چرا این فیلم دوست داشتنی نیست؟

فیلم آشغال های دوست داشتنی بلاخره اکران شد، اما توقیف کردن این فیلم توسط مسئولین و نمایش آن بعد از هفت سال این فیلم را نخ نما و پوسیده تر کرده است، حالا بعد از دیدن آشغال های دوست داشتنی به این فکر می کنیم که چرا این فیلم شش یا هفت سال توقیف ماند؟ موضوع فیلم به شدت کلیشه ای ست و محسن امیر یوسفی با ساخت این فیلم تنها قصد داشته فضای ملتهبِ روزهای بحرانی سال هشتاد و هشت را به تصویر بکشد که البته نتوانسته؛ نکته حائز اهمیت در فیلم آشغال های دوست داشتنی ایده و نگرش است و چگونه گسترش دادنِ آن! در شرایط کنونی این فیلم نمی تواند برای مخاطب اثر مهمی باشد ، چرا که به نظر می رسد تاریخ انقضای آشغال های دوست داشتنی گذشته و مخاطب نمی تواند با این فیلمِ شعارزده ارتباط برقرار کند، فیلمساز تاکید دارد که فیلمش سیاسی ست اما با سیاست بازی کرده، عنصر اصلی فیلم حوادث و بحران کشورست اما این بحران در قالب کوچکی شکل گرفته، محوریت آشغال های دوست داشتنی دیالوگ و نماد است فیلمساز برای ایجاد یک چالش از تیپ استفاده کرده و نکته مهم اینجاست که فیلمساز فیلمش را با دنیای فانتزی جلو می برد کارکرد فانتزی در ایجاد فرم باعث شده ایدئولوژی که بخش مهم این فیلم است جدی گرفته نشود، بخش فرمیک فیلم نمی تواند مهم بودنِ محتوا را پر رنگ کند، داستان از زوایه ی دید یک پیرزنِ تنها(نماد ایران است؟) روایت می شود منیر خانم سال های سختی را گذرانده و حالا شوهرش سال ها پیش بر اثر سکته فوت کرده و پسرش امیر در جنگ شهید شده و پسر دیگرش رامین برای ادامه تحصیل به فرنگ رفته منصور برادر منیر که یک چپ گرای انقلابی بوده کشته شده ، حالا ما چهار تیپ در قاب عکس داریم که با هم گفتگو می کنند و منیر خانم میاندار این گفتگو است، این چهار تیپ هر کدام یک نماد هستند نماد هایی از چند طبقه فرهنگی و اجتماعی که هرگز تبدیل به یک کاراکتر مستقل نمی شوند، به طور مثال مشخص است اتاق رامین یا امیر باید چه شکلی باشد این نگرش از قبل در ذهن مخاطب بوجود می آید که در اتاق امیر باید عکس رهبر باشد و پرچم یاحسین یا کتاب داستان راستان مطهری یا اینکه در اتاق رامین حتما باید نوارهای خارجی پیدا شود یا اینکه مجله اطلاعات بانوان به خاطر اینکه شاید رامین چون خارج رفته انحراف جنسی داشته! از طرفی دیگر پدر خانواده که مکه هم رفته یک ظرف جیبی شراب هم در خانه دارد، فیلمساز می خواهد از این طریق معرفی شخصیت کند اما بیشتر معرفی ایدئولوژی می کند آن هم به بدترین شکل ممکن ، در سکانسی دیگر پدر خطاب به امیر می گوید تو از اولش هم پاک بودی ! این یک نگرش دمدستی از یک رزمنده است، فیلمساز جرات نمی کند کمی نگاهش را گسترش بدهد و چهار شخصیت بسازد بحث و جدل میان امیر و منصور یک بازی بچه گانه سیاسی ست یک بحث بی علت و معلولی که فقط نشان می دهد فیلمساز سعی داشته پشت نگاه روشنفکرانه اش مخفی شود، حرف های منصور نمی تواند به یک دیدگاه سیاسی تبدیل شود زیرا که نگرش فیلمساز در بوجود آوری یک موقعیت چالشی فاجعه انگیز است از طرفی دیگر امیر هم به عنوان یک جوان حزب الهی و رزمنده نمی تواند متقاعد کننده باشد فیلمساز فقط او را ولایت مدار نشان می دهد و کمی هم بی سواد چون نمی تواند با منصور وارد بحث شود امیر با سلاحش منصور را هدف می گیرد تا چیزی درباره رهبری نشنود، به هیچ وجه نمی شود آرمان و ایدئولوژی منصور و امیر را درک کنیم چرا که در پس دیالوگ ها نه آرمانی دیده می شود و نه ایدئولوژی ! نکته ای که در فیلم خودنمایی می کند فقط بغض فیلمساز از یک بحران است، که ندانسته چگونه و از چه راهی بیانش کند، امیر یوسفی دنیای فیلمش را فانتزی کرده است که از واقعیت فرار کند ، با شبکه های ماهواره ای شوخی کرده است که بگوید طرفدار هیچ فرقه و آیئنی نیست اما جرات نزدیک شدن به واقعیت را نداشته، امیریوسفی از روزهای بحرانی سال هشتاد و هشت فقط توانسته مخفی شدن سبزها را در حیاط خانه منیر خانم نشان بدهد که این منفعل بودن فیلمساز را نشان می دهد اینکه فیلمساز از آن روزها فقط سطل آشغال آتش گرفته یا رفلکس آتش در شیشه ی مغازه نشان می دهد به شدت شعاری ست، در این شرایط فیلم قلاده های طلا و پایان نامه به دلیل جسارت محتوایی شان از آشغال های دوست داشتنی جلوتر هستند حداقل آرمان و نگرش در آن دو فیلم مشخص است اما آشغال های دوست داشتنی از نشان دادن واهمه دارد، فیلمساز در لابه لای فیلم نشان می دهد در هر دوره ای چگونه ساواک و غیره وارد خانه منیر خانم می شدند اما نشان نمی دهد در برهه ی کنونی چگونه خانه را تفتیش می کنند فیلمساز فقط با یک ضبدر زدن روی درب خانه می خواهد همه چیز را زیر سوال ببرد طرح موضوع می کند اما جرات وارد شدن به موضوع را ندارد و فیلمش را با دیالوگ های منسوخ شده جلو می برد و جالب است که زمانی دستش به جایی نمی رسد سیما را در حالت بیهوشی وارد قصه می کند تا عشقی که میان منصور و سیما بوده سر باز کند، حالا منصور چپ گرا تبدیل به یک عاشق دلخسته می شود و ماجرای اسلحه هم فرمالیته می ماند، در سکانس آخر فیلمساز نشان می دهد که اسلحه در جیب منصور بوده، اسلحه ای برای خودکشی نه مبارزه!! این ها نماد هستند مثل نشان دادن ضبدرها روی درب خانه ها، این حجم از شعار را نمی شود هضم کرد.
آشغال های دوست داشتنی یک فیلم ساده ست که حتی به ملودرام هم تبدیل نمی شود، قاعده و ساختار فیلم سیاسی تفاوت های بسیاری با این فیلم دارد، محسن امیر یوسفی در بوجودآوری یک فیلم سیاسی یا اجتماعی دست به دامان شعارهایی شده که مخاطب نمی تواند آن ها را بپذیرد. اینکه این فیلم در چند روز پر فروش شده است تنها دو دلیل دارد توقیف بودن فیلم و اکران شدن آن بعد از چند سال و بازیگرانش ، البته که در اواسط فیلم بیشتر مخاطبان از دیدن این فیلم صرف نظر می کنند با توجه به فریاد های امیر یوسفی به دلیل اکران نشدن فیلمش خیلی ها خیال می کردند قرار است با یک فیلم خاص مواجه شوند اما آشغال های دوست داشتنی به هیج وجه دوست داشتنی نیست، اینکه چهار بازیگر مطرح را در قاب باشند و فقط دیالوگ بگویند به نوعی گول زدن مخاطب است، اینکه در بیشتر سکانس ها صدای سه تار به گوش بخورد بازی کردن با عواطف مخاطب است، واقعا چرا بعضی از منتقدان ما احساسی با این فیلم رفتار می کنند؟