کاش همه مثل «خاطره» خونسرد بودند

فیلمهای متوسط حداقل کمکی که به سینمای ایران میکنند این است که اولا کارگردانان را از توهم شاهکارسازی و دریافت «اُسکار» خارج میکنند و دوما موجب میشوند تا پرده سینما برای سینماگران جنبه آموزشی هم داشته باشد ؛ همانطور که «بیلی وایلدر» بر این نکته اذعان کرد از یک فیلم متوسط، آنچه دیدهاید و آنچه ندیدهاید را یاد بگیرید تا بتوانید یک فیلم خوب بسازید. درواقع تنها نکته مثبت سیاست متوسطسازی هم همین است.
حداقل کمکی که «متولد ٦٥» به لحاظ آموزشی میکند این است که موقعیت و خط اصلی داستان را تا انتها حفظ میکند و باقی رخدادها را - به جز یک رخداد - در خدمت پیشبرد پیرنگ اصلی میگیرد؛ امری که هرچند بدیهی است، اما در سینمای این سالهای ایران وجود ندارد. «متولد ٦٥» تا پرده اول خوب پیش میرود. شخصیتها را درست معرفی میکند، موقعیت را ترسیم میکند و ایدههای اندکش را در همان پرده نخست، در لابهلای صحنهها میچیند. کارگردانی هم بسیار ساده است و فیلمساز هم قصد نداشته با یک کارگردانی غیرمتعارف، خودنمایی کند و همه تمهیدات میزانسن را در خدمت روایت فیلمنامه جمعوجورش گرفته است. اما پس از پرده اول، ایرادات اصلی فیلم نمایان میشود و فیلم را به کیفیت یک فیلم متوسط رو به ضعیف میرساند. بزرگترین ایراد «متولد ٦٥»، ترسیم یک موقعیت تئاتری در مدیوم سینماست. درواقع هنر تئاتر به دلیل دو ویژگی اصلی و ذاتیاش اعم از محدودیت مکان و تصنع در فرم، موقعیتهایی نمایشی، مختص مدیوم خود را پدید میآورد. حالا اگر قرار است یک ایده سینمایی از ویژگی مکانی تئاتر بهره ببرد، مهمترین تمهیدی که باید به کار گیرد تا به موقعیت تئاتری پهلو نزند، این است كه در چیدمان ایدهها و فضاسازی کاملا مطابق با مدیوم سینما عمل کند که نه خدشهای به منطق روایی وارد شود و نه لحن در جهت مخالف متن پیش رود. برای نمونه چند مثال میزنم. ایده زندانیشدن دو جوان در خانه به خودی خود ایدهای جذاب است، اما برای زندانیماندن زن و مرد، هم باید دلایل دراماتیک کافی وجود داشته باشد و هم این دلایل به تصنع تئاتری نزدیک نشوند، زیرا فضای فیلم واقعگرایانه است و لحن متناسب با این فضا طراحی شده؛ اما ایدهها با این فضا متناسب نیست و گویی از دل موقعیتهای تصنعی/تئاتری برآمده است. مثلا چرا «افشار» برای رهایی از این بلبشو، کمی خشونت به خرج نمیدهد؟ چون یک دوربین در حال ضبط در خانه وجود دارد. چرا وقتی «نیکی» سر میرسد، «خاطره» فرار نمیکند؟ زیرا خاطره به رابطه بین «افشار» و «نیکی» مشکوک است (این از آن ایدههای بیخردانه است). چرا «افشار» دست از دادزدن و آبروریزی برمیدارد؟ زیرا «خاطره» بیهیچ دلیلی «افشار» را از این کار منع میکند. چرا «افشار» و «خاطره» دست به جستوجوی تلفن همراهشان نمیزنند؟ یا چرا زنی که پسر «محسن ابک» را میشناسد، قبل از راهافتادن به سمت خانه، عکسی از جوانان را طلب نمیکند؟ زیرا اگر چنین میشد که دیگر فیلم به اینهمه کشمکش نمیرسید. این چیدمان تصنعی، موقعیتی را شبیه یک موقعیت تئاتری به وجود میآورد. مثلا به فیلم «کشتار» اثر «رومن پولانسکی» دقت کنید. آن فیلم هم دقیقا دچار چنین مشکلی است؛ یعنی اگر نمایشنامه «یاسمینا رضا» فوقالعاده است، فیلم «پولانسکی» فاجعه است (لطفا هوار نکشید زیرا «پولانسکی» هم میتواند فیلم بد بسازد). «کشتار» نیز مانند «متولد ٦٥» دارای ایدههای چیدهشدهای است که از دل تئاتر بیرون آمده و با مدیوم «سینما» تناسبی ندارند. به معنای دقیقتر؛ در هر دو فیلم، کاراکترها به زور ایدههای تصنعی ِ تئاتری در مکانی واحد گیر کردهاند، نه بهدلیل منطق روایی ِ متناسب با موقعیتهای سینمایی.
نمونه عکس این مورد، فیلم «ملکالموت» (لوئیس بونوئل) است که در آن فیلم ایدههای تصنعی/تئاتری بر لحن و فضای سوررئال فیلم کاملا منطبق شده است. بدیهی است «متولد ٦٥» متریال لازم را برای پیشبرد یک داستان بلند نداشته و فیلم را تا اندازهای نامتعارف کِش داده است.
فیلم یک ایده فرعی نیز دارد که عنوان فیلم هم متأثر از همین ایده است. این ایده فرعی نیز دارای ایراداتی است. «افشار» به «خاطره» سن خود را دروغ گفته است و در فیلم این دروغ لو میرود و از زمان برملاشدن سن واقعی «افشار»، شخصیتپردازیها دچار مشکل میشود. اولا چطور زنی که پس از دو سال از دروغ شوهرش آگاه میشود اینقدر راحت با قضیه کنار میآید و ناراحتیاش فقط در دو پلان دیده میشود؟ با شناخت نسبی درونیات زنان، میتوان به حساسیت شدید آنها نسبت به دروغ پی برد. اگر برملاشدن دروغ به همینراحتی بود که ای کاش همه مانند «خاطره» اینقدر خونسرد بودند. دوما، اینکه «افشار» متولد سال ٦٥ است چه ارتباطی با قصه اصلی دارد؟ درواقع با کمی تأمل میتوان دریافت سن «افشار» هرچه باشد تغییری در داستان ایجاد نمیکند. جای شکرش باقی است فیلمنامهنویس زیاد به این ایده شخصی بها نداده و قضیه را جمع کرده اما نام فیلم بار این نقصان را به دوش میکشد.
دیوانهبازیهای «پدرام شریفی» همجنس ظاهر پرشروشور او دلچسب است و گویی برای این نقش خلق شده است و چقدر بانو «مریم سعادت» خوب بازی میکند. درکل سیاست متوسطسازی هنوز در ابتدای راه است و تا یک فیلم متوسط استاندارد ارائه دهد، فیلمها باید ساخت و نقدها باید نوشت.