سوت پایان دویدن ها و نرسیدن های یک اعدامی
...... و گل .................... چه زمانی هم گل میزنه این اینیستا
صدای عادل را که در آخرین دقایق سوت پایان میشنوی ، تفاوت انسان ها را حس میکنی ،یکی شاد از هیجان پیروزی و دیگری اندوهگین از سرانجام انتهای خیابان دویدن ها و نرسیدن ها ....... .شاید مهمترین بخش نوشته ی نیکی کریمی را همین سکانس تشکیل میدهد .سکانسی که نشان میدهد همیشه سوت پایان شادی نمی آفریند . این را انتهای فیلم و در پس گریه ی خانواده ی مقتول نیز حس میکنی . مقتول هوس بازی که حکم قاضی مضلومش نموده و قاتل انسان دوستی که که همان قضاوت به منجلاب تباهی سوقش داده است .
سوت پایان نه برای اعدامی شادی می آفریند و نه برای خانواده ی قربانی .
جنس نگاه کریمی جدای از نگاه امینی در انتهای خیابان هشتم است. او انسانیت را هدف قرار میدهد و نسل بشر را در پرده ای به تصویر میکشد که آینه ی تمام نمای همه ی ماست .و سعی دارد به بیننده اش یادآوری کند سقوط از ارزشهای انسان دوستانه به دست خود ما و به اختیار خود ماست و نه فقط ناشی از کمبودهای قانونی و این خودکشی نسل بشر چقدر دردناک است.
در سوی دیگر امینی تحقیر بشر را عامل خودفروشی در بازار مکاره ای میداند که سقوط ارزشها در آن نه به گناه نوع بشر که به گناه نسل حاکمانش رخ میدهد .در این دو نگاه ، یکی فروش ماشین و استفاده از نفوذش را بهانه ی کمک به هم نوع میکند ؛دیگری پاکدامنی اش را فدای کمک به عزیزترینش و قمار را درمان دردهای بی تسکینش .
شاید تنها نگاه مشترک این دو ، نوع نگرش به خودفروشی است . هرچند امینی فدا شدن را اجبار ناشی از کمبود راهکارهای قانونی میداند و کریمی آن را ناشی از کمبود توان شخصی.
این نوع نگاه به سینمای اعدام ، از آن جهت نو به شمار می آید که محکوم به اعدام اسبابی است برای نگرش به دنیای واقعی . گویی قرار است از زوایای پنهان زندگی یک پرنده ی محبوس در قفس به زوایای پیدای اسارت واقعی پرنده های آزاد برسی.اسارتی از سر اجبار و کمبود راهکارهای قانونی پیش رویشان.نگاهی که مدت ها بود ، خوش ساختهایش را پس از شهر زیبا ندیده بودیم .
مقایسه دو اثر از آن جهت قابل تامل است که پایه هر دو ، مثل شهر زیباست اما یک طرف کارگردانی ایستاده است جوان ،متخصص و یا تجربه ای موفق ، و سوی دیگر را بازیگری نقش میزند که قصد کرده در ادامه ی گام های بقای ماندگارش ، به عنوان نویسنده و کارگردان نیز موفق عمل کند.
هرچند حس همزاد پنداری ای که بازی های خوب انتهای خیابان هشتم در تو ایجاد میکند را در هیچ جا - نه در تلاش برای فروش اتومبیل ، نه در خودفروشی دختری بی پناه ، نه در اعترافات یک مادر قربانی عشق ، و نه حتی در جدل فروش خانه ای پیش خریدی – و در هیچ کدام از بازی های سوت پایان نمیبینی ، اما نمیتوانی انکار کنی جسارت نیکی کریمی را و فیلمنامه ای که در بعضی دقایق حرفه ای نوشته شده است .
هر چه هست این ژانر دویدن و نرسیدن ، درد روز است و عجیب فضای مانور دارد........عجیب