خرده روایت های بی منطق

سال گذشته زمانی که ایتالیا ایتالیا در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد بیشترِ کارشناسان سینما از زرق و برق و جهان سرخوشانه ی این فیلم می گفتند، اما مگر می شود این گونه از یک فیلم تعریف کرد؟ سینما در جزییات شکل می گیرد جزییاتِ پرداخت شده که فیلمساز با تسلط کافی آن را پرورش می دهد اما زمانی که فیلمساز قصد دارد با توجه به حدیث نفس و سلایقش اولین فیلم سینمایی اش را بسازد نباید تماشاگر را نادیده بگیرد و با ارجاعات بیشمار به سلیقه اش در فیلمسازی برسد، سینمای بلند برای تماشاگر است باید استانداردها و ضوابط درام پردازی به درستی رعایت شود کلیات فیلم شاید برای خود فیلمساز جذابیت داشته باشد اما تماشاگر چرا باید خود را با سلایق و ارجاعات فیلمساز منطبق کند؟ کاوه صباغ زاده در نخستین فیلم سینمایی اش یک فیلم ذهنی و آنی ساخته است، اگرچه نگارنده با این مسئله که ایتالیا ایتالیا در شرایطی که فیلم های سینما از طریق خیانت یا لودگی ساخته می شوند توانسته صرفا فیلم گرمی باشد(البته بیست دقیقه ی نخست) موافق است اما انگار روند این فیلم نمی تواند شکل منطقی داشته باشد چرا که لحنِ فیلم نا مشخص است و فیلمساز نمی تواند لحنِ مورد نظرش را پیدا کند، قصه دائما مسیرش را عوض می کند اسیر خرده پیرنگ هایی می شود که به اصل موضوع ارتباطی ندارد ضعف اساسی در اولین فیلم صباغ زاده فیلمنامه ست که این یک مشکل اپیدمی در فیلم اولی ها محسوب می شود اساسا ایده در فیلم اولی ها تلف می شود این به دلیل سابقه ی آنها در کارگردانی فیلم کوتاه است به اصطلاحِ عامیانه اش فیلمنامه لاغر و بی جان است کشش مندی لازم را ندارد و در دقیقه ی پانزده تا بیست به شکلی غیرمتعارفی کم می آورد، ایتالیاایتالیا با شخصیت نادر که کاملا منفعل ست شروع می شودعاشق فرهنگ و کشور ایتالیاست و قصد دارد به آن کشور مهاجرت کند اما یک تغییر در روند زندگی اش باعث می شود تا نادر عاشق برفا شود، نادر به عنوان دانای کل در فیلم از علایقش به ایتالیا می گوید اما این علاقه با ورود برفا به زندگی نادر شکل دیگری می شود، فیلمساز سعی داشته مثل نادر از میزان دلبستگی های خودش در فیلم استفاده کند، اما بهره گیری از آن فقط بیست دقیقه ی نخست فیلم جواب می دهد و بعد از آن وارد دنیای دیگری می شویم، عشق و نفرت موضوع فیلم است که با زبانی الکن یا شاید فانتزی تعریف می شود به همین جهت اِلمان های قانع کننده در روند شکل گیری قصه نمی تواند با بستر سازی مناسبی شفاف سازی کند برفا می خواهد فیلم بسازد اما نمی شود سنگ جلوی پایش می اندازند که این هم نگرش فکری فیلمساز یا درد و دل(انتقاد صنفی) وی محسوب می شود، از سوی دیگر با مرگ بچه زندگی نادر و برفا به نفرت کشیده می شود اما نفرتی بچه گانه که به یک بحران بغرنج تبدیل نمی شود ، در این فیلم همه چیز طور دیگری اتفاق می افتد مثل کارکردن برفا بیرون از خانه و نادر که در خانه کار می کند و او هیچ گاه مثل مردهای ایرانی از صبح تا شب بیرون از خانه کار نمی کند این یک ساختار شکنی مرسوم است که صباغ زاده سعی کرده از اصول روزمره دوری کند و طور دیگری به زندگی این زوج نگاه کند ، انگار برفا مسوول زندگی ست صبح ها برای انجام کار بیرون می رود و نادر باید شام درست کند یا خانه را مرتب کند این برهم زدگی که در فیلم مشاهده می شود توانسته رویکرد فیلمساز را تا حدودی به تماشاگر نشان دهد زیرا که فیلمساز منفعل بودنِ نادر را به دلیل عاشق بودنش می گذارد یا از سوی دیگر انگار نادر بیشتر به زندگی زناشویی پایبند است و می کوشد تا این زندگی را حفظ کند در سکانسی که پدر به خانه شان می آید نادر سعی می کند تا پدر از سرد بودن روابطش با برفا چیزی نفهمد، صباغ زاده در لحظاتی توانسته به آن هدف نهایی نزدیک شود اما این هدف به لحاظ گنجاندن چند کلیپ ریتم و تداوم داستان را به ورطه ی دیگر پرت کرده است فیلمساز سعی کرده با اضافه کردن این لحظات تماشاگر دچار کسالت نشود اما بهتر می بود به جای این بخش های فانتزی یا موزیکال حفره های داستان کامل می شد با شرایط فعلی انگار فیلمساز قصد داشته شاخه و برگ به فیلمش اضافه کند چرا که فیلم به شدت کم می آورد و حتی نمی تواند لحنِ خودش را پیدا کند ایتالیاایتالیا فیلمِ خوش آب و رنگی ست که در پرداخت محتوایی به نتیجه ی مطلوب نرسیده در نگاه اول فضای شوخ و شنگ یا عاشقانه ی اوایلِ فیلم تماشاگر را تحت تاثیر قرار می دهد اما انگار صباغ زاده نمی تواند خط اصلی قصه را کنترل کند با همه ی نریشن ها و توضیحاتی که نادر می دهد تماشاگر نمی تواند در درونیات دو شخصیت متمرکز شود با اینکه فیلمساز سعی داشته با درونیات نادر و برفا به نتیجه ی نهایی برسد.
با توجه به این موضوع که ایتالیا ایتالیا اولین فیلم صباغ زاده است اما در بخش کارگردانی و فضاسازی ها یک پختگی خاص دیده می شود که اگر قاعده و چارچوب فیلمنامه هم رعایت می شد این فیلم می توانست به هدف نهایی اش برسد! هدف نهایی؟ اساسا این فیلم از لحاظ فیلمنامه آسیب دیده است به طوری که بعضی از سکانس ها بی منطق شکل گرفته اند به نظر می رسد فیلمساز یک فیلم شخصی و دلی ساخته است و مخاطب را فراموش کرده است چرا که این فیلم به دلیل فلاش بک ها و ارجاعات کلامی بی منطق اش دائما می خواهد مخاطب را وارد فضایی خاص کند اما فیلمساز برای قصه تعریف کردن دست هایش بسته است این فیلم به جای صد دقیقه می توانست زمان کمتری داشته باشد اما زمان طولانی فیلم و نماها و سکانس های زائد و ادای دین فیلمساز به هامون داریوش مهرجویی به خط روایی فیلم آسیب رسانده است صباغ زاده در بخش فیلمنامه که خودش آن را بر اساس داستانی از جومپا لاهیری نویسنده ی هندی نوشته است قدری کوتاهی کرده چرا که از نشانه یا ارجاعاتی در شکل گیری قصه ی فیلمش استفاده کرده که برای مخاطب عام و خاص جذابیتی ندارد، بهتر می بود حالا که این فیلم در فضای تجربی شکل گرفته قواعد دراماتیک هم در آن رعایت می شد، وقتی دوباره به فیلم فکر می کنیم به این درک خواهیم رسید که فضاهای ابتدایی میانی و انتهایی فیلم به هم دیگر هیچ ربطی ندارند اما انگار یک دغدغه یا حدیث نفسی از سوی فیلمساز در تک تک نماها وجود دارد که باعث شکل گیری فیلم شده است، همان طور که گفته شد ایتالیا ایتالیا کارگردانی خوبی دارد (البته در بعضی از سکانس ها)، بازی های نسبتا خوبی دارد اما این فیلم با این سروشکل در اکران عمومی نمی تواند با مخاطب عام ارتباط برقرار کند زیرا که ایتالیا ایتالیا فیلمی ست تزیین شده با خرده داستان های پرداخت نشده. فیلم ایتالیاایتالیا اگر با تمرکز و پردازش بیشتری نوشته می شد می توانست در اجرا هم موفق باشد اما زمانی که فیلمنامه منسجم نباشد نمی شود از کلیات آن توقع زیادی داشت این فیلم اولین تجربه ی صباغ زاده در سینمای حرفه ای محسوب می شود اما انگار صباغ زاده قصد داشته به حدیث نفس خود برسد چرا که فیلم شامل لحظاتی ست که فقط برای خودِ فیلمساز جذابیت دارد.