خاکستری ها

پیش تر یادداشتی کوتاه بر فیلم «متری شیش و نیم» نوشته بودم. حالا و در زمان اکران عمومی فیلم، نقدی طولانی تر بر این فیلم می نویسم تا بر بسیاری از زوایای پنهان مانده و اشاره نشده در یادداشت جشنواره بپردازم.
«متری شیش و نیم» از برخی جهات نسبت به «ابد و یک روز» فیلم بهتری است و از برخی جهات نوعی پس رفت در کارنامه ی سعید روستایی به شمار می رود.
هر دو فیلم روستایی ایده های جالبی دارند. «متری شیش و نیم» اما به زعم من فیلمنامه ای بهتر و سنجیده تر در اختیار داشته در حالی که در فیلمنامه «ابد و یک روز» بی دقتی هایی به چشم می خورد. روستایی در فیلم دومش فیلمنامه ای چاق تر و پیچیده تر را جلوی دوربین برده حال آن که «ابد و یک روز» فیلمی متکی به کارگردانی و بازی ها و حرکات دوربین و ... بود و فیلمنامه اش فیلمنامه ی لاغری بود. «متری شیش و نیم» نیز قطعاً به لحاظ اجرا فیلم دشواری است. تصور سر و کله زدن با آن تعداد هنرور معتاد نیز غیرممکن است چه برسد به کار کردن با آن ها و قرار دادنشان در موقعیت نمایشی.
«ابد و یک روز» با همه ی این حرف ها فیلم کامل تری است. چرا که فیلمی ست با تعدد شخصیت و آدم هایی که زندگی و مسائل هر یک از آن ها می تواند یک درام واحد و مستقل را شکل دهد و فیلمساز به رغم کاستی های فیلمنامه مخاطب را به بهترین نحو ممکن وارد زندگی آنها می کند. در «ابد و یک روز» تکلیف کارگردان با شخصیت هایش روشن تر است و انگیزه ها و تصمیمات آن ها برای مخاطب قابل لمس تر. هر دو فیلم به معضل اعتیاد می پردازند با این تفاوت که یکی به زندگی یک قربانی اعتیاد می پردازد و دیگری به زندگی یک قاچاقچی بزرگ مواد مخدر. با آن که مسئله ی اصلی هر دو فیلم کاملاً انسانی ست اما شاید به جهت قربانی بودنِ محسن در «ابد و یک روز» مخاطب قدرت همذات پنداری بیشتری با او داشت.
«متری شیش و نیم» اما آن قدر حسن دارد که ایرادات مختصرش را پنهان می کنند. فیلم ریتم بسیار مناسبی دارد؛ با آن که مدت زمان آن طولانی ست خسته تان نمی کند و پیگیرانه دنبالش می کنید. فیلمساز در روایت پردازی کم نمی آورد و زنجیره علت و معلولی درام بسیار قدرتمند بنا شده است.
سعید روستایی، به شکل هوشمندانه ای تا حدود سی دقیقه اولیه فیلم، بدمن خود را به مخاطب نشان نمی دهد و فقط از طریق صحبت های دیگران و توصیفات آن ها متوجه مختصات کاراکترش می شویم، اما پس از آشکار شدن تصویر ناصر خاکزاد (نوید محمدزاده) به مرور وجوه مختلفی از شخصیت او بهمان شناسانده می شود و پی می بریم که او یک کاراکتر سیاه مطلق نیست همان طور که صمد (پیمان معادی) نیز در مقام یک پلیس هرگز سفید مطلق ترسیم نشده و ویژگی های اخلاقی منفی هم کم ندارد. صمد، پلیسی با مشکلات متعدد خانوادگی ست که یک پرونده ی باز علیهش موجود است؛ خشمگین است و قدرت پنهان کردن خشم اش را ندارد. او در مواجهه با معتادین و بزهکاران شدت عمل دارد اما در جاهایی نیز ورِ لطیف شخصیت او را می بینیم؛ مثلاً صحنه ای که برای فرزند مرد معلول بازداشتگاه پیتزا می گیرد و یا این که به طور کلی کودکان را "عمو جان" خطاب می کند تا به آن ها حس اطمینان بدهد.
پلیس و بدمن فیلم روستایی به شکل عجیبی مدام در حال بازی دادن یک دیگرند و در این زمینه رحمی به هم نمی کنند. به محض آن که پلیس، به اسم فراری دادن ناصر او را به سخره می گیرد ناصر نیز در دادسرا، علیه او اکاذیبی ارائه می دهد و پایش را گیر می اندازد. همین حق به جانب بودنِ ناصر در قبال خطاهایی که آن ها را تنها انتقامجویی اش از زمانه و گذشته ی خود می داند از او یک بدمن منحصر به فرد می سازد که می توان در عین نفرت، برایش دلسوزی هم کرد. درواقع فیلمساز در ارائه ی تصویری متفاوت و در عین حال خاص از بدمن خود به مراتب عملکرد بهتری نسبت به شخصیت پلیس اش داشته است. پلیس محمدزاده به رغم بازی درخشان پیمان معادی، در شخصیت پردازی دچار نوعی دوپارگی ست. همان طور که گفته شد، روستایی در ترسیم تصویر پلیس هرگز به الگوهای آشنای پلیس در فیلم های ایرانی نزدیک نمی شود و تصویری متفاوت از پلیس خود ارائه می دهد اما بهتر آن بود که این نگاه دوپهلو به پلیس با شدت عمل بیشتری در شخصیت پردازی او طرح می شد؛ درواقع این پلیس می توانست در برخی از سکانس های فیلم دچار لغزش بیشتری شود، می توانست مرتکب اشتباهاتی شود، می توانست حتا وارد بازی کثیف خاکزاد شود و در جای درستی پا پس بکشد اما این اتفاق نیفتاده که علت اش یا محدودیت ها و خط قرمزهای روستایی و حذفیاتی ست که فیلم با آن موجه شد و یا محافظه کاری او در طرح برخی خصوصیات برای شخصیت پلیس. پیش تر هم گفتم که فیلمنامه ی «متری شیش و نیم» چفت و بست درستی دارد اما انگیزه ی برخی از شخصیت ها در آن به درستی روشن نمی شود. مثلاً، ناصر خاکزاد برای نجات جان خود و رهایی از زندان دست به هر کاری می زند در حالی که هنگام ورود پلیس به منزلش او را در وضعیتی می بینیم که دست به خودکشی زده است. شخصی که تا این حد نگران آینده ی خانواده اش است و آن قدر برای زنده ماندن می جنگد براساس چه انگیزه ای دست به خودکشی زده است؟
در بخشی هم که حمید، دست به تلافی جویی از صمد می زند همچنان می توانستیم شاهد عکس العمل های هوشمندانه تری از هر دوی آنها باشیم. مثلاً اگر حمید هم به صمد دستبند می زد یک موقعیت عالی در درام شکل می گرفت.
فیلمنامه روند پیشرفت درستی دارد. نقاط مختلف درام در جای درست خود قرار دارند و به رغم طولانی شدن کار، ضرباهنگ آن دچار افت نمی شود. اما به زعم من پایان بندی فیلم چندان مناسب نیست. بهترین پایان برای فیلم می توانست لحظه ی ورود اعضای خانواده ی ناصر به خانه ی ته بن بست باشد. این که پس از آن سکانس درخشان دوباره به صمد بازمی گردیم و آن سکانس بی ربط چراغ قرمز و مواجهه اش با آن معتاد گرچه واجد این پیام است که باوجود مرگ ناصر اعتیاد همچنان ادامه دارد، بر دل فیلم نمی نشیند و با روند پیشرفت آن هماهنگ نیست.
فیلم دو بازی درخشان از پیمان معادی و نوید محمدزاده دارد که کنش و واکنش های میان پلیس و مجرم را به زیبایی به اجرا درآورده اند.
دوربین خوب هومن بهمنش نیز از عناصر درخشان فیلم است که نمی توان از آن گذشت.