زوال حقیقت و وانمود واقعیت

زوال حقیقت و وانمود واقعیت
مسعود ریاحی - در ابتدای فیلم عنوان میشود که بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است و از مخاطب میخواهد پیشبینی زلزله و شکل عجیبِ آمدنش را (محدود به محیط قبرستان) باور کند. به نوعی این جمله خنثی سازِ مقاومت تماشاگران و متقاعد سازی همگانی آنان دربرابر پذیرش این پیشآمد است. در ادامه فیلم سریعا جملهی ابتدایی در گفتار اشخاصی در جایگاه واقعی شان(زیبا کلام،حجاریان، لیلی گلستان و مهمتر، مانی حقیقی) بازتولید میشود. وانموده ای از یک مستند. احتمالا با این همه تلاش، میتوان استدلال کرد که داستان فیلم، برای تماشاگران باورپذیر شده است. این شکل روایت فیلم چه توجیهی میتواند داشته باشد؟
در روانشناسی اجتماعی همرنگی با جماعت یا همنوایی اینگونه تعریف میشود: تغییر در رفتار یا عقاید شخص درنتیجه اعمال فشار واقعی یا خیالی از طرف فرد یا گروهی از مردم. فردی که همنوایی میکند دو جهت در پیش میگیرد، یکی تبدیل و دیگری تسلیم. در تبدیل فرد دیدگاه شخصی خود را از دست میدهد و با نظر دیگران هم رای میشود و در تسلیم، فرد علارغم اینکه با جمع موافق نیست، اما به دلایلی نهایتا تن به نظر جمع میدهد. معمولا از افرادی که دارای قدرت و نفوذ بیشتری اند، همنوایی بیشتری صورت میگیرد. از طرفی آدمی عادت دارد روایت ها را در قالب های کلی به ذهن بسپارد و معمولا جزییات را فدای کلیات دسته بنده شده بکند. عمده نگاه به تاریخ نیز چنین است، معمولا با ویرایش و ساخت روایت های هنجارین، در تاریخ دست برده میشود. انگیزه های متفاوتی تعیین میکند مردم چگونه، کجا و تا چه مقدار با تاریخ مواجه شوند. فرم روایت این فیلم طعنه ای است به تاریخ، به آنچه کتمان و پنهان و انکار شده. طعنه به قدرت ها به مثابه تاریخ نویسان.مانی حقیقیِ درون فیلم، فریب میدهد تا مانی حقیقیِ کارگردان فیلم بگوید فریب نخورید. اژدها وارد میشود روایتی است در بستر دو گفتمانِ حقیقت و قدرت. قدرتی که عامدانه نمیگذارد حقیقت چهره خود را نشان بدهد، به نوعی ناطور و نگهبان حقیقت است. حقیقت حاوی چیزی است که قدرت از آن میترسد، حقیقت آن طرف نوار است،پشتِ پرده است. باید مخالف را تبعید کرد. او خطرناک است، واکنشی عمل نمیکند، بلکه مسلح به اندیشه که کنشی قهرمانانه است، فعالانه سعی دارد چیزی را تغییر بدهد. قدرت از تغییر میترسد زیرا که موقعیت فعلی جایگاه او را تثبیت میکند و معلوم نیست که تغییر و موقعیت جدید حامل چیزی باشد که مورد دلخواه اوست.
ساواک ناطور این دشت است، دشتی که روزی کشته شدگان جنگ ایران و پرتغال در آن دفن شده اند، جنگی که در نتیجه آن دشمنان از خاک ایران بیرون رانده شده اند. این دشت حاوی دشمنان دفن شده ایران است. قدرت به همین بهانه که مخالف او، مخالف ایران است، افراد را به آنجا تبعید میکند تا جماعت اطراف آن، روستایی که تمثیلی از سنتِ یک جامعه است، باور کند که تبعیدی دشمن ایران و آنان است. این دشت همچون ناخوداگاه، که موادِ آزاردهنده در آن جمع است و میایست سانسور و مکانیسم های دفاعی نگذارند حقیقتش بر ملا شود، برای قدرت آزار دهنده است.آن خصوصیتی که اضطراب برای آدمی دارد، تبعیدیها برای قدرت دارند. آنها اضطراب زا هستند و میبایست فکری به حالشان کرد. این ناخوداگاه پویا همواره تلاش دارد که نمایان و به آگاهی وارد شود. حال مامور ساواک که کارش مهندسی اطلاعات است قصد کرده به آن چیزی دست پیدا کند که از نظرش پنهان مانده است. کنکاش برای میل به حقیقت هزینه ای گزاف دارد و میبایست هر بار کسی قربانی شود. زلزله استعاره ای از تغییر است اینجا، لرزشی که محدود به مرزی است که افرادی دفن شده اند. برای ایجاد تغییر و لرزش پایه های قدرت، میبایست افرادی به دل خاک بروند. حفيظى بر عکس دو دوستش جای آنکه متحیر ظاهر و سطح این تغییر شود، میخواهد بداند در نهاد این تغییر چه نهفته است و سفری استعاری را آغاز میکند به اعماق این تغییر. وجود شتر که نمادی از سفر طولانی است تمهیدی است برای این سفر. او در این سفر حلیمه را مییابد، حلیمه ای که از سنت فرار کرده است و به تبعیدی که تمثیلی از مبارزه ی با قدرت است پناه آورده و حالا در حال زایمان والیه است، والیه از عمق زمین به سطح میآید، به نوعی از ناخوداگاه به آگاهی آورده میشود و انگار مقدمه ای است بر حل این معما. در ادامه ی سفر تلاش میکند که دریابد چه در عمق میگذرد.پس حفاری و کاویدن را آغاز میکند.در اعماق، موجودی است که استعاره ای از یک قدرت خفته است، قدرت اژدهایی که به گفته یکی از شخصیت های فیلم در خیابان های تهران ضعیف شده است، قدرتی که با کنکاش، احتمالا بتوان به آن دست یافت. موادی که از این کاویدن بدست میآید قدرت را خشمگین میکند. همه چیز تحت کنترل چارکی است، همچون دکتر حاتم در داستان ملکوت بهرام صادقی. او مانع این کنکاش قهرمانانه میشود. کافی است نوار را برگرداند تا آن طرف ماجرا فهمیده شود،که پشت پرده ی قدرت چه میگذرد؟ قهرمان کشته میشود، عده ای فرار میکنند و فقط شخصیت صدابردار و هنرمند است که میماند و سکوت میکند و در سکوت والیه را بزرگ میکند و در سکوت میمیرد. والیه این قهرمان احتمالی فعلی، نوارِ آگاهی را برملا میکند.