آغازی بر فرم در سینمای ملی...
نقد فیلم ماجرای نیمروز
به نام خدا
قبل از تشریح اثر، باید نیم نگاهی به صحبت های آقای افخمی در برنامه هفت نسبت به سبک روایی فیلم داشته باشیم. افخمی در هفت با اشاره به سبک داستان گویی خاص ترومن کاپوتی بزرگ که ابداع خود وی بود و بعد ها (رمان غیر تخیلی) نام گرفت، گفت که در سبک( ناون فیکشن نووِل)، کاپوتی داستان و وقایع (واقعی) را در (واقعی) ترین حالت و بدون پیش زمینه یا پس زمینه های دراماتیک مینویسد. در کمال خونسردی، کتابی است که به این فرضیه دامن میزند. حتی فیلمی که ریچارد بروکس از روی این رمان ساخت، سبک روایی اش کاملا با کتاب همسان است و این تعادل، یکی از نقاط عطف در اقتباس سینماست.
مهدویان، در روایت ماجرای نیمروز 1 تا جای ممکن از این سبک پیروی کرده. یعنی انتخاب دوربین مستند،تکنیک مستند و فیلمنامه ی مستند، برای فیلمی که به عقیدهی بسیاری زور برای دراماتیک شدن میزند. اما ابدا اینگونه نیست! فیلم اصلا دراماتیک نمیشود و درام نمیسازد. اما به چه دلیل؟
2_شخصیت ها شخصیت نیستند.
معنای این جمله به تیپ بودن بازیگران اشاره دارد. بازیگران در ماجرای نیمروز همگی تیپ اند و از حد تیپ خارج نمیشوند. این اولین استنتاجی است که ثابت میکند فیلم، مستند (ناون فیکشن) است. کات های فیلم، کات های دراماتیک نیستند و حرکات لرزان دوربین از پایین به بالا و در مسیر های افقی، به گونه ای اند که تماماً تیپ ساز اند. تیپ سازی مهدویان در فیلم، بر خلاف تصور کار خوبی است. زیرا باعث عدم افسار گسیختگی ساختار شده و بر تدوین اثر چفت و بست میشود. از آنجا که تیپ سازی صرف بهتر از شخصیت سازی دروغین است، پس ماجرای نیمروز تا به اینجا موفق بوده.
2_ مگس روی دیوار یا سوسک ترسو؟!
شاید دومین دلیلی که فیلم را از درام سازی و داستان گویی سینمایی دور میکند، سبک فیلمبرداری آن باشد. اما این سبک چیز آشنایی در سینمای ایران نیست. منظور از مگس روی دیوار، سبک رابرت درو در مستند سازی است که همه چیز را بی پرده و رئال نشان میداد و منظور از سوسک ترسو، گارد دوربین مهدویان نسبت به میزانسن است.
ماجرای نیمروز، تلفیقی از این دو سبک است
. این دوربین، دوربین شجاع جاسوسی نیست، بلکه دوربینی است که میترسد به آدم ها و اتفاقات نزدیک شود.پس همه را زیرچشمی و از دور نگاه میکند و فقط میبیند. دیگر هیچ.شاید ناخودآگاهی مهدویان به دوربین سرایت کرده و این بلا را سرش آورده. دوربین، علی رغم بی قراری اش، بسیار محتاط و ترسو است. گویا میداند اتفاقات شومی در حال رخدادن است. او قتل ها، انفجار ها و کشتار ها را از دور مینگرد و چیز زیادی نمیداند. همانطور که ما از دور مینگریم و چیز زیادی نمیدانیم. (این یعنی فرم) *
3_مهدویان و هفت سامورایی!
سومین استدلال که بر مستند بودن فیلم دلالت دارد، رابطه ی good man ها و bad man هاست. هیچکاک جمله ای دارد که میگوید:قدرت یک فیلم به bad man هایش است. منظور هیچکاک از این جمله، بد من های فیلمهای دراماتیک همانند فیلمهای بزرگ خود وی(خصوصاً روانی) بود.
حال، وقتی که مهدویان در فیلم دو سر تضاد قرار میدهد. که یکی خیر و دیگری شر است، مجبور است همانند کوروساوا، آن سر شر را در تضاد، تیپیکال جلوه دهد. اما وی طرف سمپات های ما (یعنی طرف خیر) را تیپ میکند! پس آن سر تضاد چه شد؟
جانوران منافق در دهه 60، همگی از مظهر تیپ افتادند.آنان حتی ماقبل تیپ هم نیستند. آنان در واقعیت هیچ چیز نیستند، همانطور که در آینه ی واقعیت، یعنی سینما هیچ چیز نیستند.
در هفت سامورایی، کوروساوا طرف شر را تیپیکال و طرف خیر را شخصیت سازی میکند. ما راهزنان را جز کمی ابتدای فیلم و در آخر، در نبرد نمیبینیم. در این بین حواس ما به این طرف تضاد جمع میشود و شخصیت و داستان را میفهمیم و لذت میبریم. اما این فیلم، یک فیلم درام است.مهدویان درام نمیسازد که بخواهد شخصیت بسازد یا آنتی سمپات ها و سوژه ها را از ماقبل تیپ نجات دهد. پس اشکالاتی که از این قبیل از فیلم گرفته میشود، همگی بی پایه اند.
4_فرم چه میشود؟!
در انتهای اثر، ما شاهد نفوذ سمپات هایمان به محوطه ی خانه میشویم. تیپ هایی که سر پا ساخته شدند و از هیچ چیز خبر ندارد.
دلیل اصلی این امر pov تیپ هاست. فرم، فرم دراماتیک نیست. ما شخصیت نداریم که بخواهیم جغرافیا یا فضا داشته باشیم. زیرا ما داریم مستند به سبک مهدویان میبینیم. پس آن بُعد مجهول از فضا و اعمال در فیلم ماجرای نیمروز، به این فرضیه که فیلم دراماتیک نیست دامن میزنند. آنان در انتها نمیدانند دارند با چه میجنگند یا کجا میجنگند. پس ما هم نمیدانیم. شکل فیلم این اجازه را نمیدهد. زیرا فرم فیلم داستان گو نیست. پس اگر ماجرای نیمروز را با متر و معیار دراماتیک بسنجیم، چیزی از آن باقی نمیماند. شاید بهترین فیلم دهه اخیر نباشد، شاید فیلم ایده آل سینمای ایران نباشد، اما قطعا یک تجربه و جهانبینی نوین است. جهانبینی تمرینی فیلمسازی که رو به افول است...