جستجو در سایت

1395/11/26 00:00

خود فریبی و دگر فریبی

خود فریبی و دگر فریبی

  رگ خواب درد دلها و شاید نوشته های شخصیتی با بازی لیلا حاتمی خطاب به پدرش که عاشقانه دوستش دارد میباشد و همین عشق به پدر قرار است او را همچون ققنوسی از دل خاکستر بیرون بکشد اما با اینکه سازندگان سعی در القای این مفهوم دارند، چنین چیزی در عمل اتفاق نمی افتد؛ دلیلش هم دور بودن فیلمنامه نویس از چنین فردی و نگاه از بیرون به او بوده است. دقت کنید که در این اتو بیوگرافی فقط دو چیز از شخصیت اصلی فهم میشود اول بی دست و پا بودن و نتوانستن انجام دادن هیچ کاری و دوم میل به تکیه به فرد دیگری. هیچ نشانی از روحیات دیگر او و مخصوصا علایق تاثیر گذارش البته به جز جمع اوری آگهی های آژانسهای مسافرتی! در مسیر درام نیست. این فردِ معلقِ به تصویر کشیده شده، در پایان، تصمیم به تغییر میگیرد و گویی از منظر سازندگان، همین میل به تغییر باعث تغییر در زندگی فرد میشود  اما مشخص است که چنین نیست و از دل منطق فیلم و شخصیت خلق شده میل به تغییر باعث هیچ تغییری نمیشود. دلیلش هم اینست که بی دست و پا بودن این شخصیت ربطی به خواست خودش ندارد که خودش بخواهد تغییرش دهد! و تنها مسئله قابل تغییر، متکی نبودن به دیگران است که این عدم اتکا به دیگران و ایستادن روی پای خود با وجود بی مهارتی مطلق و دست و پا چلفتی بودن شخصیت و نداشتن هیچ علاقه دیگر از جمله علاقه به هنر و ادبیات یا مسائل دیگر و فقط علاقه به جمع آوری آگهی های مسافرتی! در بهترین حالت منجر به تن فروشی این شخصیت در آینده خواهد شد؛ که در تن فروشی نه به دیگران متکیست و نه نیاز به مهارت خاصیست. آنچه گفتم از دل منطق درام و دنیای خلق شده اش بیرون می آید و مشکل اساسی این فیلم است نه از این بابت که تبدیل شدن یک فرد به فردی تن فروش بد باشد بلکه از این بابت که خود سازندگان چنین چیزی را باور ندارند و گمان میبرند که از دل خاکستر شخصیت خلق شده شان فردی دیگر همچون ققنوس بیرون کشیده شده است! متاسفانه در وهله اول سازندگان خودشان فریب خورده اند و در وهله دوم هم بسیاری از مخاطبان و منتقدان.  تا اینجا هر چه نوشتم ناظر به توجه به فیلم با نگاهی کاملا معطوف به داستان فیلم و کاملا شخصی دانستن زندگی این فرد بود اما اگر از دید نویسنده این شخصیت نماد دسته ای از زنان باشد که با توجه به بعضی دیالوگها به نظرم چنین بوده است اوضاع وحشتناکتر میشود. در اینگونه نگاه، به زنانی که خواستار تکیه کردن به مردان هستند توهین میشود و با نگاه از بیرونِ خانم نویسنده، چنین افرادی نه تنها دست و پا چلفتی هستند که هیچ علاقه مشخصی هم ندارند و تنها ارزوی سفر در سر دارند و مورد سوء استفاده مردان قرار میگیرند و در آخر نویسنده خردمند ما به انها توصیه میکند که روی پای خود بایستند و از آرایش کردن و لباس زیبا پوشیدن دست بکشند تا مورد سوء استفاده بهره کشان قرار نگیرند! دقت کنید که من با نگاه فمینیستی مخالف نیستم و اصولا معتقدم هر دیدگاهی حق بیان حرفهایش را دارد اما مشکل اصلی من در اینجا نه با نگاه مطرح شده بلکه از بالا مطرح شدن این نگاه است. نویسنده محترم بدون هیچ درک عمیقی از درون اینگونه افراد نه تنها به این اشخاص توهین کرده است که با توجه به درک غلط خود، نتوانسته راه کاری عملی که زندگی فرد به زندگی دیگر تبدیل شود ارایه دهد و فقط شعار داده است. گویی از منظر نویسنده همه  باید یک تیپ شخصیتی داشته باشند و هر چه غیر تفکر ما باشد غلط است و میشود به آن توهین کرد. با توجه به آنچه گه گفتم چه فیلم را روایت کاملا شخصی یک فرد بدانیم و چه شخصیت را نمادی از دیگر زنها ؛ با فیلمی غیر قابل قبول مواجهیم که آنچه مدنظر سازندگان بوده در منطق دنیای فیلم و شخصیت خلق شده نمیگنجند و آینده این شخصیت بسیار تاریکتر از آنچه دیده ایم خواهد شد که با پایان بندی فیلم هیچ سازگاری ندارد. متاسفانه هیچ علاقه مشخص یا رابطه آینده سازی تصویر نشده است تا منتقد با استفاده از آن مهره تسبیح بگوید که شخصیت توان تغییر مثبت در زندگیش را دارد. رگ خواب کارگردانی خوبی دارد و البته ایرادات فراوان فیلمنامه که قطعا دیگر منتقدین و یا خودم در دیگر نقدها به آنها خواهیم پرداخت و فعلا دلیلی برای اشاره به آن نمیبینم ولی با وجودیکه از نظر کارگردانی از بسیاری از آثار جشنواره بهتر بود اما جز معدود فیلمهای عصبانی کننده جشنواره بود. ایا نگاه از بالا به جامعه و افراد دیگر و توهین به دیگران بس نیست؟