جنگ بین الملل دوم و اقتصاد سینما

چگونه جنگ جهانی دوم ناجی اقتصاد در حال شکست سینما شد
جنگ را می توان جزو نخستین رفتارهای مخرب بشر دانست ، انسان از زمانی که پا به عرصه ی وجود گذاشته است همواره هاله ای از خشونت و خونریزی را به همراه خود داشته که از ابتدایی ترین آن یعنی ماجرای برادرکشی قابیل و هابیل تا به امروز که عده ای با پرچم دین، مالیخولیایی ترین رفتارها را از خود نشان می دهند عملا هیچ عصری نبوده است که زندگی بشر فارغ از جنگ باشد.
جنگ بی شک عملی ویرانگر بوده که هیچ انسانی رغبت به پوشیدن رخت آن نمی کند مگر دیوانه و یا مجبور باشد اما نکته ی حاثز اهمیت و کمتر مورد توجه گرفته شده درباره ی جنگ بحث تاثیرات آن بر پیشرفت ملت ها به خصوص در زمینه ی اقتصاد است ، کافی است نگاهی گذرا به جنگ های مهم تاریخ بیاندازیم تا ببینیم چگونه جنگ های صلیبی اروپا را از قرون وسطی به دامان رنسانس انداخت و یا جنگ جهانی اول چگونه باعث پیدایش جغرافیای جدید جهان گشت و یا جنگ جهانی دوم چگونه باعث شد ساختار قدرت های جهانی تغییر کند ، این نگاه به جنگ را شاید بتوان غیر انسانی دانست اما غیر واقعی خیر به عنوان مثال یکی از عواملی که باعث ثبات و پیشرفت اقتصادی ایالات متحده از دوره ی جنگ بین الملل به این ور بوده است روند تولید و فروش اسلحه به کشورهای مختلف می باشد که این معادله ی اقتصادی در گرو وقوع جنگ بوده و تا به امروز نیز سازوکار آن حفظ شده است.
سینما را اگر مهمترین دست آورد قرن بیستم قلمداد کنیم که ملغمه ای است از هنر و صنعت ، نمی توانیم منکر رابطه ی آن با مقوله ای هم چون جنگ شویم ، گواه این ادعا انبوه فیلم هایی است که در ژانر جنگ ساخته شده است و هرکدام نگاه خاص خود را به این پدیده داشته اند تا جایی که بسیاری از این فیلم ها مانند توهم بزرگ ساخته ی ژان رنوار و یا راه های افتخار ساخته ی استنلی کوبریک جزو شاهکارهای تاریخ سینما شناخته شده و در دوره ی خود جنجال های بسیاری به پا کردند ، نکته ی حاثز اهمیت اینجاست که سینما در تمامی مواردی که جنگ را دستمایه ی خود قرار داده است همیشه دارای دو جهت نگاه بوده یا نگاهی مدافع به جنگ داشته مانند فیلم هایی چون پرچم پدران ما ، نجات سرجوخه رایان، پاتون، بو ژست و یا منتقد جنگ و سیاست های آن بوده مانند راه های افتخار ، کفاره ، در جبهه غرب خبری نیست و سایرین که به شکلی طبیعی فیلم های ناقد جنگ در طول دوران درگیری ها یا فرصت ساخته شدن نداشته اند و یا اگر هم ساخته شدند به دلیل ترس از تاثیر سوء به روی مردم و سربازان از نمایش آنها جلوگیری شده است.
جنگ جهانی اول،سینما در آغاز راه
جنگ جهانی اول در دوره ای رخ داد که سینما هنوز آنطور که باید قوام پیدا نکرده و راه خود را نیافته بود ، اکثر کارگردانان مطرح آن دوره همانند پورتر،آبل گانس،ملی یس و گریفیث مشغول به کشف قابلیت های سینما بودند و کمتر کسی متوجه اهمیت سینما بود ، از سوی دیگر به دلیل شکل و ابعاد ابزار سینمایی امکان حضور فیلمسازان در جبهه های جنگ وجود نداشت مضاف بر اینکه سینمای مستند نیز هنوز تبدیل به یک ابزار بیانی در سینما نشده بود و کمتر کسی هم به اهمیت پروپاگوندا و نحوه ی استفاده از سینما برای نیل به اهداف تبلیغاتی آگاه بود ، شاید نخستین راهنمای فیلمسازان و سیاستمداران جهان گروه های فیلمسازی شوروی بودند که پس از انقلاب کبیر اکتبر روسیه با انرژی وصف ناشدنی هنر خود را صرف آگاهی رسانی به خلق کردند و سینمای شوروی تبدیل به بلندگوی پروپاگوندای حکومت بولشویک ها شد که این تجربیات موفق بعدها در بسیاری از کشورهای دیگر نیز به کار آمد که اوج قوام سینمای ایدئولوژیک و موثر را می توان در آلمان نازی مشاهده کرد ، در جنگ جهانی اول اما به دلیل شرایط حاکم بر جنگ ، اوضاع نابه سامان اقتصادی و عدم اثبات قابلیت های سینما هیچ کس توجه ای به استفاده از سینما نداشت هرچند که در این دوره گریفیث با ساخت فیلم های قلب های جهان و عشق بزرگ تا حدی تلاش نمود جنگ جهانی اول را به قاب تصویر بکشد اما این تلاش ها هم عمدتا در پایان جنگ رخ داد و شاید همین تلاش ها دلیل جلب نگاه ها به سوی سینما شد و باعث گشت مابین سالهای 1918 تا 1939 نزدیک به 60 فیلم با موضوع جنگ جهانی اول ساخته شود ، نکته ی مهم در اینجا بود که جنگ جهانی اول با وجود آنکه تلافات بسیاری بر جهانیان وارد آورد اما برای سینما تا حد زیادی یک پیش آمد گوارا بود چرا که با کشف قابلیت های سینما و پیدایش ساختار بیانی فیلم ، قدرت سینما بر همگان ثابت شد و این امر نه تنها باعث تثبیت موقعیت سینما به عنوان رسانه ای نوین در میان دولت ها گشت بلکه مقادیر قابل توجه ای سوژه به فیلمسازان عرضه کرد ، از سوی دیگر اثرات حاصل از جنگ باعث به وجود آمدن مکتب اکسپرسیونیسم آلمانی شد که تا به امروز هنری ترین سبک تاریخ سینما بوده است ، پس از جنگ جهانی اول با تثبیت اوضاع جهان صنعت فیلم رشد چشمگیری پیدا کرد ، فیلمسازی مستند که نخستین بارقه های آن در مکتب برایتون انگلیس به وجود آمده بود با آغاز کار فلاهرتی در 1922 و ورتوف در 1929 توانست تبدیل به یک زبان سینمایی شود.
رکود اقتصادی آلمان ، پیشرفت سینما و اعتلای هنر- رکود اقتصادی آمریکا، هالیوود در معرض ورشکستگی
در آغاز دهه 30 رکود بزرگ اقتصادی باعث شد صنعت فیلمسازی به خصوص هالیوود با بحرانی جدی مواجه شود ، برخلاف آلمان که تورم پس از جنگ باعث رونق سینمایشان شده بود در آمریکا رکود اقتصادی باعث شد بسیاری تصور نمایند عملا صنعت سینمایی آمریکا در حال نابودی است، برای درک چرایی تفاوت این تاثیر باید خاطر نشان کرد که معضل اقتصادی آۀمان پس از جنگ تورم فزاینده بود که طی آن ارزش پول دائما در حال کاهش بود بدین معنا که شهروندان آلمانی درآمد داشتند اما به دلیل نوسانات پولی آینده ای برای سرمایه شان متصور نبودند در نتیجه به جای آنکه تلاش کنند تا دستمزدهایشان را ذخیره کنند می بایست تلاش می کردند هرچه سریعتر دستمزدهایشان را تبدیل به کالا یا خدمات کنند که سینما نیز یکی از این کالاها بود در نتیجه سینمای آلمان پس از جنگ جهانی اول رونق اقتصادی بی سابقه ای یافت و همین نیز پشتوانه ی اوفا و شرکت های فیلمسازی برای تولید آثار سینمایی بود البته نباید این نکته را نیز نادیده بگیریم که شرایط اجتماعی پس از جنگ و نیاز به محیطی برای رهایی از تنش ها سینما را بیش از پیش برای شهروندان آلمانی جذاب می کرد در حالی که در رکود اقتصادی بزرگ آمریکا که با سقوط سهام و تعطیلی واحدهای تولیدی و بیکاری گسترده همراه بود باعث شد هالیوود شدیدا در خطر بیفتد چرا که عملا شهروندان آمریکایی پولی برای رفتن به سینما نداشتند، عامل اقتصادی از یک سو و خلاء نوآوری و خلاقیت و تکرار سنت های گذشته باعث گشته بود که مردم آمریکا نسبت به سینما بی میل شوند اما در آن سوی مرزها وضعیت به گونه ی دیگری بود.
جنگ رسانه ای بوی خون می دهد
سینمای شوروی که در ابتدای انقلاب صنایع اصلی کشور را که استودیوهای فیلمسازی نیز جزو آنان بودند ملی اعلام کرد و کنترل تولید و پخش به انحصار دولت درآمد،در این دوره سردمداران کمونیست با استفاده از نسل کارگردانان مستعد انقلابی اوج دوران سینمای خود را تجربه کنند و در آلمان نیز از سال 1933 با روی کار آمدن نازی ها و گماشته شدن یوزف گوبلز به ریاست اتاق فرهنگ رایش فصل نوینی از فیلمسازی آغاز شد ، گوبلز که تحصیل کرده ی رشته های تاریخ و ادبیات بود به خوبی از نقش هنر در تعیین سرنوشت یک ملت آگاه بود ، وی به خصوص توجه ویژه ای به هنر نوظهور یعنی سینما داشت و از سال 1933 سیستم یک پارچه ی پروپاگوندای نازی ها را به راه انداخت ، که نخستین گام آن ساخت فیلم موفق و پر ارزش پیروزی اراده به کارگردانی لنی ریفنشتال بود ، پیروزی اراده در حقیقت چشم انداز آلمان هیتلری بود ، در این سالها دولت های انگلیس و آمریکا عملا فاقد تفکر تبلیغاتی بودند ، در روسیه نیز به دلیل آنکه لنین وقوف کاملی به نقش سینما داشت مسئولیت مدیریت فرهنگی حزب کمونیست را به نادژدا کروپسکا سپرد که وی به همراهی نسل کارگردانانی مانند ورتوف ، آیزنشتاین و داوژنکو هم پای آلمان ها در حال تبلیغ بودند به گونه ای که می توان گفت جنگی رسانه ای میان نازی ها و کمونیست ها در جریان بود ، در همین دوره ساخت فیلم هایی مانند دیوار غربی با مضامین تقویت روحیه جنگی مردم آلمان همچنین سیاست های زیادی خواهانه ی رایش سوم و پیمان مولوتوف- ریبنتروپ زنگ خطر وقوع جنگ جهانی دوم را به صدا درآورد،شوروی ها که این خطر را بهتر از سایر کشورها درک کرده بودند سفارش ساخت فیلمی را به آیزنشتاین دادند که ماجرای شوالیه روسی آلکساندر نوسکی و شهامت او در برابر تهاجم کارولنژی ها بود که در فیلم کارولنژی ها با شمایل آلمان های نازی نشان داده شده بودند، چند ماه پس از نمایش این دو فیلم آتش جنگ جهانی دوم شعله ور شد ، در این بین اما انگلیس و آمریکا عملا تا پیش از جنگ غافل از این جدال بودند در حالی که اتاق فکر رایش به خوبی آماده ی ادامه ی کارزار تبلیغاتی خود بود به گونه ای که در حین اشغال لهستان دو فیلم (شروع آتش جنگ-هانس برترام و جنگ در لهستان ، پیروزی در غرب – فریتس هیپلر) ساخته شدند که نمایش قدرت ماشین نظامی هیتلر بودند و هدف اصلی آنها ایجاد رعب و وحشت و هشدار به انگلیس ها بود که از لهستان حمایت می کردند، در حقیقت این فیلم های خبری-جنگی حربه ای برای جنگ روانی بودند ، در سمت دیگر دولت بریتانیا که کاملا غافلگیر شده بود تا مدتی نتوانست هیچ اقدام موثر تبلیغاتی را انجام دهد چرا که در این برهه گریرسون به عنوان مهمترین راهنمای مستندسازان به کانادا رفته بود ، پس از مدتی مقامات سازمان اطلاعات انگلیس مجبور شدند کاوالکانتی را به ریاست واحد فیلمسازی سازمان اطلاعات که بعدتر واحد فیلم سلطنتی ملقب شد بگمارند ، نخستین تلاش موفق این واحد فیلمسازی در 1941 توسط هری وات با فیلم هدف برای امشب رخ داد ، فیلم هدف برای امشب درباره ی عملیات بمب افکن نیروی هوایی بر فراز آلمان است که کارگردان در این فیلم پابه پای افسران هواپیما حرکت کرده و از تمامی صحنه ها فیلمبرداری نموده است ، این فیلم با استقبال شدید مردم روبه رو شد که نشانگر نیاز جامعه ی درگیر جنگ به امید است، در سوی دیگر میدان نبرد ایتالیایی ها روش دیگری را پیش گرفته بودند، در سینمای ایتالیای این دوره فیلم با اهمیتی وجود ندارد و غالب فیلم ها به تاریخ فاخر ایتالیای باستان و یا نمایش مصنوعی ایتالیا مدرن می پرداخت ، برای آمریکا اما تا پیش از 1941 و حمله ی ژاپن به بندر پرل هارپر ورود به جنگ و یا اتخاذ بی طرفی تصمیم روشنی نبود اما با وقوع این حمله پیوستن آمریکا به جبهه ی متفقین غیرقابل اجتناب گشت در نتیجه نیاز به تقویت روحیه مردمی و آگاه سازی آمریکاییان از ضرورت مبارزه امری بدیهی بود در نتیجه دولت آمریکا به هالیوود سفارش ساخت تعدادی فیلم کوتاه را داد این فیلم ها اما بیشتر کاریکاتوری از جنگ بودند تا واقعیت مورد نظر دولتمردان در نتیجه دولت آمریکا واحد فیلمسازی ارتش را تشکیل داد و از کارگردانان صاحب نامی هم چون کاپرا،هیوستون،وایلر،فلاهرتی،کارول رید و لورنتس دعوت کرد تا به آن بپیوندند، اصلی ترین ظیفه ی این گروه ایجاد امیدواری در جبهه ی خودی و ترس در جبهه ی دشمن بود، به دلیل آنکه تجربه ی ساخت فیلم های مورد نظر ارتش در استودیو ها موثر نبود این گروه دو سبک کاری را پیش گرفتند ، نخست شیوه ی مستند ترکیبی بود که کارگردان با ترکیب فیلم های خبری مختلف فیلم جدیدی را به وجود می آورد که مهمترین نمونه ی آن چرا می جنگیم فرانک کاپرا بود و دیگری سبکی بود که در آن فیلمساز همانند سربازان به خط مقدم می رفت و در دل وقایع جنگ فیلم می ساخت که بهترین نمونه ی آن ممفیس بل ساخته ی وایلر بود ، البته نکته ی حائز اهمیت در سبک دوم عدم پیش بینی پذیر بودن وقایع است مانند حادثه ای که برای کلنل پیکور در فیلم صلح جهانی رخ داد و فیلمبردار در حین فیلم بر اثر اصابت خمپاره ای جان باخت در حالی که این وقایع توسط دوربین ضبط میشد.
بلیط ها اسلحه می شوند
یکی از معضلات مهمی که در طول جنگ های دوران پساصنعتی گریبان دولتمردان به خصوص در کشورهای دارای حاکمیت دموکراسی را می گرفت بحث تامین هزینه های جنگ بود، در این دسته از کشورها عموما به دلیل شیوه ی حکمرانی میزان رضایت مردم از وضعیت بسیار حائز اهمیت بود چرا که کشورهای دموکرات عموما دارای بازار اقتصادی آزاد بودند که نقش مردم در آن بسیار مهم بود و دولت میزان زیادی از درآمد خود را از محل مالیات های شهروندان کسب می کرد و از سوی وظایف مهمی از قبیل خدمات بهداشتی ، رفاهی ، آموزشی و .... به عهده ی دولت بود ، این مسائل هرچند در دوران عادی چندان محل مناقشه نبود اما در وضعیت جنگی دولت از یک سو مسئول ساماندهی قوای نظامی کشور بود و از سوی دیگر می بایست خدمات داخلی را که بر عهده داشت رفع و رجوع کند و این در حالی بود که هزینه های دولت ها به دلیل نیازهای جنگ افزایش می یافت و از سوی دیگر وضعیت درآمد شهروندان و به تبع آن سیستم پرداخت مالیات نابسامان می گشت ، از طرفی دیگر دولت نیز بیش از اندازه نمی توانست شهروندان را تحت فشار قرار دهد چرا که نمی توان در زیر سایه ی هواپیماهای دشمن که هر روزه جان مردم را تهدید می کند و خانه ها و مدارس و بیمارستان ها را نابود از شهروندان انتظار داشت هم مالیات بیشتری بپردازند و هم با کمال رضایت فرزندان خود را راهی جبهه های جنگ کنند، در جنگ جهانی دوم یکی از عمده مشکلات دول متفق به استثنای شوروی همین مسائل بود در حالی که در سوی دیگر میدان اصلی ترین کشورهای محور اتحاد ( آلمان،ایتالیا،ژاپن) به دلیل نظام دیکتاتوری و حاکمیت شخص بر امور کشور چندان این مسئله حاد نبود، در این میان دولت های دموکرات جبهه ی متفق مجبور به اخذ تدابیری جهت جبران هزینه های خود شدند که یکی از آنها دریافت غیرمستقیم پول از مردم بود، همانطور که پیش تر اشاره شد سینما به دلایل مختلف در طول زمان جنگ دارای جاذبه ای مضاعف برای مردم است و این مسئله مترصدی بود تا دولت های درگیر جنگ به خصوص آمریکا و انگلیس استفاده ی کافی را از آن ببرند، همانگونه که قبل تر توضیح داده شد این دول با آغاز جنگ از سینمای مدنظر خود حمایت ویژه ای کردند اما این حمایت آنگونه که به نظر می آید تنها جنبه ی پروپاگوندای یک سویه نبود بلکه اکثر نزدیک به اتفاق همین فیلم های تولید شده با حمایت دولت در معرض اکران عمومی قرار گرفته و مردم برای دیدن آنها باید بهایش را می پرداختند، به عنوان مثال فیلم (هدف برای امشب-ساخته ی هری وات) نزدیک به هفت هزار پوند هزینه صرف ساخت آن شد و این فیلم در گیشه توانست صد هزار پوند فروش کسب کند و یا فیلم (فرزندان هیتلر-ادوارد دیمیتریک) با بودجه ی دویست هزار دلاری توانست به فروش چهار میلیون دلاری دست یابد که نسبت به شرایط آن دوران فروش های چشمگیری است، حتی در سوی دیگر جبهه یعنی در آلمان نیز فیلم (استوکا-کارل ریتتر) با بودجه ی دو میلیون فرانکی به فروش سه میلیونی دست پیدا کرد، این شیوه از تولید و نمایش فیلم را شاید بتوان یکی از پر منفعت طرین شیوه های پروپاگوندا در طول تاریخ دانست چرا که دستگاه حاکم هم پیام مورد نظرش را انتقال داده و هم منفعت مالی کسب نموده است.
سرما در استالینگراد،درخشش آفتاب در لس آنجلس
در سال 1942 با فرسایشی شدن روند جنگ در جبهه ی استالینگراد و تغییر نسبی ترازو به نفع متفقین وضعیت سینماهای جهان نیز تغییر کرد ، در آمریکا هالیوود که جنگ را هم چون بالهای میکاییل می دید نزدیک به صد فیلم ساخته شد که خانم مینی ور ساخته ی وایلر، نبرد میدوی ساخته ی جان فورد و کازابلانکا ساخته ی مایکل کورتیس نمونه هایی از آنان هستند ، در واقع برای جامعه ی آمریکا جنگ بیشتر از یک مصیبت یک محرک اقتصادی – اجتماعی بود زیرا آمریکایی ها در عین حالی که شاهد رژه ی نازی ها در شهرهایشان نبودند اما تاثیر مستقیمی در جنگ داشتند به گونه ای که در میانه ی جنگ بیش از 70 درصد سلاح های متفقین در کارخانه های آمریکایی تولید میشد پس طبیعی بود که مردم آمریکا نسبت به جنگ کنجکاوی ویژه ای داشته باشند از سوی دیگر شرایط جنگ باعث شده بود که اقتصاد آمریکا تا حد زیادی از طریق صادرات سلاح رونق یابد در کنار آنکه بسیاری از سرمایه داران به خصوص یهودی ها به دلیل وضعیت به وجود آمده از طرف نازی ها و دور بودن آمریکا از صدمات جنگ سرمایه های خود را به ایالات متحده انتقال دهند و این امر باعث شکوفایی دوباره ی اقتصاد آمریکا گشت که همین مسئله باعث میشد مدیران هالیوود نهایت بهره را ببرند کافی است نگاهی به فیلم های این سالها بیاندازیم تا ببینیم چگونه قریب به اتفاق آنها یا به طور کامل جنگ را سوژه ی خود قرار داده اند و یا اشاراتی نامحسوس به آن دارند به عبارتی دیگر هالیوود آنچه را مردم تشنه ی آن بودند عرضه می کردند، در دیگر کشورها اما وضع به گونه ی دیگری بود، شوروی که تا پیش از ورود جنگ به خاکش سینمای بالنده ای داشت به ناگاه با سخت شدن شرایط روند فیلمسازی در آن متوقف شد به گونه ای که در سال 1942 تنها 2 فیلم تولید شد ( مرده ها می آیند-کولشوف و پیمان تیمور ورتوف) که اولی توسط مسئولین فرهنگی توقیف و دومی نیز به دلیل وضعیت نابسامان نمایش چشمگیری نداشت ، ایتالیا نیز که فیلم هایش تحت نظر فاشیست ها در چینه چیتا ساخته میشد به دلیل صدمات حاصل از جنگ و معضلات اقتصادی تنها توانست 26 فیلم تولید کند در آلمان نیز وضعیت بدتر از ایتالیا بود و تنها 23 فیلم تولید شد که هیچکدام آنها چندان در خور توجه نبود اما نکته ی مهمی که وجود دارد اینجاست که اتاق فرهنگ رایش و گوبلز دست از پروپاگوندا برنداشته بودند اما شکل آن را با توجه به شرایط جامعه عوض کردند و فیلم هایی که در این دوره ساخته میشد هرچند مانند گذشته فیلم های تبلیغاتی پر سروصدا نبودند اما در بطن خود سعی در ضعیف نشان دادن چهره ی دشمن داشتند مانند فیلم تایتانیک محصول 1943 آلمان که نشان دهنده ی سقوط کشتی شکوهمند انگلیسی (تایتانیک) بود، انگلیس اما نزدیک به هم پیمان خود آمریکا در حدود 50 فیلم تولید کرد که یکی از آنها فیلم ( جایی که در آن خدمت می کنیم-دیوید لین) بود مضاف بر اینکه واحد فیلم سلطنتی نیز با پیروزی های جبهه ی متفقین فرصت بهتری برای فیلمسازی پیدا کرد.
فیلم برای امید،فیلم برای سلطه
در سالهای بعد با پیشروی متفقین و ضعیف شدن کشورهای متحد عملا سینمای آلمان و ایتالیا رو به زوال گذاشت در حالی که هالیوود و انگلیس به موفقیت غیرقابل تصور دست پیدا کردند، نقطه ی مشترک سینمای آلمان و انگلیس و آمریکا در فیلمسازی ژانر فیلم های تولیدی بود که نشان از وضعیت اجتماعی آن دوره دارد فیلم های آلمانی که تا پیش از این سالها نوید دهنده ی پیروزی و اقتدار بودند تا حد زیادی جای خود را به کمدی دادند و انگلیسی ها آمریکایی ها نیز بیش از پیش فیلم هایی با مضامین حماسی می ساختند که موید تغییر روحیه ی دو جبهه است، از نکات جالب توجه در مورد واحد ارتش فیلمسازی آمریکا رویکردی است که در سالهای پایانی جنگ پیش گرفته شد در این سالهای که تکلیف جنگ تا حد زیادی روشن شده بود واحد فیلمسازی ارتش دستور ساخت تعدادی فیلم با دو گروه هدف صادر کرد ، نخستین گروه سربازان و خانواده هایشان بودند که در فیلم های می بایست به آنها امید داده و نوید رهایی از مشکلاتی داده میشد که سربازان با خود از جبهه ها می آوردند و گروه دوم ساکنین سرزمین های درگیر جنگ بودند که به آنها روش زندگی آمریکایی و فرهنگ ایالات متحده آموزش داده میشد! در این میان اما بسیاری از فیلم های مربوط به گروه اول مانند (بگذار آنجا روشن باشد ساخته ی هیوستون) به دلیل آنکه واقعیت حوادث رخ داد بر سر سربازان بازگشته از میدان جنگ را به شکلی انسانی نمایش می دادند انگ ضد جنگ بودند خورده و توقیف شدند.
در پایان جنگ ایالات متحده 200فیلم، بریتانیا (انگلیس،استرالیا) نزدیک به 100 فیلم، آلمان نازی نزدیک به 60فیلم و شوروی 20 فیلم با موضوع مستقیم جنگ و هدف پروپاگوندا تولید کردند که بسیاری از این فیلم ها جزو آثار پربیننده و مهم تاریخ مستندسازی به شمار می روند.
قریب به اتفاق صاحب نظران اعتقاد دارند جنگ جهانی دوم بیشترین تاثیر خود را بر سینما داشت ، در جنگ جهانی دوم تنها دول آمریکا و انگلیس بیش از 100 میلیون دلار هزینه ی ساخت فیلم کردند که باعث رونق فیلمسازی و تربیت نسلی از کارگردانان با تجربه شد که پس از جنگ با توجه به آنچه از نزدیک شاهدش بودند و یا تاثیرات مستقیم آن را بر زندگی دیده بودند فیلم ساختند، بسیاری از فیلم های این کارگردانان بعدها تبدیل پیکانی شد که جنگ سالاران را هدف گرفت ، فیلم هایی مانند (راه های افتخار، هراس و هوس ساخته ی کوبریک) (قلب عجول ساخته ی وینسنت شرمن) ( مردان ساخته ی فرد زینه مان) که این سنت بعدها نیز ادامه پیدا کرد که فیلم ضد جنگ عملا تبدیل به یک زیر ژانر در سینمای جنگی شد که اوج آن در دوره ی وقایع ویتنام بود.
جنگ جهانی دوم بزرگترین نبرد تاریخ با بیشترین شمار تلفات ( نزدیک به 70 میلیون نفر) بود که کمتر کشوری از آسیب های آن مصون ماند اما نمیتوان انکار کرد که همین جنگ مهلک سینمای جهان به خصوص صنعت فیلمسازی آمریکا را از مرگ حتمی نجات داد و دست مایه ای برای فیلمسازان شد که حتی تا به امروز که قریب 80 سال از آن وقایع می گذارد باز هم هر سال چند فیلمی درباره ی جنگ جهانی دوم ساخته شود.
اهمیت سینما به حدی بوده و هست که لنین می گوید از میان تمام هنرها سینما برای ما و بقیه برای دیگران و همین تاثیر گذاری را شاید بتوان یکی از عوامل مهم تعیین سرنوشت بسیاری از جنگ ها دانست به گونه ای که دیلن تامس در جایی می گوید شاید اگر هیتلر فیلم پیروزی اراده را ندیده بود هیچ گاه جنگ جهانی دوم رخ نمی داد.