درهمآمیختگی مقاومت و مرگآگاهی در ارتش سایهها به کارگردانی ژان پیر ملویل | زل زدن به چشمان مرگ

اختصاصی سلام سینما - رضا زمانی | سکوتی کرکننده، فضایی سرد و بیروح و ماشینی که در گل و لای یک مرداب جان میکند تا کمی پیش رود. شخصیت اصلی فیلم با بازی لینو ونتورا، یکی از افراد جنبش مقاومت فرانسه در این اتوموبیل زندانی است و به اردوگاه اسرا میرود. نکته اینکه زندانبانش فرانسوی است و از همین جا ژان پیر ملویل در فیلم «ارتش سایهها» انتقاد تند خود نسبت به جنگ و فرانسویان واداده را با صدای بلند فریاد میزند. هر دو سمت این ماشین جهنمی مردانی متولد یک کشور نشستهاند، تنها تفاوت در اردوگاه آنها است؛ یکی در خدمت نیروی اشغالگر و دیگری آزادیخواهی مبارز که مقاومت را به زیستن در چنین مردابی ترجیح میدهد.
بیشتر بخوانید:
در ستایش ایستادگی - 1: بازخوانی مفهوم ایستادگی در نبرد نابرابر در فیلم هفت سامورایی آکیرا کوروساوا
در ستایش ایستادگی - 2: مقاومت در مقابل نیروهای اجنبی در فیلم نبرد الجزیره ساخته جیلو پونته کوروو
در ستایش ایستادگی - 3: بازخوانی مفهوم ایستادگی جمعی در برابر تجاوز به سرزمین در فیلم باکورائو
ملویل خیلی زود مقاومت را به حفظ هویت پنهانی و مخفی ماندن افراد گره میزند و حتی مخاطب را هم فریب خود میدهد. تا مدت زمانی کسی از هویت واقعی قهرمان داستان خبر ندارد و نمیداند که او واقعا کیست؟ او هم کم حرف است و تودار؛ درست همان چیزی که باید باشد. باید زمانی بگذرد تا من و شمای مخاطب پی به هویت مردی ببریم که هم راه فرار را خوب میشناسد و هم کمی خوششانس است. این خوش شانسی در سکانسی که موفق به فرار از رگبار گلولههای دشمن در برابر جوخهی اعدام میشود، به اوج خود میرسد. نکته این که ملویل خیلی زود این خوششانسی را به یک تقدیرگرایی تلخ گره میزند؛ قهرمان او زنده میماند تا در پایان تصمیم سختی بگیرد و یکی از بهترین پایانبندیهای تاریخ سینما رقم بخورد. اینگونه مرد به نمادی از مرگ در دوران جنگ تبدیل میشود.
آن سوتر قهرمان زنی با بازی سیمون سینیوره وجود دارد که نمادی از زندگی در دوران فلاکت است. این زن با تمام زنانگی خود در جدال بین مرگ و نیستی با تمام وجودش زندگی را طلب میکند اما زندگی هیچگاه با قهرمانان در جستجوی زندگی ملویل خوب تا نمیکند. آنها تا گوشهای نشستهاند و به دیگران کاری ندارند، حق حیات دارند. همین که شناخته شوند، سایهی مرگ بر سر آنها سنگینی میکند. نکته این که این قهرمانان رفته رفته به درجهای از مرگآگاهی میرسند که طعم گس مرگ را به زیستن در دنیایی تلخ ترجیح میدهند. اما این مرگآگاهی این بار تفاوتی با دیگر شاهکارهای ملویل دارد.
این مرگآگاهی به ادامهی حیات جنبش مقاومت فرانسه کمک میکند و به آن اجازه میدهد که راهش را برود. قهرمان زن داستان با انتخابش هم دخترش را نجات میدهد و هم سمت و سوی تاریک ارتش آلمان نازی را نمایان میکند و هم راه همقطارانش را برای ادامهی مبارزه فراهم میکند. چرا که خوب میداند اگر دیگران هم مانند او شناسایی شوند، سایهی مرگ دیر یا زود سراغ آنها را هم خواهد گرفت. افسوس که این مرگ باید به دست همان قهرمان مرد رقم بخورد، همان مردی که که زمانی برابر افسری از دولت ویشی نشسته بود و به سمت اسارت میرفت، همان مردی که که زمان فرار از جوخهی اعدام مخاطب را به خاطر خوششناسیاش به اشتباه انداخته بود، همان مردی که قطعا ترجیح میداد زیر رگبار گلولههای آلمانها کشته شود اما آن تصمیم تلخ را در پایان نگیرد و نماد زندگی جنبش مقاومت را از بین نبرد.
این چنین فیلم «ارتش سایهها» از اثری که صرفا به دنبال نمایش پلشتیهای جنگ است فراتر میرود و تبدیل به فیلمی میشود که احساسات شخصیتهایش در زمانهی غدار جنگ دوم جهانی از هر چیز دیگری مهمتر است. آن نگاه پایانی دو قهرمان و سپس شلیک گلوله و فریز شدن تصویر رسما پایان عصر زندگی در دوران جنگ را اعلام میکند؛ از دید ژان پیر ملویل بزرگ برای دوام آوردن در دوران جنگ باید به چشمان مرگ زل زد.