغاز و با اسب تورین ،پایان یافتهاست .به گفته خودش اسب تورین پایان فیلمسازی اش است و تاکنون نیز بر این گفته پافشاری کردهاست .بسیاری معتقدند که علت کناره گیری بلاتار از فیلمسازی در این است که به قدر کفایت شاهکار خلق کردهاست و همین تعداد فیلم ها،کارنامه قابل توجه و بحث انگیزی است.
سبک فیلمسازی بلاتار قابل تعریف و دیدن و فهمیدن است. به عنوان مثال فیلمسازان سینمای کلاسیک نظیر جان فورد،هوارد هاکس و دیگران،با آنکه دنیا و نگاه و جهان بینی متفاوتی در آثارشان داشتند،اما در نهایت سبک ویژه و متمایزی را نمی توان در کارنامه آنها ردیابی کرد،زیرا فیلم های دوران کلاسیک شامل قواعد کلی تری است که محدوده زمانی خاصی را شامل می شوند، اما ویژگی های سینمای بلاتار،قابل مشاهده است؛مثل ردپای تفکرات کراژناهورنای ،نویسنده معروفی که بر تفکر و اندیشه بلاتار سایه افکند.در کتاب هارمونی های ورک مایستر نوشته کراژناهورنای که بلاتار از رویش فیلمی ساخت،جهان و همه چیزهایش به انتها رسیده است.نویسنده اثبات می کند که انسانهای اکنون،در سیاه ترین زمان از تمدن بشر به سر می برد.برای فهم بهتر سینمای بلاتار،دانستن زمینه هایی لازم و ضروری است.این زمینه ها به طور کلی سه مسئله را در بر می گیرند:1-سقوط کمونیسم در اروپای شرقی : لنین ،در سرش ایده جهانی سرتاسر پرولتاریایی را می پروراند و از طرق مانیفست ها و بیانیه هایی که منتشر می کرد،راه نجات بشر از یوغ استثمار را به زعم خود،در اتحاد تمام نیروهای پرولتاریایی می پنداشت. این گونه توانست در ابتدای امر،کارگران را یک صدا با شعار،کارگران جهان متحد شوید،به گرد خود درآورد .کمونیسم شکل گرفت، اما لنین در آرزوی قبولاندن تفکراتش به تمام جهان بود.جهانی در تعادل بین کارگر و صاحب ثروت و در یک کلام بی طبقه.در آن زمان،تقریبا به شعارهای او ،باورانه،نگریستند.روسها و بعد چینی ها به راه کمونیسم رفتند تا اینکه مانع در برابر آنها قد علم کرد: جنگ جهانی دوم.بعد از جنگ،نیز به شکلی ضعیف شده در گوشه و کنار جهان به فعالیت ادامه دادند. در آمریکا تا اوایل دهه 60،در جنوب شرقی آسیا و اروپا این گرایش ها ادامه یافت تا در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد،جهان متوجه سئوالات بی پاسخ و بی راهه های آن شد.به عبارتی فرمول لنین با شکست مواجه شد.کور سوهایی از کمونیسم تا اواخر دهه هشتاد همچنان وجود داشت که منجر به ظهور روشنفکرانی با گرایش چپ یا چپ نو شد و از همین جا،کمونیسم در سراشیبی سقوط و انحطاط قرار گرفت.اروپای شرقی و جنوب شرقی آسیا ،قدم اول را در زدودن آن برداشتند تا اینکه در 1989با سقوط شوروی،کمونیسم هم ساقط شد.هر چند که همچنان در جاهایی مثل کوبا و چین،نشانه هایش،حتی به طرز سختگیرانه تری از سوی حکومت هایشان دنبال می شود، اما عملا جهان،کمونیست را پس زده است.پس از فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی،روحیه ملی نیز با آن سقوط کرد.مردم ملتفت شدند که ایده آلهایی را که سالهای سال،بزرگش کرده بودند،دروغی بیش نبودهاست. همین اعتراف های خودآگاهانه سبب شد،کارخانه هایی که به همت همان کارگران،تشکیل و ساخته شده بود،یکی بعد از دیگری تعطیل یا از کار بیفتد.بیکاری سر به فلک کشید و از کنارش، خودکشی و مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر بالاگرفت و باعث متلاشی شدن و از هم گسیختن خانواده های زیادی شد.در فیلم کوتاهی که خود بلاتار برای مجموعه ای با عنوان تصویر اروپا به نام پرولوگ ساخت که در آن 25 کارگردان معاصر جهان،هریک فیلمی ساخته اند،به وضوح شرایط بعد از فروپاشی کمونیسم را می توان دید.فیلم ،مردمی را نشان می دهد که در صفی ایستاده اند و در انتظار تکه نانی و لیوان شیری هستند.فیلم بازگو کننده شرایط ملتی است که حالشان خوب نیست.پرولوگ درباره فرد نیست،بلکه درباره جمع و یک ملت است و در آن صف طویل که انگار تمامی ندارد،حتی یک کودک هم دیده نمی شود.به نظر نسلی می رسند که عقیم است.مردان و زنانی که افسرده اند.میانسال اند و از عمرشان چیزی باقی نماندهاست .بلاتار،سرنوشت یک ملت را در یک نمای بلند،به تصویر کشیده است با موسیقی که تکرار یک عبارت است و بصورت مینی مالیستی ساخته شدهاست . درست بعد از سقوط شوروی است که فیلمساز ما،بلاتار به فیلمسازی روی می آورد.می توان با قاطعیت گفت برای درک و فهم این سقوط و شرایط حاکم بر اروپای شرقی،دیدن آثار بلاتار،بهترین گزینه است.
2-دیستوپیا : ویران شهر یا دیستوپیا همواره از موضوعات وسوسه انگیز فیلمسازان بودهاست .از نمونه های تخیلی اش مثل بلید رانر ریدلی اسکات تا فیلم های بلاتار.دیستوپیا همواره با این پرسش،تماشاگر را به فکر فرو بردهاست : قرار بود چه شود و اکنون چه شدهاست ؟ در واقع مردم فیلم های بلاتار به همین دلیل است که افسرده اند و احساس می کنند که هیچ چیز و هیچ کس راضی شان نمی کنند. به طور مشخص در چهار فیلم نفرین،هارمونی های ورک مایستر،مردی از لندن و اسب تورین با علایم و نشانه هایی،این وضعیت در بالاترین حد،نشان داده شدهاست ،مثل عدم وجود خورشید که سبب شده،سردی ای بر فضا حاکم شود.حتی صحنه های روز هم ابری اند.در سکانس ابتدایی فیلم هارمونی های ورک مایستر ،جوانی توضیح می دهد که چرا خورشید خود را پنهان کردهاست ؟ و به نظر می رسد،خورشید به این سرزمین و کشور نمی تابد و در نتیجه،همواره باران میبارد که چندان رحمت آور نیست و تنها دردسری است روی مشکلات آدم ها.به عبارتی در بدترین زمانهایی که آدم های بلاتار،ذهن شان آشفته و مغشوش است،باران نیز می بارد،در نتیجه،محیط به طور کلی از سوز و سردی غیر قابل تحملی برخوردار است.محیط،بیغوله است که مردم از سر ناچاری در آنها پرسه می زنند،دشت هایی است فاقد توانایی باروری برای کشاورزی که انگار لم یزرع می زنند.در سکانسی اواخر فیلم نفرین،دیواری را می بینیم که رویش باران شروع به باریدن می کند.دوربین حرکت می کند و آدم هایی را می بینیم در خود فرورفته.نه در حال تفکر،همگی افسرده در ایستگاه قطاری ایستاده اند.ایستگاهی که به نظر در آنجا،ابدا قطاری توقف کند.بیننده هم دقیقا نمی فهمد که آنها ،کی هستند؟ و آنجا چه می کنند؟ موسیقی این سکانس،موسیقی ای است با هویت ملی مجارستان که در تضاد با افسردگی آنها قرار دارد.بد نیست به این نکته اشاره کرد که ورک مایستر نام موسیقی دان آلمانی بود که در ساختار موسیقی هارمونی را،نهایت تعادل می دانست.هارمونی در اینجا،مفهوم و نمادی است از اجتماع.اما در فیلم،موسیقیدان با کارش،این ادعای ورک مایستر را مردود می کند.
3-کراژناهورنای : او را باید بیشتر فیلسوف دانست تا نویسنده.کسی که بی شباهت به نیچه، نمی اندیشید .جالب است که پیوند بین او و بلاتار تا به این حد عمیق بود که سکانسی در اسب تورین بازی هم کرد.جایی که در کلبه بیغوله ای آنها می نشیند و فلسفه می بافد و جهان را پایان یافته می بیند و اساسا،آرمان و آینده ای را در بشر نمی بیند.رستگاری در اندیشه او جاری نیست.حتی نیچه هم نسبت به او اینقدر بدبین نبود و به ساخته شدن دوباره جهان امیدوار بود.کراژناهورنای ،محصول سالهای قبل و بعد از سقوط کمونیست بود.
سینمای بلاتار علاوه بر این زمینه ها دارای ویژگی های خاص سبکی و تکنیکی است که عبارتند از : 1-برداشت بلند: بلاتار در آثارش به مفهوم تازه ای از برداشت بلند رسیدهاست و نمی توان با آنچه که آندره بازن تعریف می کرد ،یکی کرد.از نظر بازن،این شیوه رئالیسم را پدید می آورد، چرا که حفظ وحدت زمانی در برداشت بلند وجود داشت.بلاتار،اما از طریق این تکنیک،به زندگی انسان نوعی رازآمیزی بخشید و اینکه در نهایت هیچ امیدی به تغییر و تحول نیست.برای این منظور،تراولینگ را کنار نهاد و به استدی کم روی آورد،چون امکان اصلاح کادر را بیشتر می کرد و همواره آن ریتم کند مورد نظرش را در میآورد . 2- حرکت دوربین : دوربین در آثار بلاتار به ندرت ثابت می ماند.حتی اگر دلیلی برای حرکت نیابد،باز هم کمی آن را جابجا می کند.حرکت دوربین در سینمای بلاتار قابل رویت و حس شدن است و در واقع مای بیننده را از نقطه ای به نقطه دیگر می برد.حرکتها لزوما در یک خط مستقیم صورت نمی گیرد و گاهی همچون فیلم هارمونی های ورک مایستر به شکل قوسی انجام می شود و حتی گاه 360 درجه به دور کاراکتر می چرخد.در اوایل و اواخر فیلم هایش حرکت دوربین به صورت عمودی است و در جاهای دیگر یا موازی با سوژه است و یا به سوی سوژه و یا برگشت از سوژه انجام می گیرد و همه اینها در نهایت تداوم یک فاجعه را بازگو می کنند .به عبارتی ،او از این حرکات سود می جوید تا به یک بدیمنی برسد. 3- استفاده از فیلم سیاه و سفید :هرچند که آثار اولیه بلاتار،رنگی هستند،اما به نظر می رسند در بعد فکری او رفته رفته رنگها از دست می روند و او داستان هایش را در سیاه و سفید و خاکستری های بین شان می بیند.سیاه و سفید بودن از دید بلاتار،زندگی ملت اش است و به هیچ عنوان این انتخاب تصادفی نیست. 4- دکوپاژ و کارگردانی : او با کنار گذاشتن مونتاژ و انتخاب نماهای بلند،ویژگی خاصی به کارگردانی کارش می بخشد.بدین ترتیب به جای دور و نزدیک شدن از طریق کات کردن به نماهای باز و بسته،دوربین اش را با حرکت به سمت سوژه دور یا نزدیک می کند و از این روش به نمای بلندش ،تنوع می بخشد.در روز اول از فیلم اسب تورین هنگامی که کاراکترها در حال خوردن سیب زمینی هستند،دوربین مدام در حرکت است و نماهای متنوعی از آنها می گیرد.از دیگر موارد کاربرد حرکت دوربین،نماهایی است که بازیگران را در حالت تعقیبی،دنبال می کند . از نظر بازیگری نیز،کاراکترها ،افسردگی و ناامیدی را بازی می کنند و این افسردگی به مفهوم عدم رستگاری و رهایی است و سرانجامی که به شوم بختی منتهی می شود.