نیات خوبی به خشونت کشیده میشوند

ترجمه اختصاصی سلام سینما
پل شریدر اکثراً در حرفه خود، در جستجوی اعماق تاریک روح مردان زجرکشیده به سر میبرد و اکنون با موضوع دیگری به میدان برگشته است که حقیقتاً ارزش این جستجو را دارد. “شمارنده کارت” داستان مردی به نام ویلیام تل با بازی اسکار آیزاک را روایت میکند و شاهد عملکردی بسیار مؤثر از وی به همراه جذبه خطرناک آلپاچینویی او در اوایل دوران مایکل کورلئونه خواهیم بود. این فیلم هم مانند “اولین تغییر یافته”، به مطالعۀ غمآلود کاراکتر مردی تنها و گرفتار میپردازد که شخصیترین افکارش را در دفترچهاش مینویسد و با گناهش زندگی میکند، تا روزی که فرصتی غیرمنتظره برای رهایی به او داده میشود.
از همان تیتراژ ابتدایی و فونت رتروی جالبش که روی رومیزی میز بازی نشان داده میشود میتوان حسی از دهه 1970 دریافت کرد، گرچه طراحی صحنه مدرن است. در اینجا بار دیگر نویسنده و کارگردان فیلم یعنی پل شریدر را در حالتی اندیشمندانه مییابیم؛ در حال سنجش حد و حدود مجازات علیرغم از بین بردن مرز بین جبران و خود ویرانگری. صحنههای سرزنده و ابتدایی فیلم که با چرخش دوربین الکساندر دینان دور میزهای کازینوهای مختلف و توضیح قوانین توسط ویلیام همراه هستند، این جنبه از فیلم را به خوبی به نمایش میکشند. او بازی بلکجک را انتخاب میکند، اما در پوکر هم اصلاً بیمهارت نیست.
شریدر در اینجا نیز مانند فیلم “اولین تغییر یافته”، از صداگذاری زیادی استفاده میکند، نه به عنوان جانشینی برای روایتگری داستان (که معمولاً در نهایت هم به آن ختم میشود)، بلکه به عنوان کلیدی که قابلیت دسترسی به ذهن کاراکتر نقش اول داستان را که تصمیم گرفته است چیزی از خود رو نکند، فراهم سازد، و همچنین وسیلهای باشد برای دادن مقدمهای کوتاه درمورد قوانین هر بازی و روشهای مخصوصی که یک قمارباز حرفهای میتواند برای شکست حریفش استفاده کند.
"هیچوقت تصور نمیکردم آدمی باشم که بتواند جایی حبس بماند." این جملهای است که ویلیام در توضیح دوران طولانی که در زندان لیونورث به سر برده میگوید؛ اینکه چگونه به آن عادت کرده و داشتن روتین ثابت و زمانی برای کتاب خواندن برایش لذتبخش بوده است. در همین زندان شمردن کارت بازی بلکجک را یاد میگیرد. پس از آن شهر به شهر و کازینو به کازینو بازی میکند و سعی میکند زیاد برنده نشود که توی چشم نباشد. ویلیام برای پولدار شدن بازی نمیکند، فقط میخواهد وقتش را بگذراند، حتی اگر سایههای شومی که به دنبالش کشیده میشوند آرامشش را بر هم زنند.
لالیندا (تیفانی هدیش) سر میز بازی میفهمد ویلیام بازیکنی اصیل است و به او پیشنهاد همکاری میدهد. البته اول قبول نمیکند اما بعداً نظرش عوض میشود.
خوابهایی که ویلیام از شکنجه و بازجویی توسط یک مأمور نظامی آمریکایی در یکی از زندانهای عراق میبیند، همه به گذشتهاش اشاره دارند. اما تقریباً اواسط فیلم شریدر برای همه آشکار میکند که ویلیام یکی از قربانیانی بوده که پس از رسوایی ابوغریب در دادگاه نظامی محاکمه شده است، در صورتی که افسران ارشدی که نقض حقوق بشر را پایهریزی کرده بودند قسر در رفته و دوباره خود را از طریق بخش خصوصی وارد سیستم کرده بودند.
یکی از همین اشخاص پست شخصی است که اکنون سرگرد جان گوردو (ویلم دفو) صدایش میزنند و ویلیام او را در یک هتل-کازینو مشغول سخنرانی برای افسران تأدیبی میبیند. در بین جمعیت مرد جوانی به اسم سیرک، ویلیام را از روی عکسها به عنوان سرباز سابق همان یگانی که پدر مرحومش در آن خدمت میکرد، میشناسد و میفهمد هر دوی آنها را گوردوی سادیسمی تعلیم داده است. به وجود آمدن آن رسوایی باعث شد پدر سیرک خودکشی کند، و حالا پسرش بعد از ترک مدرسه و مادر میخواهد انتقام بگیرد. سیرک، با نقشهای خوب و بهدردبخور برای رسیدن به حساب گوردو، سراغ ویلیام میرود و میگوید "با خودم گفتم این همان کسی است که شاید دلش بخواهد جایی در این نقشه داشته باشد."
ویلیام که هنوز هم بار گناهان و اعمالش در عراق روی دوشش سنگینی میکنند، پیشنهاد سیرک را رد میکند و میگوید نمیخواهد درگیر افکار گذشتهای شود که قادر به پاک کردنش نیست. و در عوض در سیرک شانسی برای انجام کارهای خوب میبیند و برای برگرداندنش به راه راست، او را از نظر فکری و مالی حمایت میکند. اما خب از آنجا که این فیلم متعلق به شریدر است، راه نیات خوب ناچاراً به خشونت کشیده میشود.
ادامۀ ماجرا تنش خود را کمی از دست داده و تمرکز داستان بین یک مسابقۀ قمار، آتش عشق کوچک بین ویلیام و لالیندا و توضیحات ناخوشایند و دقیق ویلیام برای سیرک از عراق، تقسیم میشود. با اینکه سیرک در ابتدا از پرسه زدن در هتلها و کازینوها و قمار با پولهای ویلیام بسیار لذت میبرد اما طولی نمیکشد که زندگی به نظرش تکراری میآید: "واقعاً نمیدانم آیا همه اینها راه به جایی میبرند یا نه؟" چنین سؤالی کمکم نسبت فیلم هم به ذهن ما میرسد اما شریدر دوباره قدرت را به دست میگیرد؛ سیرک در انجام نقش خود در معاملهای که با ویلیام داشته شکست خورده و او را مجبور به انتقام از گذشته میکند.
حتی با وجود ضعف کوچکی که در میانۀ داستان وجود دارد، ماجرا همچنان به خوبی تحت کنترل است. شریدر در ویلیام پروتاگونیست دیگری نیز ساخته است؛ مردی نگران و مضطرب که درد خود را در خلأ وجودیاش خفه کرده و از این کازینو به آن کازینو سرگردان است. تضاد بصری شدیدی بین طراحی آن فضاهای داخلی خوشایند با فرشهای رنگ و رو رفته و دکوراسیون قدیمی و زندان تیره و تار عراق و توصیف ویلیام از "آن بو، صدا، خشونت" وجود دارد.
شریدر از نتایج معمولی خوشش نمیآید بنابراین وقتی یکی از کاراکترهای فرعی را برای تحقیر شدن جلو میفرستد دیگر نتیجه معمولی نخواهد بود. حتی ارتباط عاطفی بین ویلیام و لالیندا هم به مشکل میخورد و مسابقه آخر قبل از بازی کردن دست برنده، رها میشود و فیلم پیچ و خم جدیدی به خود میگیرد. اما راه فداکارانهای که ویلیام برای خروج از عالم برزخ در پیش گرفته، راه نجاتی را باز میکند؛ راهی که بیشتر مطابق با سلیقۀ کارگردان و نویسنده فیلم است و در آن تمام امید به یکباره از بین برده نمیشود. ذاتِ آثار شریدر را مفهوم بخشش از دیدگاه مسیحیان شکل میدهد و مهم نیست کاراکترهایش در راه رسیدن به این مفهوم تا کجاها کشیده میشوند.
ویژگی سرگردانی و زجرکشیدگیِ شخصیت اصلی و بلاتکلیفی او بین گناه و رهایی، به طور مؤثری در آهنگهایی که توسط رابرت لوون بین برای این فیلم ساخته شده است، منعکس شدهاند. خیلی خوب است که هدیش در نقشی دراماتیک از مرزهای خود پا فراتر میگذارد. در سکانسی حیرتانگیز، لالیندا ویلیام را از این روتین پرریاضتِ رفتن به هتلها، کازینوها و رستورانها نجات میدهد و به جایش او را به پیادهروی شبانه در باغ گیاهشناسی میسوری میبرد. او در واقع ویلیام را به تفکر در زیبایی و سرزندگی دعوت میکند، و پیوستگی خاصی بین این دو بازیگر هنگام تبادل نظری که در این محیط جادویی دارند، شکل میگیرد، بنابراین فیلم برای جهان کمی بیگانه بنظر میرسد.
تکامل کاراکتر شرایدن زیاد رضایتبخش نیست. گرچه او بیثباتی جوشانندۀ جوانی را به نمایش درمیآورد که هدفش انتقام است و توانایی انجامش را ندارد، اما در سکانسهایی که ویلیام حضور دارند در نشان دادن حضور خود به مشکل میخورد.
یکی از دلایل این موضوع، بازی قوی آیزاک است – حتی در صحنههایی که از نظری فیزیکی ساکن است و با چشمانش همه چیز را میسنجد. در یکی از عجیبترین عناصر فیلم که معنایش را برای تفسیر باز گذاشتهاند، ویلیام با رسیدن به هر هتل جدید پارچهها و طنابهایی را از چمدانش بیرون میآورد و آنها را دور وسایل اتاق میبندد. این مرد، با کت چرمی که روی پیراهن و کراواتش میپوشد و موهای تیرهای که به عقب شانه میزند، به دنبال ایجاد ظاهری از نظم و کنترل است اما عذابی که از درون او را چنگ میزند، تظاهری نیست.
منبع: هالیوود ریپورتر
مترجم: وحید فیض خواه
شمارنده کارت The Card Counter (2021)
تاریخ اکران: 10 سپتامبر 2021
کارگردان: پل شریدر
نویسنده: پل شریدر
توزیعکننده: فوکس فیچرز
بازیگران: اسکار آیزاک، ویلم دفو، تای شرایدن، تیفانی هدیش، اکاترینا بیکر، جوئل مایکلی، امیه گوست، بیلی اسلوتر، الکساندر بابارا، آدرین لائو
فیلمبرداری: الکساندر دینان
تدوین: بنجامین رودریگز جونیور
موسیقی: روبرت لوون بین
خلاصه داستان: فیلم دربارهی یک بازجوی سابق نظامی است که حالا قمارباز شده است؛ اما گذشته او را رها نمیکند.