شهرزاد، اقتباسی آزاد و زیبا از پدرخوانده!
سریال عاشقانه و تاریخی شهرزاد که توسط کارگردان نامی، عالم، آگاه و پرثمر، جناب آقای حسن فتحی ساخته شده است، همانند دیگر آثار این کارگردان شهیر، دارای داستانی قوی و قوت در فن می باشد.
آقای فتحی به داستان های تاریخی که یا مستقیم با وقایع تاریخی گره خورده باشند(مثل روشن تر از خاموشی) و یا در دل حوادث واقعی تاریخی، یک داستان آزاد شرح داده شود (مثل شب دهم، مدار صفر درجه و شهرزاد)، بسیار علاقه دارد.
دیالوگ نویسی های خاص ایشان که در عین ثقالت و سهل ممتنع بودن، دارای بار معنایی بالا و آموزنده و فرهنگ مدار است نیز، جای بسی تشویق و توجه دارد و این دیالوگ های زیبا که ما را به یاد دیالوگ های مرحوم علی حاتمی می اندازد، با قاب بندی های مناسب دوربین عجین می شوند و مخاطب را با خود همراه می کند و مخاطب به همراهی و هم نوایی با کاراکترها می پردازد.
در سریال شهرزاد، هم شاهد داستانی زیبا، گرم، گیرا، رئال و پر تعلیق هستیم که خوب می تواند مخاطب را با خود همراه کند و هم شاهد دیالوگ های آبدار و واقعی و عامیانه ای که اگرچه ممکن است در زندگی روزمره ی خود چه امروزه و چه در عصر های گذشته (که فیلم روایتگر عصر پهلوی دوم است) به مانند این دیالوگ ها در بین مردم (حتی فرهیختگان) رایج نبوده و نباشد، اما اینگونه سخن گفتن و مکالمه های آهنگین و ادبی، زمینه غنا و فخیم شدن معانی و ظواهر این اثر را به وجود می آورد و آن را از یک سریال سرگرم کننده ی صرف، به یک اثر هنری و ادبی آموزنده فیلسوفانه تبدیل می کند.
اقتباس زیبا
این سریال اقتباسی آزاد از سه گانه پدرخوانده اثر «فرانسیس فورد کاپولا» می باشد؛ که البته جای نکوهش ندارد، چرا که «کاپولا» با ساخت 3 فیلم «پدرخوانده» نقطه ی عطفی در آثار سینمایی با مضمون گروه ها و خانواده های مافیایی، در تاریخ سینما ایجاد کرد که هر کس در هر جای دنیا بخواهد فیلمی با این مضامین بسازد، ناخواسته او را به تقلید از پدرخوانده متهم می کنند!!
اما باید گفت سریال «شهرزاد» یک اقتباس و تقلید آگاهانه و البته هوشمندانه و آزاد از 3 فیلم «پدرخوانده» است.
1- بزرگ آقا: تقلیدی ایرانیزه شده از «دون ویتو کورلئونه (پدرخوانده) می باشد و اگرچه حشمت و جلالی که در رفتار مارلون براندو می بینیم، با غلظت کمتری در رفتار جناب علی نصیریان وجود دارد، اما به هر حال ایشان توانستند به خوبی از عهده ی این کاراکتر درآیند؛ حرکات وی در رفتار و ادای کلام و حتی ترور نافرجامش همانند پدرخوانده است!
2- قباد: شخصیت قباد اقتباسی ترکیبی از سه شخصیت سانی، مایکل و وینست است!
سانی کورلئونه برادر بزرگ مایکل کورلئونه بود و هر دو پسران ویتو کورلئونه یا همان پدرخوانده بودند. و وینسنت پسر حرامزاده ی سانی است.
قباد در اوایل سریال و در زمان حیات بزرگ آقا، همانند سانی کورلئونه، دارای حماقت ها و تندروی ها است و البته عیاش و شهوتران و دارای زندگی شبانه (که موجب ناراحتی همسرش شیرین می شود، همانند ناراحتی همسر سانی) و زمانی که بزرگ آقا فوت می کند و قباد رئیس خاندان دیوان سالار می شود، همانند مایکل کورلئونه (پدرخوانده ی بعدی)، دارای متانت، عقل، برنامه ریزی، درایت، کینه و انتقام جویی های برنامه ریزی شده، نگاه های مدبرانه و فریادهای مردانه می شود!!
و البته داستان تولد قباد، که خدمتکارش نصرت برای او تعریف می کند و او را مطلع می کند که پسر نصرت است و طی ماجرایی زن نصرت که اشتباها از مرگ همسر خود آگاه می شود، در حالی که بچه دارد (قباد) با یکی از دیوان سالاران (برادر برزرگ آقا) ازدواج می کند و این همسر جدید، قباد را که متعلق به زنش است به عنوان فرزند خود به دیگران معرفی می کند (به جهت عقیم بودن) همانند داستان حرامزاده سانی است!! که بعدها و بعد از عموی خود (مایکل کورلئونه) امور خانواده را بدست می گیرد و پدرخوانده ی سوم می شود.
اما به جهت اینکه وجود فرزند حرامزاده (قباد)، در داستانی ایرانی، خالی از شان و دارای چهره ای زشت است، نویسندگان محترم، این شیوه ی چینش داستان را که گفته شد، برای داستان سریال شهرزاد برگزیده اند که قباد را زنازاده معرفی نکنند. و این حساسیت در خُرده داستان «اکرم» و «قباد» نیز دیده می شود و او را که خدمتکار قباد است، زن صیغه ای او معرفی می کنندکه از او باردار شده و بچه اش حلال زاده است!
3- شیرین: دختر بزرگ آقا یعنی شیرین، از یک سو تقلیدی از دختر تندخو و کمی خل وضع دون کورلئونه است که گاهی به رفتار های برادرش مایکل که بجای پدر بر مسند قدرت نشسته است ایراد می گیرد و از سوی دیگر هم اقتباسی از زن اول مایکل در فیلم پدرخوانده است که در حادثه ای کشته می شود از اینرو مایکل زن دیگری می گیرد و در سریال شهرزاد هم به دلیل عدم بارداری شیرین، ازدواج دومی انجام می دهد.
4- شهرزاد: این شخصیت کمی از لطافت های همسر دوم مایکل کورلئونه و کمی از تند خویی های او را دارد و مانند همسر مایکل، در جایش همسر خود (قباد) را دوست دارد و در جایی نیز از او متنفر می شود و البته قباد هم مانند مایکل، او را در دیدن فرزندش اذیت و محروم می کند!
5- وکیل بزرگ آقا: آقای صدق نوری هم مانند وکیل و پسرخوانده دون کورلئونه، یعنی تام هگن، مورد وثوق و اعتماد ارباب خود است و تا اینجای داستان شهرزاد (فصل سوم، قسمت 7)، این وکیل، وظیفه شناسی خود به خاندان دیوان سالار را نشان داده است.
6- حشمت و نصرت: در بخشی از سریال، حشمت و بعد از مرگ او ، برادرش نصرت محافظ شخصی و دستیار بزرگ آقا و بعد قباد بودند و این مسئله در کاراکتر «ال نری» در فیلم پدرخوانده دیده، می شود؛ محافظی قوی و وفادار و دستیاری امین برای مایکل کورلئونه.
7- خاندان بهبودی: در مورد خاندان بهبودی و شباهت آنها با خندان سولاتسو در فیلم پدرخوانده نیز باید کمی اشاره کرد.
در مورد شخصیت های دیگر سریال شهرزاد باید رای به استقلال زیاد آنها در شخصیت پردازی در مقایسه با فیلم های پدرخوانده داد، حال آنکه شخصیت «فرهاد» که مشابه آن در 3 فیلم پدرخوانده دیده نمی شود (مگر اینکه همسر جدید زن دوم مایکل را (که پس از طلاق از مایکل با او ازدواج کرد) همانند فرهاد بدانیم) خود اقتباسی از «مجنون» در داستان «لیلی و مجنون» نظامی است، اگرچه با آزادی عملا نسبتا خوب در شخصیت پردازی!
به هر حال آنچه گفته شد، نشان از ضعف نویسندگان و کارگردان نیست، بلکه فقط باز کردن کُدهای پنهانی است که توسط مولف این سطور انجام پذیرفت، تا به داستان نویسان و فیلمنامه نویسان عزیز ایرانی یادآور شویم که: تا می توانید به سوی الگوهای داخلی در داستان نویسی پیش بروید و نیازی نیست که شخصیت پردازی ها اینقدر شبیه فیلم های خارجی باشد؛ نمونه نسبتا موفق نمایش خاندان های حکومت گر را می توان در سریال «هزار دستان» ساخته آقای علی حاتمی ملاحظه کرد که به وصف شاهزاده ای قجری و رفتار و نفوذ وی در عالم سیاست می پردازد، بدون آنکه ماجرا به سوی رسم و وصف یک خاندان مافیایی شبههِ سیسیلی پیش رود!
عاشقانه پارسی یا فیلم فارسی؟!
«عشق»، محور اساسی این سریال است و خورده پارامتر های دیگری نیز در این سریال وجود دارد که به قدر ضرورت به برخی دیگر از آنها اشاره می کنیم.
به عقیده مولف، عشقی که در این سریال به تصویر کشیده شده، نسبتا در یک سرگردانی میان آشیانه حقیقی خود، گیر کرده و معلق در آسمان هنری سریال، رها شده است!
از سویی نگاه های عاشقانه و دیالوگ های عشقی و حسی و نماهای دوربین، گاه فیلم را به سمت فیلم های فارسی قدیم، که دارای قهرمان های لوتی مسلک بود، پیش می برد و کمی ترس از آبکی شدن را به دل ما می اندازد، از سوی دیگر سوز و گداز ها و اشک ها و تنهایی ها و عشق های پیدا و پنهان، سریال را به سمت فیلم های هندی و عشق های آبگوشتی پیش می برد! و از سوی دیگر وجود عشق های مثلثی(که بارز ترین آن عشق های فرهاد، قباد، شهرزاد است) و رفتار های عاشقانه خیلی صمیمی دو جنس مخالف با هم در این سریال، اگر حرف از طلاق و صیغه را از مضامین این سریال پاک کنیم و خدای ناکرده، کمی صحنه های اروتیک هم به آن اضافه کنیم، کاملا شبیه سریال های ترکیه ای و فیلم های عاشقانه و اروتیکال غربی می شود!!
مولف این نوشتا بر این عقیده است که شاید وجود 2 نویسنده در این سریال و یا عواملی دیگر، موجب این معانی خاص و این سرگردانی در قالب و محتوا در بحث «عشق» شده است؛ آقای فتحی در سریال «شب دهم» و «مدار صفر درجه» به زیبایی عشق پاک ایرانی –اسلامی را به تصویر کشید و خط عشق داستان را مستقیم و رو به تعالی ترسیم کرد. اما در سریال شهرزاد، این آشفتگی که در بحث عشق دیده می شود از نگاه تیز بین اهل قلم دور نمی ماند.
زن باوری یا زن مداری؟!!
موضوع دیگری که یکی از پارامتر های اساسی این سریال است، توجه افراطی به «زن» است!
توجه به جنس «زن» از آن رو که زنان حق شرکت در اجتماعات و انتخابات ها و اقدامات سیاسی و اجتماعی را با حفظ موازین شرعی دارند، امری دارای ستایش است که البته با حفظ حرمت مقام «مادری» و «همسری» و عدم ورود ضربه به این مفاهیم پاک، باید توجه به زن در سریال ها و فیلم های خانوادگی دیده شود. اما در سریال شهرزاد ما با مفهومی از زن مواجه هستیم که جای بسی تامل و البته شکایت دارد!!
زنان سنتی مثل همسران جمشید و هاشم (مادران شهرزاد و فرهاد)، زنانی هستند که بچه داری و خانه داری می کنند و هیچ بروزی در خارج از خانه از ایشان به چشم نمی خورد و در فیلم برای ایشان ارزش والایی به چشم نمی خورد!! مگر نه این است که اگر خلقیات و آداب و مراقبت مادر نباشد و اگر لقمه حلال و دست پاک وی نباشد، فرزندانی همچون فرهاد و شهرزاد که اخلاق مدار اند و به تحصیلات عالیه و شغل و امکانات رسیده اند، به وجود نمی آید؟ پس چرا باید در این سریال نقش های اصلی بر عهده کاراکتر های شهرزاد و فرهاد باشد و مادران ایشان جز خانه داری و خزیدن در خانه و مطبخ و گریه و زاری و رو گرفتن از نامحرم و شوخی های زنانه و گریه های مادرانه چیز دیگری برای مخاطب به ارمغان نیاورند؟!!
انتخاب نام سریال از روی کاراکتر اصلی هم که زنی نو اندیش و دانشگاه رفته و مشارک در جامعه در سطوح مختلف است، خود اثباتی دیگر بر این مدعا است که در این سریال به ترویج فمنیسم و برابری زنان و مردان پرداخته شده است.
حال آنکه اسلام با برابری تمام مخلوقات مخالف است چه برسد بین دوجنس زن و مرد، که دلایل آن نزد اهل علم محفوظ است و اهل تحقیق و سوال می توانند به این دلایل آشکار مراجعه و روشن شوند.
چرا باید فیلم از نمایی آغاز شود که بزرگ آقا و شهرزاد، بر سر حق و جایگاه زنان در حال بحث اند؟ اگر این سریال یک سریال عاشقانه ی خانوادگی است، چه دلیلی دارد که دیباچه آن در مورد بیانیه های برابری زنان و مردان و امثال آن باشد.
خوب بیاندیشید!
بزرگ آقا در اول سریال، می گوید: زن باید روزی یک بار دیزی بار بگذارد و ماهی یک بار خانه تکانی کند و سالی یک بار بچه پس بیاندازد!
و این بحث با شهرزاد بالا می گیرد و بعدها نیز ادامه دارد.
مولف این نقد، یقینا با این تفکر جاهلی که زن را جنس دوم بداند و مصداق سخنان بزرگ آقا فرض کند، کاملا مخالف است، اما مولف، قطعا معتقد به این معنا است که همان اسلامی که فرموده «كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ» در جای دیگری هم فرموده «إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثي» پس اسلامی که انسان هایش 2 گونه اند؛ یعنی زن و مرد، برای کل این بنی بشر کرامت را می خواهد، پس حتما برنامه های انسان سازش دقیق و از روی انصاف و عدل است، چرا که خداوندِ «خالق»، «عادل» و «حکیم» و «عالم» نیز هست و مخلوقات خود را بهتر از خودشان می شناسد و برای آنها برنامه های درست انسان سازانه و موافق خلقیات و روحیات و ذات آنها (زن و مرد بودن)، تدوین و اعلام نموده است؛ پس نباید به بهانه ی دور انداختن مفاهیم و تفکرات جاهلانه ی پست شمردن زن (که اسلام داعیه دار حقیقی حفظ حق زنان است و دلایل آن به وضوح موجود است)، از هول هلیم در دیگ فمنیسم بیافتیم و خریت آنها را دوباره نشخوار کنیم!
داستان عاشقانه شهرزاد می توانست به خوبی پیش برود، بدون ورود این مفاهیم که گفته شد؛ بدون ورود دوچرخه سواری دختر هاشم و خودسری های مردانه ی شهرزاد و امثال آن.
زن مسلمان حیا و ایمان دارد و در عین دفاع از حق، در قالب خطبه فدکیه و خطبه مسجد شام، با مردان در نمی آمیزد و دهان به دهان نمی شود و صورت و اندام را در معرض دید آنها قرار نمی دهد!
آوردن این مفهوم دارای اشکال، یعنی زن مداری(فمنیسم) از جناب فتحی، آن هم با آن سابقه ی هنری درخشان (مثل عشق پاک و با محدوده ی مدار صفر درجه و یا عشق الهی موجود در سریال روشن تر از خاموشی) بسیار جای تعجب دارد و مولف را به سوی این مسئله می کشاند که نکند وجود نویسنده ای خانم برای داستان این سریال، در ورود چنین مفاهیم اشکال داری، نقش داشته است! و یا تحمیلی از سوی تهیه کننده و یا سرمایه گذار فیلم به این کارگردان (نویسنده نیز هست) وارد شده است.
به هر حال، این اشکال مهم که تاثیر مخرب فرهنگی خود را بر مخاطب خواهد گذاشت، جای بسی ایراد و اشکال و شکایت دارد، امید که در ادامه سریال به نحوی، شاهد حیا بیشتر شهرزاد و رفع نشانه های فمنیسم باشیم.
نماد دینی پَر!! مفاهیم دینی پَر!!
یکی دیگر از اشکالات این سریال، عدم توجه به نمادها و فاکتور های دینی است که به عنوان یک کلید راه گشا در میان معانی فیلم جانمایی شود تا بر مخاطب تاثیر بگذارد.
نمازخواندن به چشم نمی آید(شاید یک مورد موجود بود)، سال از پی سال می گذرد و کودک شهرزاد رشد می کند اما روایتی از داستان در ماه رمضان دیده نمی شود! محرمی وجود ندارد!! روزه و عزا به کنار، رجب و شعبانی هم دیده نمی شود که دیگ های آش و شله زرد و پلو در حیاط های بزرگ خانه جمشید و هاشم بر پا شود و به نیت رفع درد جوان هایشان نذری داده شود!! توجه کنید که صرفا به عزا توجه نداریم، بلکه به شعائر یا همان سمبل ها و نمادهای دینی توجه داریم؛ یک سریالی که در بستر رئال و واقعیت جامعه سنتی ایرانی روایت می شود، باید تمامی مفاهیم سنتی که اصل اساسی آن ادغام دین با زندگی روزمره است را به نمایش بگذارد!
نماز، روزه، روضه، نذر، جشن و امثال آن از نماد های دینی ما هستند و دارای بطون معنایی فوق العاده اند. حتی جمشید برای نوه اش(فرزند شهرزاد و قباد) عقیقه برگزار نکرد و مهمانی نداد!
تنها یک مورد نذر را در سریال به خاطر دارم و آن هم جایی بود که فرهاد از خطری جسته و مادر رو به شوهر خود می گوید که جهیزیه نیازمندان را نذر کرده و او باید بدهد! این اعلام نذر، در زاویه ای تاریک از داستان دیده می شود و در لفافی از طنز بیان می شود که تاثیر خود را آنچنان که باید نمی گذارد!
بهترین حال نشان دادن شعائر دینی، این است که در فقدان یار یا فرزند، نمازی خوانده شود، نذری داده شود و یا نذری نیت شود و سپس بعد از حصول فرج و نتیجه، نذر داده شود و دست شکر به آسمان دراز شود!
مصدق را بزرگ کنیم؟!
یکی دیگر از مسائلی که در این سریال جای اشکال و تأمل دارد، توجه بیش از حد به دکتر مصدق و تبدیل او به یک قهرمان بزرگ ملی است.
تاریخ گواه بزرگی است بر این مطلب که غرور و خودپسندی مصدق باعث شد که او فکر کند به تنهایی بر تارک ایران می درخشد و حمایت های دینداران و مذهبیون و در رأس آنها آیت الله کاشانی را در ملی شدن صنعت نفت و حرکت رو به استقلال کشور را نادیده گرفت و با اشتباهی آشکار و راهبردی، یعنی تعطیلی مجلس، زمینه کودتای شاه را فراهم کرد و قدرت را از دست داد!!
بزرگان و از جمله آیت الله کاشانی به وی تذکر داده بودند که مجلس را تعطیل نکند ولی او خوسرانه این کار را کرد و به توصیه ها و گوشزد های هم حزبی های خود نیز توجهی نشان نداد و وقتی او را از امکان عزلش توسط شاه (در نبود مجلس) می ترساندند، او می گفت که قبول نمی کنیم!!
این رفتارها و اشتباهات از سوی فردی حقوقدان و سیاستمدار قدیمی، بسیار عجیب است. کسی که می داند که در نظام پارلمانی مشروطه، وقتی نخست وزیر، مجلس را تعطیل می کند، به معنای آن است که زیر پای خود را خالی کرده (چون مجلس را دارای کفایت نمی داند و طبق قانون در همه کشورهای دنیا که نظام پارلمانی دارند، باید بعد از انحلال مجلس توسط صدر کشور، انتخابات زود هنگام برگزار شود تا نمایندگان جدید روی کار بیایند تا در ترکیب جدید مجلس، نخست وزیر جدید روی کار بیاید یا نخست وزیر قبلی ابقا شود) و نخست وزیر چگونه می تواند بدون مجلس بر مسند بماند؟!
پس شاه می توانست، اقدام به عزل نخست وزیرِ بدون پشتوانه نماید و شاه نیز این کار را کرد و مصدق ممانعت و ایستادگی کرد، که این مسئله به حکومت نظامی ارتش و برخورد نظامی شاه با وی کشید آن هم با حمایت آشوبگرانی که جاوید شاه می گفتند!
و مصدق، عزل، بازداشت، محاکمه، زندانی و تبعید شد.
با این شرح کوتاه، که البته تحلیل بیشتر آن در اوراق تاریخ موجود است، چرا باید این همه در این سریال به مصدق، وجهه ی ملی بالایی داد و او را به اسطوره ای تبدیل کرد؟!!
بهتر بود توجه به مصدق، در جایی از سریال که کودتا رخ می داد، کم کم و به تدریج جای خود را به توجه به استمرار راه آزادی خواهی، می داد و مثلا فرهاد و دوستانش با خانه تیمی که به راه انداخته بودند، به جای توجه به فراری دادن دکتر مصدق و ادامه راه وی، به ضربه زدن به نظام پادشاهی می اندیشیدند و در این زمینه اقدامات عملی می کردند، مانند فداییان اسلام و نواب صفوی!
آنچه که در پایان باید گفت آن است که قوت این سریال در بحث فنی (بازیگران، بازیگردانی، کارگردانی و داستان) جای تقدیر دارد چرا که بسیار حرفه ای و هنری است. و از باب معانی درونی نیز در بحث نمایش زندگی سنتی ایرانی و وجود مفاهیمی درباره حفظ حرمت پدر و مادر و نشان دادن مردی و مردانگی و وفا (خصوصا در کاراکتر هاشم) و امثال آن، دارای قوت است. ولی اشکالات گفته شده در این نقد، مسائلی است که نبودشان نه لطمه ای به داستان عاشقانه و زیبای روایت شده می زد و نه احساس می شد، اما بکارگیری آن ها مسائلی را به وجود می آورد، باشد که جبران شود. ان شا الله.