سیر نمایش جنسیت در جمعهای دوستانه؛ «از خط قرمز» مردانه تا «جان سخت» زنانه - مردانه

تلویزیون ایران، مخصوصاً در دهههای 70 و 80، چندین بار به سراغ روایت گروهی چندنفره از پسرهای جوان رفته؛ جمعهایی پرانرژی، پر از شوخیهای ریز و درشت، و اغلب درگیر با یک جور سفر نمادین از خامی به بالغ شدن.
سریالهای پسرانه و سفرهای نمادینی که زنانه نمیشدند
«روزگار جوانی» از شاخصترین نمونههاست: دانشجوهایی که از شهرهای مختلف آمدهاند، زیر یک سقف زندگی میکنند و هر هفته یک موقعیت تازه، یک بحران کوچک، یک انتخاب. «خط قرمز» با همه جنجالهای آن زمانش، درواقع همان ایده را در مسیر تندتر و تاریکتری میبرد: فرار، سفر، و سرنوشتهایی که گره میخورد.
حتی «لیسانسهها» که در نگاه اول یک کمدی عامهپسند است، با همان الگوی آشنا پیش میرود. سه مرد جوان، هرکدام درگیر یک شکل از بحران هویت یا بلوغ اجتماعی؛ یکی با بیکاری، یکی با ازدواج، یکی با تحقیر خانوادگی. سریال هم بامزه است، هم پرطرفدار. اما اگر کمی عقبتر بایستی، میبینی این جمعها یک چیز مشترک دارند: زنها در آن غایباند. یا اگر هستند، در حاشیهاند، وابستهاند یا ناظر، نه همراه.
وقتی نمایش خانگی جرئت کرد و تلویزیون نه!
سالها طول کشید تا در یکی از همین سریالهای جمعمحور، بالاخره ترکیب جنسیتی عوض شود. اما جالب اینجاست که این تغییر نه در تلویزیون، بلکه در شبکه نمایش خانگی اتفاق افتاد.
«جانسخت» این کار را کرد؛ در کنار پسرها، حالا دخترهایی هستند که نهفقط کاراکترهای مکمل، بلکه جزئی از «جمع»اند. جمعی که با هم میخندند، تصمیم میگیرند، ریسک میکنند. این فقط یک تغییر در نسبت جنسیتی نیست، یک اتفاق فرهنگی است؛ تغییری که شاید تلویزیون هنوز هم در برابرش مقاومت میکند، اما شبکه نمایش خانگی با هوشمندی و شاید هم شجاعت، قدم اول را در مسیرش برداشته است.
تلویزیون مسیر خودش را ادامه میدهد، با همان فرمولهای آشنا و محتاط. اما نمایش خانگی فهمید که مخاطب امروز، دیگر فقط به دنبال شوخی یا بحران نیست؛ او به دنبال بازتاب دقیقتری از زندگی واقعیست. «جانسخت» البته ضعفهایی هم دارد، در روایت، در شخصیتپردازی، در ریتم. اما جدا از ساختار و فرم، در سطح تصویر کلی، یک گام مهم بهحساب میآید. جالب اینجاست که این حضور چندصدایی و ترکیبی، نه به زیادهگویی منجر شد، نه به شعار. صرفاً نشان داد اگر دخترها هم وارد گروههای جوانانه شوند، جهان نمیریزد، داستان هم قویتر میشود.
حالا که پخش دوباره «لیسانسهها» شروع شده، مقایسه ناگزیر است. طنز، انرژی و محبوبیت در هر دو سریال هست، اما جای خالی نیمی از جامعه در یکی، بیش از قبل به چشم میآید. نه به این خاطر که همه چیز باید برابر باشد، بلکه چون تجربه جوانی بدون حضور متنوع و واقعی آدمها، تجربهای ناقص است.