جستجو در سایت

1394/05/10 00:00

فیلم‌فارسی مدرن

فیلم‌فارسی مدرن

عصر یخبندان چندین پیرنگ را در مسیر روایت خود دنبال می کند. اما نمی تواند این پیرنگ ها را به یکدیگر ربط بدهد، و در نهایت یک خط مستقیم را از دلشان بیرون بکشد. به همین دلیل فیلمساز دست به ورود عناصر مختلف به درون فیلمش می زند. عصر یخبندان فیلمی است که تشتت در لحن و اجرا دارد، و ساختاری تلویزیونی و به شدت گول زننده. که بیشتر به درد کسانی می خورند که به دنبال یافتن "پیام" در فیلم هستند. فیلم ساختاری غیرخطی دارد، ولی ضرورتی برای این امر وجود ندارد.  فیلمساز قسمت هایی از روایتش را حذف کرده، و آن ها را در فواصلی دیگر نشان می دهد، تا بتواند ریتم حفظ کند و بیننده را تا پایان جذب کند. زیرا اصولا روایت دقیق و مشخصی را شاهد نیستیم. با تکه هایی از چندین داستان مواجهه هستیم که هرکدامشان به یک دردی می خورند. مثلا اپیزودی که در آن برادر فیلمساز به شکل خلق الساعه می آید حکم " نمک" و " بامزه بازی" فیلم را دارد، بخش مهتاب کرامتی به درد پیام دادن در مورد عواقب مواد مخدر می خورد و داستان فرید هم قرار است به اصطلاح " شجاعت" فیلمساز را در بیان اینکه این فرد فاسد " آقازاده" است به رخمان بکشد!  فیلمساز برای ربط دادن این تکه های غرمرتبط، به روایت غیرخطی متوسل می شود، و در نهایت فیلمش را دچار چندین و چند پایان می کند. زیرا هر پیرنگ فیلمش را به طور جداگانه به پایان می رساند. فرید می میرد، کرامتی متحول می شود و شوهرش فراموشی می گیرد و ... . گویا ما صرفا با کولاژی طرف هستیم که می خواهد به هر نحوی طرف های مختلف مخاطب را راضی نگه دارد. هم مخاطب داعیه ادعاهای ارزشی را و هم مخاطب کمی جدی تر. فیلم اساسا شخصیت ندارد. ضدقهرمان داستان کیست؟ شخصیت فرید با بازی بهرام رادان کیست که این همه نفوذ دارد؟ قاچاق مواد مخدر می کند؟ رابطه اش با آن آرایشگاه چیست؟ اون کیست که به همین راحتی دستور قتل دو آدم را می دهد؟ این شخصیت چگونه با کرامتی آشنا شده؟ چرا کرامتی باید شوهر و بچه اش را رها کند و جذب شخص زن‌باره ای مانند فرید شود؟ چه احساس نیازی او را به این سمت سوق می دهد؟ اصلا او چه مشکلی دارد که معتاد می شود؟ مشکلش در ارتباط با شوهرش( اصلانی ) چیست؟ اینکه صرفا دو دیالوگ بگذاریم که زن کلیشه وار بگوید مرد به من توجه نمی کند که نمی شود! آن کودک آن وسط چه می کند؟ جز اینکه آکسسوار صحنه است؟ آن زنی که حمید را دوست دارد کیست؟ این چه نوع عشقی است؟ خواهر آن پسر چه؟ دریک فصل طولانی شاهد بازی اگزجره ای هستیم که در ابتدا داد و بیداد می کند و چند دقیقه بعد قربان صدقه آن زن می رود. فلسفه وجودی چنین فصلی چیست؟  عدم شخصیت پردازی، و عدم گسترش درست پیرنگ ها موجب شده که تمامی وقایع فیلم خلق الساعه، ناگهانی و بدون ریشه باشند.  شخصیت اصلانی هم که مثلا موتور محرکه درام است و ما باید با او احساس همذات پنداری کنیم، قابل درک نیست. نمی دانیم که آیا او غیرتی است یا ترسو.و حتی نوع برخورد فیلمساز در برخی میزانسن ها و سکانس ها به او دیدی کاریکاتوری و بامزه می دهد که امری است متناقض. به همین شکل می توان ده ها سوال دیگر را در رابطه با تک تک شخصیت های داستان مطرح کرد. زیرا هیچ کدام دارای پیش زمینه مشخصی نیستند و صرفا آدمک های فیلمسازند برای آن که بتواند حرفش را بزند و ادعای "جدی" بودن بکند. در حالی که نگاهش به قدری سطحی است که فیلمش پس از تجربه خوب " خط ویژه" رو به سوی ابتذال محض می رود؛ با قتلی خلق الساعه و فیلم فارسی گونه در پایان، و آن تطهیر کرامتی که اکنون از زندگی درس گرفته و شوهرش هم همه چیز را فراموش کرده تا با هم زندگی شیرینی را ادامه دهند.