جستجو در سایت

1402/08/07 00:00

شانتاژ سینمایی

شانتاژ سینمایی

  انگلستان محق است، باید زمین و دارایی‌هایش را پس بگیرد. «بودیکا: ملکه جنگ» همین پیام را دارد و این پیام خیلی دراماتیک به مخاطب هدف تزریق می‌شود. اثر سینمایی جسی وی جانسون که خود بدلکار است و می‌داند چگونه اکشن را بسازد تا بر بیننده تاثیر بگذارد، عمیقا متاثر از دارایی سیاسی - تاریخی غرب از جنگ‌ها صلیبی است. اگر به زمان رجوع کنیم به خوبی می‌توان یافت که چرا انگلستان با ایتالیا بر سر زمین‌هایی حاصلخیز جنگ دارد و چرا مثلا عده‌ای معتقدند تا یک منجیِ جنگجوی زن از راه می‌رسد و همه را نجات می‌دهد. وقتی مرد بودیکا در فیلم زانو می‌زند و انگشتر و دست فرمانده رومی را می‌بوسد ما چاره‌ای جز دلسوزاندن برای انگلیسی‌ها نداریم؛ کمی قبل دیدیم که مرد انگلیسی خانواده دوست است و همسرش از او حرف شنوی دارد. سینما برای غرب بهانه‌ای است تا به خواستگاه‌های سیاسی و تاریخی خود میانبری بزند. ببینید انگلستان بیچاره چگونه برای پس گرفتن سرزمین‌هایش می‌جنگد؟!

*ملکه، فیمینیسم

اگرچه از نظر سینمایی، میزان‌سن، دوربین، قصه و... فیلم‌ حرف‌های جدی برای گفتن دارد اما همچنان نمی‌توان اُبژه‌ی درونی و پیام آن را نادیده گرفت. این جنگ رسانه‌ای برای تصاحب اندیشه‌ها است. همان‌هایی که از رژیم کودک‌کُش اسرائیل حمایت می‌کنند دقیقا همان‌هایی هستند که از خروجی چنین فیلم‌هایی حمایت می‌کنند. این یک شانتاژ سینمایی است. اگرچه مستند‌هایی هم که در این زمینه ساخته می‌شود گاه نوعی گُل به‌خودی محسوب خواهند شد اما باید در نظر داشت که وقتی سینما تاثیر خود را می‌گذارد که ما ببینیم چگونه کسی جلوی زن و بچه‌اش کشته می‌شود و نمایش این چگونگی همراه با بزرگ‌نمایی و وحشت باشد. به یاد آورید سینمایی «300» ساخته زک اسنایدر را. فیلم قرار است برهه‌ای از تاریخ را روایت کند که مصداق علمی و استنادی آن را نمی‌توان در هیچ‌جایی یافت. این گونه سینما دستش برای تحریف تاریخ باز می‌شود. ممکن است روایت‌هایی منجر به ساخته شدن چنین داستان‌هایی شود اما به این روایت‌ها چه میزان باید اطمینان داشت. «بودیکا: ملکه جنگ» نمایشی جانانه از تاریخ دارد که مردم به به دنبال یک «شیردل» دیگر برای احقاق حق خود می‌دوند. جاه‌طلبی انگلستان در مواجهه با نمایش و عبور از مرزها در آثار شکسپیر هم دیده می‌شود که در یادداشتی دیگر مفصل به آن خواهم پرداخت؛ در حال حاضر این مسئله مهم است که غرب وقتی می‌خواهد روایتی از تاریخ یا جنگ‌های آن داشته باشد یک پای مسئله زنان هستند و طرف دیگر روم یا ایتالیای امروزی. جلوه‌های ویژه رایانه‌ای به خصوص در سکانس اُپِنینگ فیلم، راهبه‌های زانو زده را نشان می‌دهد که چگونه توسط مردان رومی سلاخی می‌شوند، قابل تامل است. گویی این جلوه‌های ویژه هستند که تاریخ را در سینمای غرب تولید می‌کنند. فیمینیسم موجود در «بودیکا: ملکه جنگ» هم خیلی مسخره است. فیلم می‌خواهد نشان دهد یک زن چگونه می‌تواند با رفتارها و شجاعت مردانه‌اش، شبیه یک مرد عمل کند و این خیل خطرناک است؛ به همان اندازه که گرایش به هم‌جنس در غرب رواج دارد.

*هدف

اولین سوالی که ذهن منِ مخاطب سینما را درگیر می‌کند آن است که هدف از ساخت آثار تاریخی، مشخصا در سینمای غرب، چیست؟ ما با الگوریتیمی از غرب روبه‌روایم که شکل آن باج‌گیری است. این باج‌گیری به صورت والت دیزنی هم بروز پیدا می‌کند. «بودیکا: ملکه جنگ» نه مثل ابرقهرمانان مارول و دی سی بلکه مثل تارزان و زورو و رابین هود سعی در بازسازی یک طرزتفکر دارد. جنگ‌های بی‌رحمانه، هنگامی که یک جنگ‌جوی زن در مقابل پای اولگا کوریلنکو زانو می‌زند و بعد دست‌ و سر مرد مهاجم را قطع می‌کند، سکانس‌های ترحم‌برانگیز، میزان‌سن کلاسیک، خانواده دوستی متظاهرانه و... مجموعه رفتارهایی است که باعث می‌شود ما به طور سطحی به انگلستان حق بدیم. این ایجاد سطح و از بین بردن عمقِ موضوع برای اظهار نظر بد است. یعنی ما در روزگاری به سر می‌بریم که مخاطب حوصله پژوهش، به خصوص پژوهش تاریخی، را ندارد و به راحتی می‌توان با چند پُست اینستاگرامی و توئیتری و برخوردی کمدی‌وار با مطالب برهه‌ای از تاریخ را تحریف کرد؛ سینما که دیگر جای خود دارد. کسی که برای سرگرمی «رستاخیز» ساخته درویش را نگاه می‌کند به همان دلیل پای تماشای این فیلم هم می‌نشیند تا لحظه‌ای را از دست ندهد. باید اعتراف کنیم که در حوزه روایت تاریخی بسیار عقب هستیم و هنوز با دست پُر به این نبرد رسانه‌ای نرفته‌ایم. ما حتی برای ساخت فیلمی مانند «محمد رسول الله» مجید مجیدی، هم دیر کردیم و همچنان «رسالت»، مصطفی عقاد، از ما جلوتر است. 

علی رفیعی وردنجانی


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط