گامی رو به عقب

پیش از اینکه برای دومین بار فیلم اسرافیل را ببنیم چند فیلم فیلم کوتاه از آیداپناهنده دیدم فیلمساز ما قطعا دغدغه مند و از راهی که در آن قرار دارد با خبر است پناهنده به قصه ی زن ها می پردازد اما از شعار دادن و تملق کردن در محتوا پرهیز می کند، شیوه ی روایی و لحن قصه را می شناسد و می تواند قصه اش را بر اساس موقعیت های ملودراماتیک به تصویر یا سینما تبدیل کند، پناهنده از آن دسته فیلمسازان زن است که می تواند در بسترسازی های محدود، بیانِ گسترده یی داشته باشد این پتانسیل کمک می کند که فیلم دچار کمبود مصالح درام نشود حداقل در اولین ساخته ی پناهنده و فیلم های کوتاهش این شیوه رعایت شده، اولین تجربه ی سینمایی پناهنده بعد از ساخت چند تله فیلم و فیلم کوتاه با پرداخت منسجم ساخته شد. فیلم ناهید از نظر محتوا و ساختار در کالبدی به قاعده توانست فیلمی داستان گو باشد فیلمی که به تنهایی ها و عشق های پنهانی یک زن پرداخت، پناهنده در فیلم اولش توانست فیلمی بسازد که زبان جهانی دارد به همین دلیل این فیلم در جشنواره های مختلف جایزه های مهمی را از آن خود کرد که مهم ترین آن ها جایزه ی کن است البته فارغ از هر نگاه سیاسی ، اسرافیل دومین فیلمِ آیداپناهنده در ادامه ی فیلم اولش فضای زنانه یی دارد، اما این تنها نکته ی فیلم نیست پناهنده با همان رویه در فیلم دومش سعی کرده قصه ی عاشقانه یی را به تصویر بکشد اما بهره گیری پناهنده از عشق در این فیلم به ناکجاآباد رسیده است، زیرا که فیلم اسرافیل ظرفیت قصه پردازی و شخصیت پردازی را ندارد به این دلیل که فیلمساز قصد داشته با فرم در قصه به محتوا برسد اما موقعیت و فضای فیلم بیش از حد می خواهد پز روشنفکرانه بدهد، به طوری که فیلمساز با استفاده از نماهای لانگ شات قصد دارد نماهای دلنشینی را از شهر مادری اش به تماشاگر ارائه بدهد، اما فضای سرد و سکوتِ فیلم ریل قطار، فضای گورستان یا نماهایی از طبیعت شمال کشور نمی تواند تماشاگر را گول بزند زیرا اساسا جغرافیای فیلم می تواند سمت و سوی دیگری باشد زیرا منطقه شمالی کشور هم هیچ کاربردی در روند قصه ندارد حتی دیالوگ ها هم به صورت ته لهجه بیان می شوند؛ استفاده ی پناهنده از منطقه ی شمالی کشور در فیلم اولش متقاعد کننده تر بود حتی در آن فیلم اگر از این نماهای دلبرانه و مستند گونه ی کشدار هم استفاده می شد بیشتر قالب فیلم باور پذیر می بود، ماهی(هدیه تهرانی) زنی مطلقه و میان سال که پسرش در تصادف مُرده است با عشق جوانی اش روبرو می شود بهروز(پژمان بازغی) بعد از سال ها به قصد ازدواج کردن به ایران بازگشته است، فیلم اسرافیل خط داستانی کشدار و خسته کننده یی دارد به طوری که بیست دقیقه از فیلم می گذرد و هنوز همه چیز در سطح است با چند دیالوگ ضعیف و اشتباه که فیلمساز فکر کرده است می تواند به مخاطب به صورت قطره چکانی اطلاعات بدهد قصه بصورت چند روایتی نوشته شده به طوری که انگار هرگاه که فیلمساز کم می آورد یکی از شخصیت هایش را وارد فیلم می کند، اما این پرداخت فیلم را دچار خلل روایی کرده است و نمی تواند تمرکز لازم را در پردازش موقعیتی و شخصیتی داشته باشد به همین دلیل بسیار مهم اسرافیل سردرگم جلو می رود، فیلمساز هم متوجه می شود که این قصه کشش لازم را برای قاب سینما ندارد به همین دلیل دوربین با سارا که انگار یک شخصیت فرعی ست به تهران می رود به طوری که فکر می کنیم این فیلم اپیزودیک ساخته شده است، حالا در تهران سارا یک مادر دیوانه یی دارد که دیوانگی اش کاملا تصنعی ست و یک برادری که از دیوانگی مادر سواستفاده می کند تا خانه را بفروشد و از ایران برود، در تهران هم خبری نیست سارا تلاش می کند که دادگاه بگوید مادرش دیوانه است از مادرش فیلم می گیرد اما دادگاه فیلم را قبول نمی کند و در ادامه جنجال مادر دیوانه با سارا را در خیابان می بینیم بعد هم اسباب کشی، در آخر سارا به مادر و برادرش می گوید که قصد ازدواج با بهروز را دارد برای همین به شمال برمی گردد، خوب حالا که در تهران هم یک سری موضوعات سطحی و بی ربط دیدیم به شمال برمی گردیم که ببنیم نتیجه ی ارتباط بهروز با ماهی به کجا کشیده شد، بهروز همچنان منفعل و بی کارکرد است، ماهی هم برای پسر مُرده اش خیرات می دهد و سر مزار پسرش گریه می کند، فیلم اسرافیل تکه و پاره است اما به طور عجیبی بهم وصله خورده، قصه برای خودِ فیلمساز هم قابلِ هضم نبوده که نتوانسته به درستی قصه پردازی کند، در پایان هم مشخص نمی شود سارا با توجه به اینکه از رابطه ی بهروز و ماهی خبر داشته با عصبانیتِ بچه گانه بهروز را ترک می کند اما در سکانس آخر سارا را در قطار کنار بهروز می بینیم، فیلم اسرافیل بازی های بشدت بدی دارد حضور هدیه تهرانی در چند سکانس باعث رنگ و لعاب فیلم شده و اگر نه هر بازیگری می توانست کاراکتر ماهی را بازی کند اما به نظر می رسد از تهرانی استفاده ی تجاری شده بازغی نتوانسته از قالب همیشگی اش جدا شود او حتی در دیالوگ گویی هم منفعل است بازی مریلا زارعی در نقش یک زن روان پریش به هیچ عنوان نمی تواند باورپذیر باشد مطمئنا به دلیل ضعف فیلمنامه بوده که بازیگران اسرافیل نتوانسته اند به درک و تحلیل نقش شان برسند، اسرافیل میزانسن های پیش و پا افتاده و قاب های تقلبی دارد لانگ شات هایی که تنها زیبا و چشنواز هستند به هیچ وجه نمی توانند انتظار مخاطب را برآورده کند این قاب ها در زمانی کارکرد پیدا می کنند که با قصه هم سو باشند اگر موقعیت جغرافیایی این فیلم را تغییر بدهیم چه اتفاقی رخ می دهد؟ هیچی. این فیلم اگر ساخته ی نخست پناهنده بود با کلی ارفاق شاید می شد برای یک بار آن را دید و فراموشش کرد، اما فیلم اسرافیل به دلیل ضعف محتوایی و ساختاری برای پناهنده گام رو به جلویی محسوب نمی شود.