جستجو در سایت

1396/11/16 00:00

عقبگرد محسوس

عقبگرد محسوس

 

هر سینمادوستی، قطعاً فیلمسازان موردعلاقه ای دارد؛ فیلمسازانی که نسبت به آنها ممکن است تعصب هم پیدا کند. این مسئله شاید پذیرش نقص های کار آن فیلمساز را توسط آن سینمادوست دشوار کند اما فراموش نکنیم، هر فیلمسازی ممکن است در کارنامه حرفه ای خود فراز و نشیب هایی را تجربه کند.  «لاتاری» به زعم من عقبگرد آشکاری در سینمای محمدحسین مهدویان است؛ فیلمسازی که طرفداران بسیاری به واسطه فیلمهای قبلی خود دارد و حالا شاید باورش سخت باشد که سازنده این فیلم روزی فیلم هایی چون «عبور از غبار» و «ماجرای نیمروز» را ساخته است.   شاید به نظر برسد ساخت فیلم های دشواری چون فیلم های نامبرده توقعات را از محمدحسین مهدویان بالا برده است. این ادعای درستی است. «لاتاری» اساساً فیلمی جمع و جورتر و آسان تر نسبت به دو ساخته قبلی اوست. فیلم یک درام با موضوع روز جامعه است و وجوه مستندگرایانه و خاصِ دو ساخته قبلی در آن به چشم نمی خورد. بنابراین انتظار می رود ساخت آن برای کارگردانی چون مهدویان آسان تر باشد. اما نکته ای که نباید فراموش کرد این است که ضعف نهفته در دو فیلم قبلی این کارگردان یعنی فقدان فیلمنامه ی مستحکم و منسجم حالا در «لاتاری» که اثری داستانی است خود را عیان تر نشان می دهد. «لاتاری» فیلمنامه ضعیفی دارد که البته شروع آن بد نیست اما دو پرده نیمه و انتهای آن به شدت کسل کننده، کلیشه ای و شعارزده اند با داستانی تکراری و قابل پیش بینی که نه تنها مخاطب را دچار حس تعلیق نمی کند بلکه جذابیتی نیز ندارد و فیلم در بخش هایی به وضوح کم می آورد و آنجاست که فیلمساز به شعاردهی روی می آورد. مثلاً به طور کلی بخش های مربوط به "دوبی" ضعیف و دم دستی از آب درآمده اند و حالتی باسمه ای به فیلم داده اند.  الگوی قهرمان پروری فیلم جدید مهدویان، بی شباهت به گروهی از فیلم های سینمای پیش از انقلاب یعنی فیلمفارسی ها نیست. نحوه رویارویی امیرعلی (ساعد سهیلی) و موسی (هادی حجازی فر) با مسئله خودکشی نوشین و شیوه ی انتقامجویی آنها واقعاً شباهتی به الگوهای رفتاری جامعه ی مدرن امروزی ندارد و فیلمنامه وقتی باورناپذیرتر می شود که پای مرتضی (حمید فرخ نژاد) نیز به نقشه انتقامجویی آنها باز می شود او که عضو مهم یک ارگان امنیت ملی ست به صورت خودسرانه با آن دو همراه می شود و به آن شکل خنده دار سامی را به قتل می رساند بی آن که نظارتی بر کارش اعمال شود و کسی او را زیر نظر داشته باشد.  سکانس نهایی فیلم یعنی اقدامی که موسی انجام می دهد نیز به شدت بی منطق است و بر جنبه شعارزدگی فیلم می افزاید. شاید این دسته از تصاویر در آثار دهه 60 و 70 و مطابق با الگوهای روایی آن دوران جواب می دادند اما این قهرمان پروری ساده انگارانه، حالا بیشتر کار را به سمت و سوی همان فیلمفارسی های گفته شده سوق می دهد و نمی تواند تأثیری بر مخاطب بگذارد.  استفاده ی درست از دوربین، زوایا و حرکات آن نیز از رمزهای شکست یا موفقیت فیلمهاست. استفاده از دوربین روی دست متحرک و پویای «ماجرای نیمروز» و «ایستاده در غبار»، قرار نیست در فیلمی چون «لاتاری» هم جواب بدهد. دلیل تحرک دائم دوربین در صحنه ای که مثلاً کاراکتر ثابت در نانوایی نشسته چیست؟ این شیوه از فیلم برداری می توانست در صحنه های تعقیب و گریز و اکشن کار موثر واقع شود اما همیشه جواب نمی دهد و تا حدودی هم برای مخاطب آزاردهنده است.  ریتم کند فیلم از دیگر ایرادهای وارد بر آن است. «لاتاری» گاه به شدت کسل کننده می شود و ضرباهنگ کند آن فیلم را دچار بی هیجانی می کند که این خلاف اسلوب های ژانری کار است.  انتخاب درست بازیگران از محاسنِ همیشگی کارهای مهدویان است که این بار نیز در «لاتاری» شاهد آن هستیم.  «لاتاری» فیلمی بود که می توانست به یکی از آثار شاخص جشنواره امسال مبدل شود اما به عنوان کسی که دو فیلم قبلی مهدویان را به لحاظ اجرا دوست داشتم، آخرین ساخته ی او را فیلم متوسطی می دانم که گاه مرزهای شعارزدگی را می شکند و به لحاظ روایی نیز حرف تازه ای برای گفتن ندارد و عقبگردی محسوس در کارنامه سینمایی محمدحسین مهدویان به شمار می رود.