نشانه شناسی کلید واژه زن در فیلمهای اصغر فرهادی به بهانه فیلم "همه می دانند"

یادداشتی بر کلید واژه "زن" و نشانه شناسی آن در آثار اصغر فرهادی به بهانه آخرین فیلم ایشان" همه می دانند"
نگارش درباره نگارنده و تصویر گر قهاری چون اصغر فرهادی شاید کار ساده ای نباشد؛اما من به سادگی تمام در این مجال کوتاه با تکیه شاخص ترین پارامتر کارهای ایشان یعنی کلید واژه "زن" و نقش این پارامتر در پیشبرد روند لایه لایه داستانی کارهای وی سعی در نشانه شناسی زنانگی آثار ایشان بالاخص کارهای ماتاخر وی را دارم.
تعلق خاطر اصغر فرهادی در بکارگیری تعدد شخصیت های زن در روایت داستانهای خود درسینمایی ایران مسبوق به سابقه بوده و امر شگفت انگیزی نیست..اما تفاوت نگاه وی با سایر کارگردانها و کارکردی که وی از شخصیت زن در کارهایش بیرون میکشد را میتوان در شاخصه هایی چون :ابهام و راز آمیز بودگی زنان متناسب با فضای راز آلود و معمایی فیلم ها، اغواگری و درهم تنیدگی شخصیت زنانه متناسب با لایه لایه بودن داستانهای فرهادی، حقوق نابرابر و گاه تضییع حقوق انسانی زنان در جامعه مردسالاری چون ایران و مواردی از این دست نام برد...زنان در فیلم های فرهادی در حضور و غیابی مدام و گم شدگی وگم گشتگی دنیای شک و تردید جامعه نابهنجار پیرامون خودشان غوطه ورند. گم شدن"الی" در دریای خروشانی از هنجارهای جامعه زن ستیز؛ تجاوز یا میل به تجاوز به رعنا در فیلم فروشنده به مثابه مادینگی یا کالاشدگی آن ؛ خیانت برملا شده به مژده در فیلم چهارشنبه سوری و در آخر هم ربودن دخترک معصوم نوجوان بنام ایرنه( که استعاره ای از غربت ایران ؛موطن دور افتاده از کارگردان در زمان ساخت فیلم همه می دانند). همین تئوری طرح و توطئه ی بکار گیری این وجه تکراری از خاصیت زن که یا رازی را پنهان میکند(جدایی نادر از سیمین و فروشنده) یا در گم گشتگی اش گم میشود( درباره الی و همه میدانند) یا به او خیانت میشود ( چهارشنبه سوری) در کارهای فرهادی توانست به یکالگوریتم تکراری و نخ نما شده زن ستمدیده در فیلم های او منجر شود..بعبارتی زن در کارهای فرهادی یا مدام در حال غیاب و تعلیق دراماتیک در مکاشفه روند هیچکاکی داستان فیلم است یا در حال پنهان کاری و مخفی کردن رازی مهم و سترگ و یا در حال مظلوم نمایی زنانه .و دقیقا از همین نقطه کانونی ست که ابزاری بودن چیستی و جنسیتی زن برای پیشبرد اهداف کارگردان پررنگ تر میشد؛ آنجا که مخاطبان دلسوزی ها و آه های جانگدازی را در همذات پنداری با شخصیت ستمدیده و مورد هجمه قرار گرفتن زن از عمق جان می کشد. درست در همان نقطه که زنان فیلم های فرهادی باید خود هدف خودبودگی خود قرار بگیرند و خود را رها از قید و بندهای بیرحمانه جامعه رها سازند ؛ مورد اصابت و شلیک بیرحمانه کارگردان قرار گرفته و در دم در نقش هایشان کشته میشوند و به تعالی رهایی بخش فراتر از نقش های نگاشته شده توسط کارگردان نمیرسند..