سوسن تسلیمی زنی برای تمام فصول

او از نخستین بازیگران زن سینمای ایران بود که توانست چهرهی متفاوتی از "زن" را در چه در سینما، چه در تلویزیون و چه در تئاتر ارائه دهد و حضور زن را از حضوری منفعل و حاشیهای به حضوری پررنگ و ماندگار بدل سازد.
سوسن تسلیمی، در روز هجدهم بهمن 1328 در رشت متولد شد. پدرش خسرو تسلیمی و مادرش منیر تسلیمی (آخوندنیا) هر دو در تئاتر مشغول به فعالیت بودند.
سوسن به همراه برادرش سیروس و خواهر کوچکترشان سهیلا، در پشت صحنهی تئاترهای پدر و مادر حضور پیدا میکردند تا فعالیت والدینشان را تماشا کنند؛ اتفاقی که احتمالاً در علاقهی سوسن به هنرهای نمایشی بیتأثیر نبوده است.
در سال 1332، مادر سوسن تسلیمی برای یک عمل سرپایی به بیمارستان مراجعه میکند اما در حین عمل جانش را از دست میدهد و این شاید نخستین و بزرگترین بحران زندگی سوسن به عنوان دختربچهای 3-4 ساله بود.
سوسن، همچنان از تئاتر و سینما دور نمیماند و بهرغم اینکه برای تحصیل در رشتهی اقتصاد در دانشگاه تهران پذیرفته میشود تصمیم میگیرد به قبولیِ دیگرش، یعنی رشتهی «تئاتر» دانشکدهی هنرهای زیبا فکر کند و در آن زمینه مشغول به تحصیل شود.
سوسن تسلیمی همزمان با تحصیل در دانشکدهی «هنرهای زیبا»، به بازی در نمایشهایی از استادش حمید سمندریان پرداخت. نام او پس از بازی در یکی از همین نمایش ها به نام «نگاهی از پل» بر سر زبانها افتاد؛ نمایشی که به نحوی هم منجر به آشنایی او با همسرش داریوش فرهنگ شد. فرهنگ در این باره میگوید:«یک نمایش به نام "نگاهی از پل" در دانشکده اجرا شد که سوسن در آن بازی می کرد و به سرعت چهره شده بود. به دیدن نمایش رفتم و او را تحسین کردم. وقتی نمایش تمام شد، به او گفتم :بازی شما عجیب در سلیقهی من و گروه تئاتری ماست. خیلی سریع اما توأم با شرم همیشگی نگاهش که سادگی از آن میبارید گفت:من هم از بازی شما در نمایش "باغ وحش" خوشم آمد و سخت در راستای سلیقهی من بود. گفتم:حالا که سلیقههای مشترک داریم چرا با هم ازدواج نکنیم؟ گفت:موافقم. و تا سال بعد ازدواج کردیم. آن وقتها من هم بیشتر بازی میکردم و نمایشنامهی "ماجرای باغ وحش" خیلی سر و صدا کرده بود. درواقع بازی های ما، ما را به هم پیوند داد و ...»[1] این گونه بود که تسلیمی و فرهنگ در سال 1349 ازدواج کردند و تسلیمی به گروه تئاتر «پیاده» پیوست. در این گروه علاوه بر داریوش فرهنگ، مهدی هاشمی و بسیاری از تحصیلکردگان جوانِ تئاتر همچون مرضیه برومند، سوسن فرخنیا، احمد آقالو، رضا بابک و ... حضور داشتند و گلاب آدینه نیز بعداً به آنها پیوست. تسلیمی پس از پیوستن به این گروه در نمایش «روسپی بزرگوار» اثر ژان پل سارتر به ایفای نقش پرداخت که به دیده شدن بیشترش منجر شد.
در پاییز 1352، تسلیمی و فرهنگ، صاحب دختری به نام توکا شدند.
فعالیت گروه تئاتر «پیاده»، تا سال 1357 به طول انجامید و آخرین نمایشی که از این گروه به کارگردانی داریوش فرهنگ روی صحنه رفت، «دایرهی گچی قفقازی» بود که تسلیمی و مهدی هاشمی نقشهای اصلی را در آن ایفا میکردند.
در همان سال بود که همکاریهای درخشانِ سینماییِ تسلیمی با بهرام بیضایی آغاز شد. او در نخستین تجربهی جدی سینماییاش، در فیلم «چریکهی تارا» به کارگردانی بهرام بیضایی جلو دوربین رفت که فیلم به دلایلی توقیف شد و هرگز رنگ پرده ندید.
در سال 1358، تسلیمی در تئاتر «مرگ یزدگرد» به کارگردانی بیضایی روی صحنه رفت که این نمایش با موفقیت چشمگیری روبه رو شد. این موفقیت بیضایی را ترغیب به ساخت نسخهی سینمایی نمایشش کرد. در سال 1360، «مرگ یزدگرد» ساخته شد اما باز هم فیلم نتوانست به اکران دربیاید و همین مسئله دیده شدن تسلیمی را در مدیوم سینما به تأخیر انداخت.
در سال 1361، سوسن تسلیمی در یکی از مشهورترین سریالهای سالهای اول انقلاب به نام «سربداران» به ایفای نقش پرداخت. این سریال را محمدعلی نجفی کارگردانی میکرد و برخلاف بیشتر کارهای همدورهاش پروداکشنِ عظیمی داشت. شاید بتوان مدعی شد که این سریال اولین کارِ تصویری بود که سوسن تسلیمی را به مخاطب عام معرفی کرد و البته حضور در نقش "فاطمه" تقریباً همگان را متوجه استعداد ناب او به عنوان بازیگرِ زنِ مؤلفی در سینمای ایران کرد که کمبودش در آن سالها به شدت احساس میشد.
تسلیمی در سال 1363 در فیلم «مادیان» به کارگردانی علی ژکان به ایفای نقش پرداخت. چهرهی او قابلیت آن را داشت که بتواند نقش زنانیِ روستایی و غیرشهری را هم به بهترین نحو و به شکلی تأثیرگذار و باورپذیر ایفا نماید. سال بعدش، تسلیمی در نخستین فیلم سینمایی همسرش داریوش فرهنگ، «طلسم» بازی کرد. این فیلم لحن رازآلودی داشت و رگههایی از علاقهی فرهنگ به ساختِ آثار رعب آور و تریلر در آن متجلی شده بود.
در سال 1364، تسلیمی در یکی از درخشانترین فیلمهای زندگیاش یعنی «باشو غریبهی کوچک» بازی کرد؛ فیلمی که به باور نگارنده، بهترین فیلم کارنامهی حرفهای اش محسوب میشد و نقشی که اگر ماندگارترین نقشِ زنِ سینمای ایران نباشد قطعاً یکی از آنهاست و در کنار نقشهای ماندگاری چون مهشیدِ«هامون» (با بازی بیتا فرهی)، گلرخِ «سگ کشی» (با بازی مژده شمسایی)، نوبرِ «روسری آبی» (با بازی فاطمه معتمدآریا)، لیلای «لیلا» (با بازی لیلا حاتمی) و ... قرار خواهد گرفت اما شاید آنچه تسلیمی را از بازیگران نامبرده و نقشاش را از نقشهای نامبرده متمایز میکند، موقعیت و دورانیست که او در آن به فعالیت مشغول بود. زمانی که بیتا فرهی «هامون» را بازی کرد بسیاری از بحرانهای اجتماعی دهه 60 سپری شده بودند و بازیگرانی چون فریماه فرجامی، گلچهره سجادیه و خودِ تسلیمی راه را برای درخشش یک زن در یک نقش خاص در سینما برای دیگر بازیگران هموار کرده بودند، و یا در دههی 70 که بسیاری از ستارگان زن سینما چون هدیه تهرانی، فاطمه معتمدآریا، لیلا حاتمی و نیکی کریمی در آن درخشیدند دیگر تفاوت چندانی میان زن و مرد در سینما وجود نداشت و سناریوهای بسیاری بر اساس حضور زنان و مسائل آنان نوشته و از سوی ارشادِ وقت تأیید میشد. تسلیمی متأسفانه در دورانی در سینمای ایران به فعالیت میپرداخت که بسیاری از درها به روی بازیگران زن بسته بودند. سیستم ستارهسازی در ایران آنچنان متداول نبود و قطعاً مسئلهی بزرگ و دردآوری چون "جنگ" بر تمامی مناسبات و وقایع هنری سایه افکنده بود. با این حال، تسلیمی به کمک بیضایی توانست چهره متفاوتی را از یک "زن" در سینما نشان دهد. او نه در لباسهای فاخر و با گریم پر زرق و برق، بلکه در پوشش زنی روستایی که حتی فارسی حرف نمیزند و با گریمی که او را از خود واقعیاش دورتر و نازلتر نشان میداد توانست بدرخشد و به حضور زن در سینما اعتبار و هویت ببخشد و این است که کار او را ارزشمند و ماندگار میکند. همهی اینها در حالی اتفاق افتاد که «باشو ...» هم متأسفانه با 5 سال تأخیر به اکران عمومی درآمد؛ زمانی که تسلیمی دیگر در ایران حضور نداشت تا دستکم نتیجهی زحمات خود را بر پردهی نقرهای ببیند. ضمن آن که فیلم پیامآور صلح بود و در ضدیت با جنگ ساخته شده بود و چه بسا اگر در زمان جنگ تحمیلی اکران میشد میتوانست بسیار تأثیرگذارتر باشد.
آخرین حضور سوسن تسلیمی در سینمای ایران به سال 1365، و ایفای نقش در فیلم «شاید وقتی دیگر» به کارگردانی بهرام بیضایی بازمیگردد. فیلمی که بخشی دیگر از توانمندیهای این بازیگر بزرگ را به تصویر درآورد. اگر او در «مادیان» و «باشو غریبه کوچیک» لباسِ روستایی به تن میکرد و نمیتوانست به زبان فارسی صحبت کند، حالا در «شاید وقتی دیگر» زنی از طبقهی متوسط رو به بالای جامعهی مدرن شهری بود و در تهران زندگی میکرد و با دغدغههایی سانتیمانتالتر رو به رو بود: کشفِ هویتِ گمشده.
در «شاید وقتی دیگر»، تسلیمی تنها یک نقش بازی نمیکند بلکه ایفاگر سه نقش مجزاست؛ نقش دو خواهر دوقلو به نامهای کیان و ویدا و مادر آنها در دههی 30 خورشیدی. تسلیمی در «شاید وقتی دیگر» سه سبک بازی را توأمان ارائه میدهد و حضور خویش را بعنوان بازیگری مؤلف به اثبات میرساند.
در این فیلم همسرش داریوش فرهنگ نیز در کنار او به ایفای نقش پرداخت.
تسلیمی، قول ایفای نقش در فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» را به برادرش سیروس تسلیمی داده بود که درواقع تهیهکننده آن پروژه بود اما این اتفاق هرگز رخ نداد. برادرش در اینباره اینگونه توضیح میدهد:«من فیلمنامه "پرندهی کوچک خوشبختی" را در سال 1364 نوشته و قصد تهیه آن را داشتم. عید سال بعد، سوسن برای عیددیدنی خانه ما آمده بود. فیلمنامه را قبلاً خوانده بود. قرار و مدار گذاشته بودیم که رل اصلی فیلم را بازی کند (همان نقشی را که بعداً خانم هما روستا بازی کرد). پیشتولید فیلم شروع شده بود که یک روز از ترکیه تلفن کرد و گفت من در فرودگاه استانبول هستم و از ایران رفتهام. بسیار شوکه شده بودم. گفت به تو نگفتم که پشیمانم نکنی. گفتم:برمی گردی؟ خندید و گفت:نه به این زودیها.»[i][2] و این بازگشت هرگز اتفاق نیفتاد.
تسلیمی از استانبول به سوئد رفت. سالها طول کشید تا بتواند خود را در عرصهی هنر و نمایش آن کشور مطرح سازد اما زحمات او نتیجهبخش بودند و او توانست به یکی از چهرههای مطرح تئاتر آن کشور تبدیل شود و در سینما و تلویزیون نیز به فعالیت بپردازد.
پس از رفتن تسلیمی، بارها کارگردانان متعددی گفتند نقشهایی را برای او درنظر گرفتهاند که شاید بتواند نظر مثبت تسلیمی را برای بازگشت جلب کند، مثل نقشی که احمدرضا درویش در فیلم «دوئل» برایش در نظر گرفت (و بعداً توسط پریوش نظریه ایفا شد) یا نقشهایی که بیضایی آرزو داشت تسلیمی آن ها را ایفا کند اما این خواسته هرگز محقق نشد.
تسلیمی با آن که سالها از ایران دور بوده و در سالهای فعالیتش در ایران نیز هرگز بازیگر پرکاری نبوده است، اما با همان تعداد کار تصویری محدود و البته حضور قدرتمندش در تئاتر همواره بهعنوان یکی از اصلیترین و مهمترین چهرههای هنری ایران شناخته میشود. بازیگری که شاید اگر بیشتر میماند و بیشتر کار میکرد، حالا شاهد فیلمهای درخشانِ بیشتری در سینمای ایران بودیم. با این حال او را میتوان به عنوان یکی از معدود بازیگرانِ مولف سینمای ایران بشمار آورد.
[1] از کتاب "اسطوره مهر" (نوشته بیتا ملکوتی/ نشر ثالث/ 1384)
[i] از کتاب «اسطوره مهر» نوشته ی بیتا ملکوتی/ نشر ثالث (چاپ اول/ 1384)