جستجو در سایت

1397/11/12 00:00

جرمی به رنگ و لعاب آژانس شیشه‌ای

جرمی به رنگ و لعاب آژانس شیشه‌ای

جرمی به رنگ و لعاب آژانس شیشه‌ای!

صدای خنده دخترانه‌ای که توی مخت می‌رود و فکر می‌کنی با فیلمی در حد عصرهای جمعه شبکه یک طرفی، اما در کمتر از یک دقیقه، با نمایی هوشمندانه و اتفاقی غیرقابل پیش‌بینی شکه می‌شود. مردی مسن به زنی با حجاب چادر توهین می‌کند ولی قضیه به همینجا ختم نمی‌شود، تعقیب و گریز و خشونتی که از پشت شیشه ماشین زن شاهدش هستیم نفس را حبس می‌کند. 

شروعی نفسگیر با نماهایی بسته و هوشمندانه و موسیقی تاثیرگذار و به‌جای حبیب خزائی‌فر،و نقطه ی اوج آغازینی که هنوز تمام نشده. زن می‌گریزد و به مرد-امیر با بازی مهدی زمین‌پرداز- می‌رسد، و اینجاست که پس از این همه کشمکش تلاقی آغاز می‌شود.

«دیدن این فیلم یک جرم است» از کارگردانی که کارنامه‌ای نه چندان شناخته شده دارد، فیلم عجیبیست، یک آژانس شیشه‌ای امروز با سکانس‌های نفس‌گیر حاتمی‌کیایی که به حق با دیالوگهایی مناسب و به‌جا و فرمی که به سینمای مدرن تنه می‌زند، درگیرت می‌کند.

میزانس‌هایی در عمق با دوربینی که همراه شخصیت‌هاست و جغرافیا را بدون تاکید روی المانهای آشنای مخاطب از طبقه خاص قهرمان به درستی می‌سازد، و قصه‌ای که شاید گفتنش جسارتی به قدرت حوزه‌هنری می‌خواهد، فیلم رضا زهتابچیان را می‌سازد. فیلمی که به نظر فرمولی مشخص از آژانس شیشه‌ای را دنبال می‌کند، بهانه‌ای برای شروع، درگیری، صحنه آهسته گرفتن اسلحه و گروگانهایی که اینبار محکومند نه شاهد!

فیلم در ادعای خود موفق است، حرفهایش را بی‌پرده می‌زند و کارگردانی روان و سیالش هرچه می‌خواهد از تماشاگر می‌گیرد، از تشویق‌هایش روی دیالوگهای طعنه‌وار تا سکوت و لب‌گزیدنش روی صحنه‌های پایانی و لذتش از قدرت سرداری که با شمایلش «سردار سلیمانی » را به یاد می‌آورد.

فیلم با تمام هنرنمایی‌اش در برآوردن حس مخاطب کمی ناتوان و شاید محتاط عمل می‌کند،انگار علاقه‌ای به احساساتی شدن آدم‌ها و اشکهایشان ندارد، حس همذات‌پنداری تا جایی جلو می‌رود که لب برچینی و منتظر اتفاق بعدی باشی، فیلم بیش از احساساتی شدن تماشاگر و جمع کردن طرفدار روی عقایدش، سینماست، سینمایی که قصه می‌گوید، اکشن می‌سازد و حرف هم می‌زند. و در این برهوت سینما چه چیزی بهتر از اینکه مجرم باشی و فیلمی ببینی که لذت ببری! لذت سینما...

پانوشت: شاید بهترین پایان ممکن و دری که بستنش تماشاگر را دچار شعف می‌کند!