قاچاقچی بد است؟
سعید روستایی در دومین فیلم خود هم به مسئله اعتیاد میپردازد و همین موضوع نشان می دهد که او هدفی دارد و این هدف نشان دادن یکی از معضلات جامعه است.
فیلم با یک سکانس تعقیب و گریز نفسگیر شروع میشود و در انتهای این تعقیب و گریز حادثهای نفسگیر اتفاق می افتد که مخاطب را میخکوب میکند و نوید یک فیلم درگیرکننده را میدهد.
نیمه اول فیلم مخاطب با صمد(پیمان معادی) همراه میشود و با او به دل حوادث میزند و میبیند که اعتیاد چه بلایی سر جامعه آورده. همچنین گره فیلم معلوم میشود که همان یافتن ناصرخاکزاد (نوید محمدزاده)است. اما با آمدن ناصرخاکزاد که شخصیت بد و خلافکار فیلم است رفته رفته صمد که شخصیت اصلی داستان است و مخاطب نیمی از فیلم را با او طی کرده به حاشیه میرود.
مشکل اصلی فیلم همین است که نویسنده بر روی یک شخصیت تمرکز نکرده. مخاطب نیمه اول فیلم در مورد پلیس فیلم یا همان صمد اطلاعات کسب میکند اما به یکباره این شخصیت رها میشود و به سراغ شخصیت بعدی میرویم.
در ادامه ، ما در ابتدای دیدن ناصر خاکزاد به چشم یک مجرم به او نگاه میکنیم اما هرچه داستان پیش میرود بیشتر برای او دل میسوزانیم و رفته رفته دیگر به چشم فردی که عده زیادی را بدبخت کرده به او نگاه نمیکنیم و این ضعف دیگر فیلم است. نویسنده زیاد از حد برای قاچاقچی فیلم دل میسوزاند و این زیاد خوشایند نیست. زیرا در ابتدای فیلم مخاطب مدام افرادی را میبیند که این قاچاقچی بدبخت کرده و ناگهان نویسنده برایش دلسوزی میکند.
روستایی در این فیلم هم مانند فیلم قبلی خود امیدواری خود را نسبت به نسل آینده نشان میدهد و این اتفاق با زبان تصویر می افتد. جایی که خواهر زاده کوچک ناصر در زندان و وقتی همه در حال گریه و زاری هستند سرخوشانه حرکات ژیمناستیک انجام می دهد و در انتهای این سکانس هم وقتی اتاق ملاقات خالی میشود این کودک را میبینیم که تنها لباسهایش را بر میدارد و بسوی در میرود. این تصاویر همان امیدواری نسبت به نسل آینده را میرساند.
انتهای فیلم هم پایانی غم انگیز است که باز هم با زبان تصویر بیان میشود. صمد به معتاد سرچهارراه کمک میکند تا به مخاطب بیان شود باوجود مرگ قاچاقچی بزرگی مثل ناصر باز هم معتاد در جامعه زیاد است و تنها چاره ما زندگی مسالمت آمیز با آنهاست. پایانی که میتوانست بهتر و حداقل کمی دل گرم کننده باشد.
روستایی دیالوگ نویس خوبیست و بخوبی توانسته گفت وگوهای دونفره یا چندنفره درگیرکننده و تاثیرگذار را خلق کند. اما داستان فیلم مشکل دارد و فیلمنامه دوتکه است و دیالوگ نویسی خوب هم نتوانسته این مشکل را ترمیم کند.
یکی از نقاط قوت داستان اما، جاییست که ناصر زمانی که در دادگاه خود را محکوم میبیند سعی میکند پلیس داستان را هم مجرم جلوه دهد که تا حدی موفق میشود. این سکانس نشان میدهد که یک قاچاقچی بزرگ مثل ناصر بخاطر هوش بالای خود بوده که از این راه به ثروت رسیده و اگر این هوش در راه دیگری صرف میشد شاید یک نخبه بوجود میآمد.
نقطه قوت دیگر فیلم شخصیت پردازی صمد(پیمان معادی)است. در سینمای ایران در همه فیلم ها و سریال ها پلیس ها افراد پاک و منزه و فرشته مانند به تصویر کشیده می شدند اما روستایی صمد را شخصیتی خاکستری به تصویر میکشد. یعنی او در ضمن اینکه پلیسی سختکوش و باپشتکار و دل رحم است اما گاهی بددهن هم می شود و گاهی نیز با زیر دستان خود بد رفتار میکند. صمد در عین اینکه شرافت کاری دارد و رشوه هم نمی گیرد اما در مواقعی برای پیشبرد کارهای خود دروغ هم میگوید و ایجاد این ویژگی های گاها متضاد شخضیت را جذاب و البته واقعی و باورپذیر میکند.
بازی های فیلم قابل قبول است. هرچند نویدمحمدزاده در نقش ناصرخاکزاد در این فیلم زیاد خاص و ویژه نیست و به نوعی یادآور نویدمحمدزاده در فیلم لانتوری هست. اما در کل نقش آفرینیها خوب است. بخصوص بازی پسری که جرم پدرش را به عهده میگیرد.
در کل بایدگفت متری شیش و نیم از این حیث که به گونهای متفاوت به مسئله اعتیاد میپردازد ارزش دیدن دارد.