نقد فیلم سینما متروپل به کارگردانی محمدعلی باشه آهنگر | از فضاسازی تا نمادپردازی دراماتیک

اختصاصی سلام سینما - فاطمه فریدن: فیلم سینما متروپل ساخته محمدعلی باشه آهنگر یکی از آثار متفاوت سینمایی در حوزه جنگ است. فیلمی بهلحاظ زمانی طولانی که در عین شگفتی نوعی وجد برای تماشا کردن ادامه ماجرا در مخاطبان به وجود میآورد. داستان تولد عشقی ابدی در بحبوحه جنگ و خونریزی؛ تولد دوباره سینما.
خلاصه داستان فیلم سینما متروپل
در دوران جنگ هشت ساله و حصر شهر آبادان، عدهای از جوانان این شهر میکوشند تنها سینمای باقیمانده را به هر شکل ممکن سرپا نگه دارند. فرانک (نوشین مسعودیان) دختر نادر آپاراتچی (هومن برق نورد) که از تهران به جمع برپاکنندگان متروپل میپیوندد و رضا (مجتبی پیرزاده) که با لباس رزم در هر دو جبهه علیه بیگانه تلاش میکند. کوشش آنان در جهت نمایش فیلمهایی است که ضمن نوستالژیک بودن در نگاه مردم، برای رزمندگان نیز به نوعی روحیهبخش شود. در این میان حضور ناظرانی که کاراکترهای فیلم آنان را تلویحا سانسورچی خطاب میکنند، مانعی بزرگ برای ادامه اکران فیلمها محسوب میشود. فیلمهایی که پس از نمایش برای ناظران باید صورت و محتوای تغییریافتهای یابند و حس و حال جدیدی را ایجاد کنند که چندان خوشایند بینندگان نیست. این اتفاق در ادامه کار فقط میتواند خاطرهای بد و تلخ برای تماشاگران و نمایشدهندگان فیلمها بر جای گذارد.
نقطه عطف؛ فضاسازی و طراحی صحنه
فضاسازی را عموما مهمترین عنصر دیداری و حسی در یک فیلم سینمایی قلمداد میکنند. فضاسازیِ مناسب درحقیقت قادر به ایجاد باورپذیریِ عینی در مخاطبان است. هر اندازه موازنه میان این دو مخدوش شود، امکان از دست دادن تماشاگران فزونی مییابد. در یک فضاسازی مناسب اگر داستانی نیز از پردازش درست روابط علت و معلولی بین کاراکترها باز بماند یا مصالح کافی برای ادامه یافتن نداشته باشد، اتمسفرِ خوب طراحی شده میتواند به کمک آید. مورد مذکور درباره فیلم سینمامتروپل نیز به خوبی صدق میکند. داستانی کوتاه و جمع و جور در گستره اتمسفرسازیِ پرزرق و برق، اثرگذار از منظر احساسی و چشمگیر برای جذب مخاطب. در این مرحله است که غالبا مسأله چرایی کمتر مطرح میشود و درگیر کردن احساسات مقامی والاتر مییابند. اساسیترین مورد تحلیلی در فیلم «سینما متروپل» بهواقع مرتبط با فضاسازیِ دلپذیر آن است. نوعی از فضا که همخوان با گرما و قرمزیِ خون مردم خونگرم جنوب ایران است. قسمی از طراحی که هر بینندهای را ناخوداگاه به درون ماجراهای شهری مملو از شورِ عشق و صمیمیتِ رایج میان آدمهایش میبرد.
نقطه اتکای فیلم : نمادپردازیِ دراماتیک
پافشاری شخصیتهای فیلم برای استوار داشتن سینما نمادی از استقامت مردم آبادان و در منظری کلی همبستگی ایرانیان مقابل بیگانه است. سالن سینمایی که فقط بخشی کوچک از مساحت ایران را اشغال میکند، در این فیلم نشانهای از وسعت یک سرزمین است. مکانی که بهظاهر برای نمایش فیلم تدارک دیده شده است اما در ادامه سنگری برای پیکار با دشمن بعثی میشود. دشمنانی نفوذی که به خصوصیترین حریم زندگی آدمها نفوذ کردهاند.
نشانه و نمادهای دیگر شامل ارجاعاتی است که در فیلمهایی با حس نوستالژیک ترکیب شدهاند. ارجاعاتی به فیلم «بربادرفته» که بهوضوح ارتباط یکطرفه و از دست رفته رضا به فرانک را آشکار میکند. تصاویری از گذشته رضا، سیاوش و فرانک کنار گیشه فروش بلیت، دیدن دستگاه آپارات و عشقی که به سینما ابراز میکنند و تا لحظه حال ادامه مییابد. نمایش فیلمهایی خاطرهانگیز مثل «پدرخوانده» و «قیصر» که فینفسه دارای بار سیاسی و پسامتنیاند نیز طرف دیگر ماجرا جای میگیرند. سکانسهایی از فیلم قیصر و شکل تغییریافته آن که به واسطه گرایش سودجویانه ناظران و نظارتهای بیثمرشان بر پرده سینما نقش میبندد. صحنههایی که نشأت یافته از طعنه فیلمساز نسبت به حضور همیشگی اشخاصی مثل آقای صرافت (رضا کیانیان) در حاشیه تولید و عرضه آثار سینمایی است. آنان که سینما را صرفا وسیلهای برای لهو و لعب و از اساس کالایی تجملی میپندارند. نگاه منتقدانه فیلمساز در رویارویی با وضعیت خفقانآور آن دوران هرچند مسیر اصلی داستان را به ورطه دیگری میکشد و دو خط موازی در آن ایجاد میکند اما از دیدنیترین بخشهای فیلم است. صحنههایی که خنده و اندوه را همزمان به احساسات انسانی القا میکنند. خندهها و شوخطبعیهایی که در مقاطعی، از شاعرانگی و نیروی سحرانگیزِ فیلم نیز میکاهد.