جستجو در سایت

1401/01/05 00:00

بدو لولا بدو

بدو لولا بدو

  

در سناریوی اول لولا از نظر روانشناسی شخصیتی سلطه پذیر دارد. و به راحتی تحت تاثیر اطرافیان خود از جمله باج گیری های عاطفی مانی قرار می گیرد. اکشن و ری اکشن هایی که در هنگام دویدن لولا سریع و گذرا اتفاق می افتد نمادی از اتفاقات طول زندگی هستند که لولا لحظه ای درگیر می شود و زود می گذرد، سگی که در راهرو پارس می کند و لولا را می ترساند. لقب ملکه ی کوچولو که نگهبان شرکت به لولا می دهد و پدری که برای حرف های لولا کوچکترین ارزشی قائل نیست، همگی نشان از ضعیف و خام بودن کارکتر را دارد. و همینطور لحظه ای که در خلوتشان در کنار مانی است سعی میکند به اصطلاح عشق را گدایی کند و ما میفهمیم که او ترس از ترد شدن دارد. پس بیدلیل نیست که برای تایید شدن از طرف مانی دست به هر کاری بزند. سرانجام در اپیزود اول طبق منطق کهن الگوهای ایثارگر لولا به راحتی قربانی می شود. قربانی ماجرایی که در آن نقشی نداشت. لولا در آخرین دیالوگش در بخش اول می گوید: نمی خواهم بروم ولی باید یک تصمیمی بگیرم. تصمیم جدید لولا سناریوی دوم است.

در سناریوی دوم لولا خودش را اصلاح می کند و قوی تر می شود. اینبار خودرای است. بجای تسلط عقل و عنصر ایگو (خود)، به اید(نهاد) بها داده می شود و امور به غریزه ی خشم لولا سپرده می شود. نگهبان شرکت هم از برخورد لولا تاثیر می گیرد و دیگر اورا کوچولو خطاب نمیکند. زمانی که نگهبان به او می گوید امروز روز تو نیست، او زیر بار نمیرود و به زور اوضاع را به نفع خودش بر میگرداند. اینبار لولا است که پدر را در تنگنا قرار می دهد و تهدید می کند. اپیزود دوم نمایش طغیان نهاد (اید) است نمایش تصمیم های لحظه ای و بی اعتنایی به عرف و قواعد . اما باز هم جایی از کار می لنگد. اینبار لولا قربانی نمی شود اما قربانی می گیرد. در آخر اپیزود در آن خلوتِ دونفره لولا در وضعیتی سلطه گرانه قرار دارد و مانی در استیصال است و اینبار مانی است که از ترد شدن میترسد.

سناریوی سوم موعد نتیجه گیری است. تا اینجا یکبار مانی و سایرین بر لولا تاثیر گذار بودند و لولا تاثیر پذیر و یکبار هم برعکس، لولا تاثیر گذار و پیشگام وقایع بود. حالا لولا باز هم با تجربه تر شده او در مواجهه با موانع سر راهش عاقلانه تر رفتار می کند اینبار هنگام دویدن بجای درگیر شدن موانع را دور می زند. اما باز هم اوضاع وفق مراد لولا نیست و چیزی که او تا الآن متوجه آن نبود دست قسمت است. میبینیم که بر حسب اتفاق پدرش قبل از رسیدن لولا محل کار را ترک می کند. پس لولا تصمیم می گیرد تقدیر را به بازی بگیرد. بازی رولت نمادی از چرخ روزگار است که میچرخد و با هر بار چرخش کسی را بازنده و کسی را برنده می کند و لولا تقدیرش را به چرخ رولت می سپارت و از قضا برنده هم می شود. این آخرین مرحله از تکامل فکری و شخصیتی یک فرد است که بتواند عدم قطعیت و ابهام در زندگی را بپذیرد. 

بر خلاف فضای خشن و پر زد و خوردی که در ظاهر فیلم شاهد هستیم. کارترها به شکل کنایه آمیزی ساده اند. مثلا خود لولا بر خلاف وضعیت خطیری که در آن گرفتار است فیلم او را مانند همه ی دخترهای نوجوان معمولی نمایش میدهد. مثلا عروسک هایی که در اتاقش چیده یا جیغ زدن هایش زمانی که در تنگنا قرار می گیرد. یا رییس مانی که به شکل یک گنگستر بین الملل و خطرناک توصیف می شود، ولی از او رفتاری بیشتر از یک بچه شرور دبیرستانی نمیبینیم. یا پلیسی که زیاد به پلیس فیلمهای اکشن شبیه نیست. کارکتر ها همه ساده هستند. مانند همه ی ما. موقعیت ها و حوادث هم شاید همان اتفاقات روتین زندگی است و این انسانها هستند که جهان را مانند یک فیلم تریلر تصور کرده اند. بدو لولا بدو، داستان زندگی همه ی ماست. ما همه بی وقفه برای رسیدن به خواسته هایمان در حال دویدنیم. فیلم هم به ما امر میکند که باید دوید مانند لولا چرا که زمان به سرعت میگذرد و تک تک لحظه های زندگی هرکدام سرنوشتی متفاوت میسازند.