متقلب، مفهوم زده و نمادگرا...

نقد فیلم تیتان
به نام خدا
دومین فیلم بلند جولیا دوکورنو، یعنی تیتان، فیلمی است که کاملا از فرمول فیلم اول این فیلمساز، یعنی (خام) استفاده میکند و به همین سبب فیلمی پایین تر از حد متوسط است.فیلمی که گویا در نقد انسان ماشین زده ی مدرن عمل میکند اما این نقد در حد یک مفهوم در فیلم باقی مانده و میگوید : اکستریم فرانسه در حال سقوط است.
_امسال نخل طلای کن به فیلمی رسید که به شدت مفهوم زده شده. این یعنی جشنواره های اروپایی نیز مفهوم زده شدند و از ریشه ی اصلی خود فاصله گرفتند.
از همین ابتدای فیلم، موضع فیلمساز نسبت به موضوع مشخص میشود. کسانی که فیلم قبلی این فیلمساز را دیده اند، به سادگی میدانند معنای سکانس opening یا ابتدایی تیتان چیست. نما هایی از داخل بدنه ی ماشینی در حال حرکت، به موسیقی کانتری چفت شده و از آن طرف صدای دختر بچه( الکسیا) با صدای ماشین فید میشود. فرمول مشابهی در خام، که در سکانس ابتدایی، کل قضیه را توضیح میدهد. در خام، انسانی که بر اثر اتفاقی خوراکش تغییر میکند و در تیتان، انسانی که بر اثر حادثه ای، حواس و امیالش تغییر میکنند. الکسیا دختری بازیگوش و حرف نشنو است و در اثر همین عامل، و در همان ماشین تصادف میکند. در سر وی فلزی از جنس تیتانیوم کار میگذارند و الکسیا به فلزات و خصوصاً ماشین علاقه پیدا میکند. این از اوپنینگ فیلم پیداست فیلمساز دارد نمادگرایی میکند و همین نماد گرایی شهودی دوکورنو، باعث ابتذال ادامه ی اثر است. نماد در سینما لایه ی دوم است و باید از پس شخصیت و فضا در بیاید نه پیش از آنها. نماد قبل از فرم یعنی شعار در مدیوم هنر. ما هنوز شخصیت و فضا نداریم که نماد میسازیم. (که البته تا انتهای فیلم نیز هیچ چیز ساخته نمیشود، زیرا فیلمساز بیش از حد به مفهوم تکیه کرده است)
بلافاصله پس از لمس و نوازش نمادین ماشین توسط الکسیای کوچک، یک کات فلش فوروارد داریم. دوربین میان زوایای لول و لو آنگل حرکت میکند اما در هیچکدام ثابت نمیماند. دوربین پشت سر الکسیای بزرگ شده و رقاصی است که به محل کارش رفته. تصویر از فلو یه فوکوس تغییر پیدا کرده و ما از زخم نمادین وی، او را خواهیم شناخت. پس از ادا و اطوار های بی معنای دوریین، الکسیا را در حال رقصی عجیب و غریب و در حال و ادای خلسه وار (که همچنان قصد تقلید از فیلم خام را دارد) میبینیم. وی در میان رقصنده ها شخصیت محبوبی دارد و مردم با وی عکس میگیرند. الکسیا کاراکتری است که تکلیفش در اثر ناپیداست. وی حتی تیپ هم نیست و یه قول معروف ماقبل آن چیزی است که تیپ کاراکتر را میسازد.
وی به سادگی آدم میکشد _ با ماشین رابطه جنسی برقرار میکند و بلافاصله با همجنس خود. تکه هایی پاره پاره از عقده های شخصی فیلمساز که بدون هیچ شکل و معنای مشخصی در فیلم چپانده شدند و انسان ماشین زده ای از میانشان ساخته نمیشود. در واقع ما به جای اینکه انسان ماشین زده ای که ابتدای فیلم به ما وعده داده را ببینیم، یک قاتل سریالی ماقبل تیپ میبینیم که گویا مشکلات روانی دارد و با ماشین رابطه جنسی برقرار کرده و پدرش هم مثل خودش همجنسگرااست!!!
تا این حد شعور به مخاطب در هیچکدام از فیلمهای دو سال اخیر وجود نداشت. در فیلم قبلی این فیلمساز که نيز نقدی بر آن نوشتم، مفهوم مورد نقد دوکورنو به بهترین صورت با فضا و شخصیت عجین شده، شکل و فرم نقادانه و سینمایی خودش را ساخته بود؛بدون اینکه ادای کس یا چیزی را در بیاورد. در تیتان دوکورنو ادای خودش را هم نمیتواند در بیاورد و آنقدر روی پیام تمرکز میکند که همین پیام به دکمه ی پالتو اش تبدیل میشود. دکمه ای که به قول فراستی میخواهد بر اساس آن پالتو اش را بدوزد در جایی گفتم سینما جای پیام نیست. این فیلم مصداق آن حرف است. اگر مفهوم با فرم انتقال نیابد، دغدغهای وجود نخواهد داشت و فیلم ما پیام زده میشود.
_فیلم بعد از فرار اکسیا از خانه، وارد فاز بعدی اش میشود. بدون هیچ سمپات و یا حس خاصی که سوژه مخاطب را تحریک به انجام عملی ذهنی کند.
از این نقطه به بعد، فیلم به طور کل پتانسیلش را از دست میدهد و دیگر امیدی به نجاتش نیست. دیگر هیچ چیز در فیلم وجود ندارد به جز یک مفهوم خالی. دیگر نه حاملگی اکسیا از ماشین در فیلم مهم است نه حضور بازیگر نقش اصلی فیلم خام به عنوان یکیاز همکاران الکسیا. در واقع چیز هایی که باید در فاز اول ساخته میشدند، ساخته نشدند و فیلم بی مقدمه داستان اصلی اش را شروع کرد. انزجار حاصل از جَو حاکم بر اکستریم فرانسه، باعث میشود فیلمسازان حدود خود و مخاطب را بشکنند که هیچ اشکال ندارد، اما به شکلی درست و با رعایت اصول. نه به این صورت که بدون ایجاد پایه های همزادپنداری و سمپاتیسم با کارکتر ها، داستانی نمادین پوچ و بی معنا را روایت کنی. در تیتان، اصلا میزانسن معنا ندارد. دو تا حرکت دوربین و سه تا فلو و فوکوس و یک موسیقی و پست مدرن میزانسن نمیسازند. در تیتان ارتباط سوژه در فیلم با ابژه، به ارتباطی دو طرفه تبدیل نمیشود و آن رابطه ی دیالوگتیک و دیالکتیک سوژه و ابژه از بین میرود.
این عوامل فیلم را تبدیل به یک شعار انتلکتِ متقلب میکنند. تقلبی که در اصول سبک پردازی کارگردانان، مرز باریک بین تقلید و الهام اند. شاید قصد دوکورنو از این تکرار فرمول معرفی سبک وی باشد. اما کدام سبک؟؟؟ سبکی که مفهوم هایش متناقض نما و پارادوکسیکال اند و مشخص نیست که از درون ذهن خود خالق بیرون می آیند یا از جایی دیگر. این ابتذال و تقلب حتی تا جایی ادامه پیدا میکند که سکانس انتهایی فیلم نیز همچون فیلم قبلی است. بچه ی نیمه انسان نیمه ماشینی که به دنیا میآید و آتش نشان بازنشسته و پیری که اصلا معلوم نیست چه کسی است. فرزند در آغوش وی است و وی چندین بار میگوید :
Im here
Im here (من اینجایم)
Im here
سکانسی مشابه در فیلم خام که پدر به جاستین میگوید:امیدوارم مسیر درست را پیدا کنی. موسیقی فیلم پر از ووکال ها و صدا های اپرا واری است که در تلاش اند تا مفهومی واحد را به ذهن سوژه برسانند، اما کدام مفهوم؟؟؟!
فیلم تیتان، جدید ترین فیلم دوکورنو، ابداً فیلم خوبی نیست.