رئالیسم تا مغز استخوان
9 سپتامبر 1984، یعنی 33 سال پیش، ییلماز گونِی، فیلمساز، نویسنده و بازیگر کُردتبار کشور ترکیه در تبعید درگذشت. ریچارد کورلیس، منتقد مشهور مجله تایم، در اکتبر 1982، معرفی گونِی را اینگونه آغاز میکند: «ییلماز گونی، نماد سینمای ملی ترکیه، فیلمسازی جهانی و یک محکوم به قتل است.» واقعیت ماجرا همینهاست به انضمام فعال سیاسی چپگرا و یکی از منتقدان اصلی حکومت ترکیه در دهههای 70 و 80 میلادی.
در ادامه برای معرفی او به پنج فیلم بیشتر شناختهشدهاش خواهم پرداخت و تعجب نکنید اگر خواندید که «او فیلمنامه فلان فیلم را در زندان نوشت و فلانی آن را ساخت»، زیرا با فیلمسازی همینقدر عجیب روبهرو هستیم؛ مردی که نهایتا در 1981 از زندان گریخت و به اروپای غربی پناه برد، و پس از بُردن نخل طلای کن 1982 و ساختن شاهکاری به نام «دیوار» در 9 سپتامبر 1984، در سن 47 سالگی درگذشت.
امید (1970)
برایم دور از ذهن نیست که کسی «امید» را بهترین فیلم گونِی بداند. الیا کازان این فیلم را کاملا اصیل و در پیوندی وثیق با بافتار اجتماعی-جغرافیایی جامعه میدانست. «امید» آغازگه شکلی از نئورئالیسم در سینمای ترکیه است؛ رئالیسمی که به بیان الیا کازان امید را به مثابه امر گروتسک برای شخصیتهای داستان به تصویر میکشد.
داستان نکبت زندگی یک مرد است، و در شرایطی که انقلاب اجتماعی میسر نبوده و گامی برایش برداشته نمیشود، و از سوی فردی نیز شخصیت داستان ما برخلاف میشل کالهاس، علیه نابسامانی تا سر حد مرگ نمیشورد، در باوری غلط اسیر میشود و به قول نیچه «گمان میبرد که امید، حقیقت است». نهایت نکبت بیانقلاب از نظر گونِی، غرقه و سرگردان شدن در برهوت توهم است، و شاید باید «واقعبین بوده و امر محال را طلب کنیم».
بیچیزها (1975)
شاهکار بلندقامت دیگری از گونِی؛ سه قهرمان: ابوذر، عرپ و حاجی. فیلم بیانگر داستان آن افرادی است که در جامعه داغ محکومیتی ابدی را بر پیشانی خود دارند. «بیچیزها» از همان سکانس اول ما را با تبعیدیهای جامعه مواجه میکند؛ کودکانی که از مسجد کفش میدزدند تا شکم خود را سیر کنند. ابوذر -با بازی خود گونِی- یکی از همان به حاشیه رانده شدههاست؛ در زندان است و داستان زندگیاش همراه با دو شخص دیگر به صورت فلاشبک روایت میشود. انتظاری برای آزادی از زندان در همین حین جریان دارد. جهان این فیلم مملو از شخصیتهایی است که برای حرکت به جلو از روی یکدیگر رد میشوند. زندان ردی بسیار پررنگ در آثار گونِی بازی میکند و شاید این فیلم اولین سنگبنای اصلی چنین نگاهی باشد. «بیچیزها» بیانگر «گذشته تا زندان» است و فیلم «جاده» بیانگر «زندان تا آینده».
گَله (1978)
گونِی که در زندان به سر میبُرد، با کمک زکی اُکتن، این فیلم را ساخت که موفق به برنده شدن «یوزپلنگ طلا» در جشنواره 1979 لوکارنوی سوییس شد. «گَله» اوج درام در آثار گونِی و نهایت احساس است؛ تصویری متحیرکننده از کشمکش طبقاتی، مهاجرت و جامعه سرمایهداری تخریبگری که دست سیاهش را بر هر چیزی میکشد. «گله» را شعری مارکسیستی از مردی میدانند که، از مردمش گسسته نبود؛ مردی که صدایش خفه شده بود، در زندان بود و درنهایت کارش به تبعید کشید.
فیلم با این پیام به انتها میرسد که «تبهکاران تا ابد حاکم نخواهند ماند»، و میتوان چنین ادعا کرد که این فیلم یکی از بهترین نمونههای سینمایی در محکومیتِ شکلی مشخص از سرمایهداری است که، در آن زمان افق محلی خود را با دیکتاتوری حکومت ترکیه یافته بود که کُردها را تحت ستمی مضاعف قرار میداد. گرچه در این فیلم کُردها و دهقانان قربانی میشوند، اما زبان گونِی زبانی جهانی است که رو به همگان داشته و امروز نهتنها این فیلم دیدن دارد، بلکه شاید دیدنش ضروریتر باشد. شخصیت بریوان در سرتاسر این فیلم کلامی به زبان نمیآورد، اما زجر و درد و مرگ تراژیکش هنوز مرا –که شش سال پیش این فیلم را دیدهام- تحت تاثیر قرار میدهد. فیلمنامه دقیق و مونتاژ کمنظیر «گله» چیزی را پیشِ روی ما گذاشته است که نمیتوان بهراحتی فراموشش کرد.
جاده (1982)
فیلمی بسیار جنجالی که فیلمنامهاش به انضمام سطح نسبتا دقیقی از دکوپاژ توسط گونِی در زندان نوشته شد، و شریف گورن بهعنوان کارگردان میدانی آن را ساخت. این فیلم هنوز هم در ترکیه جنجال به پا میکند و نسخهای که در سال 2017 از آن منتشر شد، پس از گذراندن سانسور شدید مجوز پخش در این کشور را گرفت. شاید «جاده» بهترین فیلم گونی نباشد، اما همانی است که برای او نخل طلای کَن را به همراه داشت.
فیلم در فضای پس از کودتای 1980 در ترکیه پرداخته شده است و تصویری از پنج زندانی را نشان میدهد که برای مرخصی کوتاهی از زندان خارج شدهاند. همانطور که از نام این فیلم برمیآید، با داستانی روبهروییم از فاصلهها و جغرافیاهای تنهایی و دورافتادگی که در سرتاسرش مشکلاتی اجتماعی و سنتی تنیده شدهاند. آنچه بیشتر در این فیلم نظر را جلب میکند، دور افتادن افراد از «خانه» است، و وجه بصری فیلم ناخودآگاه معصومیتی را ایجاد میکند که این دورافتادگی بسیار اثربخش و قابل فهم شود. «جاده» شاید بهترین فیلم گونِی نباشد، اما قطعا با دیدنش بسیار به فیلمسازی در زندان و در تبعید نزدیک میشویم.
دیوار (1983)
کودکانی در دیوارهای یک زندان و اسیر قواعد و قوانین نانوشته زندان. سرکوب تا حدی بود که دیگر راهی جز شورش و شکستن زنجیرها باقی نگذاشته بود. «دیوار» مبتنی بر حادثهای واقعی است که گونِی به چشم خود در زمان زندانی بودنش در ترکیه دیده بود و بر اساسش در ابتدا داستانی به نام «اجاق، پنجره و دو تکه نان» را نوشته بود.
وصیتنامه سینمایی گونِی نمیتوانست از این شخصیتر از آب دربیاید. یک سال پس از این فیلم گونِی را سرطان با خود بُرد. این پرسش برای بسیاری از فیلمسازان و منتقدان جهان باقی مانده است که اگر گونِی در این سن و در اوج پختگی زبان سینماییاش درنمیگذشت، چه فیلمهای دیگری که میتوانست بسازد؛ این پرسش هرگز پاسخ خود را پیدا نخواهد کرد، و این بیپاسخی خود را به شکل حسرتی بر قلب ما گذاشته است. اما بهتر است برای کسب درکی صحیح از این حسرت، ابتدا بارها و بارها تاریخ سینمای ترکیه را بخوانیم و فیلمهای گونِی را ببینیم؛ تاریخ ترکیه را بخوانیم و فیلمهای گونِی را ببینیم؛ فیلمهای گونِی را ببینیم و فیلمهای گونِی را ببینیم.