از تنهایی مُردن
«چنان نا کام که خالی از آرزو» اثری شاعرانه درباره مادر است . به عقیده بسیاری این کتاب پیتر هانتکه بهترین اثر او است اگر چه اهدا جایزه نوبل به او با حواشی بسیاری همراه شد اما به باور من نوبل کمترین تقدیری است که از چنین داستانی می توان کرد . نگاه فمینیستی در این داستان از یک حمایت طرد شده نشات می گیرد . هانتکه این داستان را پس از چند هفته از مرگ مادرش به نگارش در آورده و به گفته خودش داستانی است که در آن خود ، نویسنده ، را کنار گذاشته .
*فمینیست
عمده تفاوت نگارش هانتکه در نگاه او به سوژه ها است . مشخصا در «چنان ناکام که خالی از آرزو» نویسنده به درجه ای از فروتنی ، یافتن هیچ از خود ، رسیده که مادرانه برای تنهایی مادرش نوشته . این مسئله بسیار مهمی است . آن هم هنگامی که قرار است از کسی بنویسیم که وجودش همه وجود ما است . همانطور که در بالا به آن اشاره کردم نگاه فمینیستی در این اثر حاصل حمایتی است که هرگز نبوده و طرد شده است . هانتکه در جایی از داستانش جمله توماس برنهارد را می آورد : زن به دنیا آمدن در چنین اوضاع و احوالی از همان ابتدا مرگ آور بود . اگرچه به عقیده خودش این جمله هیچ ربطی به ادبیت داستان ندارد اما نشانه ای است از احساسات زنانه یک مرد . انسان به ذات می تواند خود را جای اشیا و یا جانداران دیگر قرار دهد و به گونه ای نقش خود را خوب بازی کند که کمترین تفاوتی احساس نشود . آنچه در این داستان هانتکه انجام داده است جایگزین کردن خود جنسیتی است . در واقع لفظ زنانه ای که نویسنده به کار می برد نه تنها حاصل روایت زندگی زنی است که برای نویسنده قهرمان بوده بلکه خالق او نیز هست . مواضع هانتکه همواره نامتعارف و بحث برانگیز بوده اما آنچه این داستان را مهم می کند موضع نویسنده نیست بلکه یک نوش دارو پس از مرگ سهراب است . مادر خودکشی کرده و دیگر هیچ داستانی نمی تواند او را زنده کند .
*عشق
این جمله از صفی یزندانیان درباره نقد آثار سینمایی بدجور به «چنان ناکام که خالی از آرزو» می چسبد : هرگاه درباره اثری می نویسم گویی با هیجان و آب و تاب زیاد از یافتن یک عشق برای دوست صمیمی ام صحبت می کنم . بر این باورم که هانتکه نیز هنگام نگارش این داستان احساس نابی را که از اندوه مرگ مادرش به دست آورده با برقص درآوردن کلمات بیان می کند . البته در سراسر داستان هیجان خود را کنترل کرده و بدون کوچک ترین اشاره ای به خود ، کلمات را در دهان مادر می گذارد و حرف می زند . مادری که خودکشی کرده و باور آن همچنان برای نویسنده سخت است ، چرا که یک قهرمان هیچ گاه خودکشی نمی کند . عشق به مادر باعث شده است که پیتر هانتکه در این داستان قوانین اسطوره ای قهرمان را تغییر دهد . قهرمان در کتاب او کسی است که خودکشی می کند . حاصل خودکشی در تنهایی مردن است و این تنهایی از سر عدم تحمل خود نیست ، از نظر روانشناسی کسانی که توانایی عدم تحمل خود را به واسطه یک بیماری روانی یا ... نداشته باشند دست به خود کشی می زنند ، بلکه نمایشی است برای عدم تحمل دنیا . نمونه اعلای آن در ادبیات فارسی را می توان «بوف کور» صادق هدایت عنوان کرد . هدایت در داستانش شکلی از ناتوانی را نمایش می دهد که به شخصیت مربوط نمی شود بلکه به کنش دیگران مرتبط است . در «چنان ناکام که خالی از آرزو» شما به عنوان خواننده با ساختاری از واژه ها آشنا می شوید که هرگز نمی توانید مثالی برای آن بیاورید و چنین ساختاری تنها حاصل یک اندوه بزرگ مانند مرگ مادر است .
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی