دست و پا در باتلاق ماکیاولیسم(زندگی پول است و دگر هیچ)

واما از ناقلان اثار و طوطیان شکرکن شیرین گفتار آورده اند که زمانی عزیزی گفت : اگر ما قدرت جادویی خواندن افکار دیگران را داشتیم نخستین چیزی که در دنیا از میان میرفت عشق بود .
روزگاری ملاک بودن اندیشه بود ،میگفت :من فکر میکنم پس هستم ،مدتی گذشت آمدند و گفتند من پیکان دارم پس هستم ،اندکی بعد گفتند من بالای شهر زندگی ای دارم پس هستم ،چیزی نگذشت گفتند من گرین کارت دارم پس هستم کمی بعد گفتند من مدرک دکتری دارم پس هستم یه خورده بعد گفتند من پورش سوارم پس هستم ،و و و و ،و این کمی آخریتر من مشهورم و بقول امروزینش سلبریتی (اوه اوه ،تن به لرزه میافتد) پس هستم ،چرا که بیشتر قبلی ها را که دارم (البته بجز من فکر میکنم ، بجای این یکی برخی احتمالآ میگوید ،من هم اندامش را دارم هم با رنگ و روغن جلا پیدا میکنم و میان بدیدنم و فیلم فروش میکند ،کافیست یک نگاه بیاندازید به پوسترهای رنگارنگ که روزی تابو بود اما امروز با به راحتی بگویم ( اسمش بده اما درآمدش عالیه برای بخصوص عوامل سازنده شارون استون باید لنگ بندازه ،(نگاهی بیاندازید به مثلا (فیلم) (ترانه) و مه رویانش !! البته به لطف کاسه های رنگ و روغنی و احتمالا برخی (پیشنهادات) و برخی دیگر هم میگویند من هم هیکل و تریپ شاهرخ خانی دارم کمی هم فیگور چارلزبرونسونی قاطیش میکنم ، کلی جنس مخالف میرن تو کف هیکل و جذبه ، بازی بلد نیستم که نیستم ،مگه ما چی از هالیوودی ها کمتر داریم هرکی هم که چیزی بگه یا حسوده یا #سینمای ایران# حالیش نیست که توش چه خبره ، البته اگر این آخری رو بگه که بی ربط هم نگفته اینجا هم احتمالا تام هاردی و جیلینهال لنگ میاندازن ،و حتی فیلم هم میسازیم بعنوان یک (کارگردان) مگه من چیم از سوفیاکاپولا کمتره ،کلی هم کننده ترم ، به کسی چه مربوطه همشون هم چشم ندارن دیگری رو ببینن ، زحمت کشیدم کلی رفتم قطر بیش کننده گان فن و کلی چیز آموختم !! و دست پر برگشتم مگه الکییه )(دور نشیم از اصل مطلب ): بله قبلی هارو دارم هیچ کلی هم فالور و لایک کن برای خودم دست و پا کردم ،،
از کجا ،به کجا رسیدیم و به کجا خواهیم شد؟بیگمان دستی در کار بوده و هست وگرنه ما که به چشم خودمان ندیدیم ،اینجاست که پای دائی جان معرف به میان میاید ،اما یک چیز این میانه مخدوش شده و آن اینکه این عزیزانه آخری (سلبریتی) از آخر شروع کرده و میخواهند شعار گونه با جیبهای باد کرده از پول بینوایانیکه با آمدن تکنولوژی جدید و به لطف تصاویر تلویزیونی و شبکه های روزافزون مثلا اجتماعی با جیبهای ورم کرده از پول ،هم (سیاستمدار) شده اند ،هم دلسوز همدیگر و (ملت) و هم کارشناس امور تاریخی و اجتماعی عصر حاضر ،فقط مشکل گاهی بیرون میزند و این دانشمندان ،سیاستمداره فرهنگ مدار یهویی ۸۰ میلیون رو فدای چهار تا اعضای خانواده خود میکند ،در فلان برنامه تلویزیونی با ریختن دوقطره اشک پنهان ،شوهر پیدا میکنند ،نقش در فلان و فلان فیلم میگیرند ،استاد میشوند و و و و ،و الحق اگر تیراژ کتاب در ۱۵۰۰ نسخه گیر کرده و تازه ۵۰۰ تایش فروش میرود و زورکی هر ۱۰۰ تا کتاب که چاپ میکنند ،چاپش را نگه داشته و روی ۱۰۰ تای بعدی مینویسند چاپ دوم در این جمعیت میلیونی ،تا دلمان بخواهد یا نخواهد گوشیهای هوشمند چند صد هزارتایی فروش میرود ،
نگارنده خود در زمینه تکنولوژی چیزی برای گفتن دارد ،پس مشکلش تکنولوژی نیست ،بلکه آن مواردیست که در درون آن ، مثلا آگاهی رسانی انجام میشود .که چیزی جز آنچه پیش از این گفته بودم ،بثان اخبار (مجله جوانان ) قدیم نیست ، نقش بلا منازع تکنولوژی را در عرصه ارتباطات ،براحتی در فیلم شبکه ساخته سیدنی لومت آنهم در ان دهه که تکنولوژی پر کاهی هم در برابر تکنولوژی امروز نبود، و بخصوص Her بکارگردانی اسپایک جونز و بازی درخشان فینیکس ،خواهید دید که چگونه فردی دلباخته سیستم عامل سخنگوی دستگاه خود میشود .و در اینجاست که به لطف سایه دیوار طرف ورم میکند و گمان بر آن دارد در سایه خود نشسته ،و باز به لطف ناکارآمدی آنانکه در هرم قدرتند ، که شاید بوی تعمدی بودن و در سایه رفتن خود باشد را هم میدهد ،بسیاری بخصوص بخش وسیعی از جوانان با از میان رفتن باور به خویشتن و بنوعی فرار از خویش ،و مرگ نوعی آرمانگرایی رو به تجدد ،دل خوش دارند به قهرمانان پوشالی ،ساخته پرداخته رسانه ها و در حالی که بسیاری ،بقولی با فلاکتی خوشبختند ،با پول خود ، این پوشالیان را هم پولدار هم موفق و بدور از فلاکت کرده اند .احتمالا درد را بیشتر انجا خواهی جست که با نبودن رجل سیاسی ،این یکی را که مامان کارگردانش آورده در سینما ،آن یکی را بابای کارگردانش آورده در سینما باز آن یکی را هم مامان کارگردان آورده اش در سینما، یکی باباش (بازیگر) بوده و البته [برو بابا پول کجاست] براحتی با رانت پدری نامش در معرفی و در تیتراژ فیلم ثبت میشود ، بعد هم پدر بزرگوارشان میفرمایند ، کاشفان هنر هفتم او را یافته اند و من کاره ای نبودم {البته اگر بلد بود بنویسد بازیگر سینما بد نبود چه رسد به بازی در فیلم } (نگاه کنید به پرت و پلایی با نام شعله ور که هم پدر بزرگوار غرقه در آفرینش .....هستند هم فرزند عزیزوارشان که برای سیاه لشگرهای بنگلادشی هم آبرو داری نکرده) ،اون یکی با فلان فامیل (بازیگرش) آمده در سینما
دیگری با پول پدر و مادر بزرگوارشان تشریف آورده اند در سینما آن یکی به لطف ویکی پدیا که با افتخار نوشته زن صیغه ای فلانی آمده در سینما و بسیاری روابط محفلی خاص که پیش از این بدان اشاره داشته ام ،آمده اند در سینما و بسیار اندکند کسانیکه در این عرصه دانش آموخته اند و در این (سینما )جایی دارند . در این میانه ظاهرا تنها کسانیکه اینان را با پول بزحمت درآورده شان (معروف) کرده نه تنها جایی ندارند ،بلکه باز مستمسکی و دستاویزی میشوند برای معرفی بیشتر شدن ،یا بقولی به نام این یکی و بکام آن یکی ،البته اگر پوپولیستمان نکنند ،در یک جا میلیونی مردم را فدای خانواده شان میکنند ،در جایی دل میسوزانند برای نرسیدن فلان دارو و تحریم .در جایی انچنان میپوشند و زندگی میکنند ،که درمانده ای با سوار بر یکی از چهار چرخهای آنچنانی به هر فلاکتی تن میدهد تا لحظه ای خود را در آن بالاهای آنان ببیند ،یاد نه کل فیلم که یک صحنه از فیلم بوتیک افتادم که گلشیفته فراهانی روی پل به رفیقش و در حقیقت به خودش میگفت مگه من از کی کمترم ،از همشون خوشگلترم و آنچه بر او رفت ......................
گمان دارم سوپر استاری (البته در دوران خودش) همچون مثل بهروز وثوقی که هم فیلمفارسی بازی میکرد هم آثار ارزشمندی در کارنامه خود دارد با گوشیهای امروزی بی شک حداقل رئیس یونسکو میشد.
به جایی که نامردمانش عصا از کور میدزدند از روی سادگی انسانیت جستجو نکنیم
آنچه در این میانه بیش از دیگر پارامترها ،قابل توجه است ،ذهن آشفته،عزیزان معروفه و معروف است که آنچنان در توهم (ایلوژن) و خودشیفتکی (نارسیسیم) فرو رفته اند و یابو ورشان داشته که در این وانفسای پیش آمده خود را در تمام مسائل اجتماعی حال حاضر در جامعه صاحب نظر میدانند که البته بیشک (حق) هم دارند ،چون با نگاهی که در جامعه امروز باب گشته بقول ینگه دنیاییها متاسفانه فعل داشتن (to have ) دیر زمانیست که جای فعل بودن (to be) را گرفته، چرا که انچه ما هستیم ملاک نیست آنچه داریم پایه ارزش قرار گرفته ،اینجاست که همان گونه که تصور میرود بی ارزشیها ،ارزش و ارزشها بی ارزش جلوه میکند و حتی نگاه انسانی جای خود را به نگاه ریالی ،دلاری داده و گاهی هم که کلامی بر زبان رانده میشود از سر جلوه گریست تا حرکتی در جهت تغییر شرایط فعلی همانانیکه ،اینان را در این جایگاه قرار داده اند . آیا کسانیکه در اکثر موارد با محافظ و عینک و تغییر تیپ و فرار با چهارچرخهابی آنچنانیشان از ولینعمتان خود ،دوری میجویند میتوان در آنچه به زبان میاورند در باب اوضاع همین مردم که از آنان گریزانند ،صداقتی یافت ؟
اینجاست که هر چه بیشتر در شیوه رفتار و گفتار اینان غوطه ور شویم چیزی جز (بازی) آن هم از نوع مبتذل در قالب عوام فریبی نخواهیم یافت .
میدانم بسیاری از اینان نگارنده را تیره نگر و غیره و غیره ، خواهند خواند .اما رفتارهای اکثریت اینان با بلیط بخرانشان ،چیزی جز انچه نوشتم و باور بدان دارم نشان نمیدهد ،حتی پوست خندهای اجباریشان را .
ماکیاولیسم، به مجموعه ای از روشهای مختلف گفته میشود که اشخاص را محدود به هیچ حکم اخلاقی نمیداند و در نتیجه به کار بردن هرچیزی برای پیشبرد اهداف حتی کثیف ترین آنها رامجاز میداند بقولی هدف وسیله را توجیح میکند یا خودمانی ایرانیش اسمش بده پولش خوبه
سامان سامانی