جستجو در سایت

1397/08/01 00:00

فیلمی موثق و متاثر کننده

فیلمی موثق و متاثر کننده

اختصاصی سلام سینما-   تیموتی شلمی بعنوان جوانی معتاد به شیشه و استیو کارل در نقش پدری ناامید که قادر به نجات دادن او نیست، به نکاتی متاثر کننده و موثق در زندگی با اعتیاد می پردازند.   

خاطرات اعتیاد بسیار ناگوار است. بخشی از تمایل ما به تماشای آن به همین دلیل است، باعث می شود تا بعد از آن به این فکر کنیم که " ممکن بود این اتفای برای من بیفتد ". پسر زیبا با بازی استیو کارل وتیموتی شلمی براساس معروف ترین خاطره ای از روزنامه نگار سانفرانسیسکو دیوید شیف و پسر بزرگترش نیک، ساخته شده است که داستان اعتیاد نیک به شیشه را بازگو می کند. فیلم بر مخاطرات درونی و بیرونی اعتیاد تاکید می کند. اما ما اکثر این ها را از بیرون مشاهده می کنیم. پسرزیبا داستان رنج شدید دیوید شف را بازگو می کند که درگیر جنگی است تا پسرش را از دام اعتیاد برهاند.   

هرچه که بیشتر داستان ادامه پیدا می کند او بیشتر متوجه محکومیت پسرش به شکست می شود. نیک همچنان پسر قابل ستایش اوست اما اعتیاد به شیشه زندگی اش را نابود کرده است. پسرزیبا که توسط کارگردان بلژیکی فیلیکس ون گرونیگن( کارگردان فیلم" فروپاشی حلقه شکسته ") و فیلمنامه آن همراه با لوک دیویس نگاشته شده است- فیلمنامه ای دقیق و بسیار پیچیده- درامی است که شما را با خود همراه می کند. فیلم جالبی است و چه این اتفاق برای شما افتاده باشد یا نه و قطعا افراد زیادی که شاهد اعتیاد یکی از اعضای خانواده شان بوده اند تمایل به دیدن این فیلم خواهند داشت. 

بخشی از جذابیت پسر زیبا به این دلیل است که به افرادی که در این دام افتاده اند نشان می دهد که تنها نیستند. تمام چیزهایی که فیلم درباره اعتیاد به ما نشان می دهد و تاثیری که ممکن است بر ناجیان آن داشته باشد کاملا موثق است. هیچ نوع رابطه احساسی دروغینی و هیچ عامل فریب دهنده ای وجود ندارد.   

اما حقایق زیادی وجود دارد که فیلم نشان نمی دهد. نیک شیف درباره ترکیبی از هیجان و تنزل که در زندگی یک معتاد وجود دارد هم نوشته است( او به حدی رسیده بود که برای فراهم کردن پول مواد دست به هرکاری می زد )، اما موارد بسیار کمی در فیلم می بینیم. این تصمیمی است که فیلم سازان گرفته اند: احساسات مبالغه آمیز کوتاه است تا حقایق تاریکی که ناشی از تبدیل شدن به یک فرد معتاد است نشان داده شود. نیک شیشه مصرف می کند و مقدار مصرفش را افزایش می دهد اما بدون آن صحنه های خیابانی، فیلم عاری از احساسات مهییج می بود.  

کارل و شلمی هردو بازی فوق العاده ای دارند که پسرزیبا را به فیلمی شایسته کسب جایزه تبدیل کرده اند. فیلم ریتمی ثابت و تکراری دارد و به جز رابطه شخصیت ها با اعتیاد چیز دیگری وجود ندارد. بعد از مدتی متوجه می شویم که نیک می خواهد دوز مصرفی اش را افزایش دهد، خوابالو و نامرتب تر می شود و دیوید تمام تلاشش را برای کمک به او می کند، و احتمالا نتیجه ای نمی گیرد. این چرخه تکرار می شود و این به فرم ناامیدانه تر و نگران کننده تری ادامه پیدا می کند.   

امیدوارم پسرزیبا بخاطر تمام هنرمندی و صداقتش، برما تاثیر زیادی بگذارد. بخشی از استراتژی فیلم این است که بگوید هیچ فیلمی نمی تواند ماهیت اصلی اعتیاد را نشان دهد، مانند این که شیشه در جریان خون منجر به ایجاد چه احساسی می شود. این همان شور و هیجانی است که باید تصورش کنیم، غرق شدن نیک در مواد برای مخاطب به معنای تماشای یک تجربه یا زل زدن به یک فرد پست و فرومایه نیست. بلکه به معنای تماشای مرد جوانی است که به دلیل تنزل روحش از آدمای اطرافش که عاشقش هستند دوری می کند.   

مهم نیست که چند مرتبه به صورت تیموتی شلمی نگاه می کنید، او همیشه شما را سورپرایز می کند. او یکی از نادرترین بازیگرانی است که می تواند در یک زمان هم خوش تیپ و زیبا باشد و هم به نظر می رسد که ظاهر رنگ پریده اش نشان دهنده احساسی است که تجربه می کند. در" مرا با نامت بخوان"، تیموتی شلمی صراحت فوق العاده ای داشت، اما در پسر زیبا تغییر کرده است، به روش جیم دین، نیک را خلق کرده است، فردی خودخواه و نافرمان که معمولا نمی توان با وی ارتباط برقرار کرد.   

ایا به همین دلیل است که او تا این اندازه موادمخدر را دوست دارد؟ یکی از جذاب ترین جنبه های فیلم این است که نیک، فرزند طلاق( در منطقه "بی" با پدرش زندگی می کند و در تابستان به مادرش که در لس آنجلس است سر می زند )، شبیه به پسری متعادل و شاد نشان داده شده است که به قول خودش دلیل استقبالش از شیشه به دلیل تغییر دنیایش از سیاه-سفید به رنگی است. علت مخالفتش برای ترک این است که این بهترین حسی است که تاکنون داشته است و نمی خواهد متوقف شود. گاهی حتی یک اعتیاد فلج کننده هم به همین دلیل اتفاق می افتد.   

زمانی که نیک دچارعواقب اعتیاد شده است و همراه با پدرش در کافه باتریک نشسته است، شروع به زدن وی می کند و این یکی از ناراحت کننده ترین صحنه های فیلم است. او بسیار عصبانی است و شلمی می گوید که چطور این اتفاقات قلبش را شکسته است. 

کارل نقش دیوید را بعنوان مردی عاشق و منظم بازی می کند که در حال دست و پنجه نرم کردن با این تفکر است که هر لحظه ممکن است پسرش بمیرد. بازی کارل ناامید، مستاصل و ماتم زده است. امی رایان در نقش همسر قبلی دیوید و مادر نیک، ویکی، زن زودرنجی است که همین منجر به درگیری های پیاپی می شود، مورا تیرنی در نقش کارن، همسر دوم کارل( دو دختر کوچکتر دارند )، جاذبه ای دارد که در هر صحنه حضورش مخاطب را میخکوب نگه می دارد.   

در پسر زیبا، شیشه چیز مقدسی است که نیک نمی خواهد آن را ترک کند، عدم تمایلش به ترک به دلیل تسلط مواد به بدنش است. بنابراین هیچ چیز چاره ساز نیست- نه تعهد، نه مرکز توانبخشی، نه بیرون آمدن از کالج. دیوید پسرش را بیشتر از هرچیزی دوست دارد، فیلم به طور مرتب فلش بک هایی از خاطرات او از نیک در زمان کودکی اش نشان می دهد. از خودش می پرسد: کجای کار را اشتباه کردم؟ فیلم داستان دیوید است که در نهایت بپذیرد جایی خطا نکرده است، او باعث هیچ یک از این اتفاقات نشده است. برای اینکه نشان دهد تا چه اندازه پسرش را دوست دارد باید کاری حتی دشوار تر از نجات او انجام دهد، باید اجازه دهد تا او برود. 

منبع: ورایتی

مترجم: مهتاب عیوضی