سمفونی مرگ را رهبری کن!

مایکل فرانتی میگوید: «ما مقابل جنگ خواهیم ایستاد؛ سلاح ما قدرت موسیقیست!» این رپر، موزیسین و شاعر 50ساله آمریکایی که از مدافعان صلح در خاورمیانه است، فیلمی با نام "میدانم که تنها نیستم" را در سال 2005 کارگردانی کرد که نیمهمستندی درباره جنگ در فلسطین، عراق و... بود. او میگوید که علت اینکارش اخباری بود که هرروز و شب از رسانهها درباره هزینههای سنگین اقتصادی جنگ در این مناطق میشنید؛ اما برای همان سیاسیون مهم نبود که این جنگ چه هزینههای انسانی را در قالب فجایع باورنکردنی به بشریت تحمیل میکند. سوال اینجاست؛ چرا یک موزیسین باید به مقولهای چون جنگ آنهم در نقطهای بسیار دورتر از محل زندگی و کارش ایناندازه اهمیت بدهد؟ بیشک این درهمتنیدگی، ریشه در احساس مسئولیت دارد؛ مسئولیت ما در برابر یکدیگر و البته هنر والای موسیقی، در سالهای متمادی بزرگترین پرچمدار این مسئولیت در میان سایر هنرها بودهاست. اگرچه موسیقی و جنگ، قرابتی دیرینه دارند و شاید بتوان گفت از اولین گونه درگیریها، عناصر موسیقایی مانند نفیر شیپور یا مارش طبل در آنها نواخته و شنیده میشد؛ اما اساسا موسیقی در تمام سالهای حیات خود، در جهت نفی جنگ قدم برداشتهاست و قطعات و کنسرتهای بسیاری در نکوهش این رفتار ناگوار بشر در حق همنوعان خود تهیه و اجرا شدهاند. در مطلبی که لئو برودی؛ استاد زبان انگلیسی و نویسنده کتابWar and the Changing Nature of Masculinity در جولای 2012 در سایت رسمی روزنامه Los Angeles Times نوشته، آوردهاست: «مدرنیسم، مدتها پیشاز وقوع جنگ جهانی اول آغاز شد؛ اما باید پذیرفت تاثیر آن بر هنری چون موزیک، در خلال همان دوران جنگهای طولانی جهانی و پساز آنها بود که شکلی تازه از سرایشهای اجتماعی و ساختارهای موزیکال را ابداع کرد». این مسئله بیشک بر هنرهایی چون تجسمی و ادبیات و حتی سینما تاثیراتی ویژه گذاشت؛ اما حد آن در مورد موزیک، به یک انقلاب واقعی رسید. اینجا بود که در کنار زیرشاخههای متحولشده موسیقی، تمهای جنگی هم شکل گرفتند و هنرمندان مختلف، از سازبندی و تنظیم قطعات مارشگونه در آثارشان استفاده کردند؛ روندی که بهمرور موسیقی میلیتاریستی را تکمیل کرد. ایجاد یک حالت انگیزشی؛ اولین حس تحریکشده پساز شنیدن قطعهای میلیتاریستیست که خون را با سرعتی بیشتر در عروق به حرکت درمیآورد. موسیقی جنگی، بهنوعی یکی از زیرشاخههای موسیقی حماسیست که آنهم موسیقی باشکوهی در ساختار کلاسیک اما با روایتی مدرن است. این نوع موزیک، به اشکالی مختلف همچون ارکسترال، وکال، هایبریدراک یا حتی در ساختار ورلد ارائه میشود؛ اما هر یک از آنها بهراحتی توانایی و قدرت ایجاد شور در مخاطب را دارند. موسیقی حماسی و البته بهطور ویژهتر جنگی، همیشه بخشی از یک اثر بزرگتر بوده و برای مثال، در فیلمهای سینمایی نمود بیشتری پیدا میکند؛ بااینحال، گاهی در زیرساختها و پیرنگها در سبکهای مختلف موسیقایی گنجانده میشود که نمونهاش را در بعضی کارهای ساختهشده در شاخه متالسمفونی یا پروگرسیوراک هم شاهد هستیم. در بخش انگلیسیزبان Wikipedia درباره شکلگیری موج موسیقی حماسی که به تریلرموزیک هم معروف هستند، آمدهاست: «اولین کمپانیهای رسمی تریلرموزیک که بعدها تهیهکننده موسیقیهای حماسی شدند، در دهه 90 پاگرفتند و بهنوعی دقیقتر، با شروع سال 1993 شاهد نمونههایی اولیه در این ژانر نوپا بودیم. از آن تاریخ تا سال 2010، آلبومها و ترکهای مختلفی ارائه شدند که عمومشان در اختیار شرکتهای تولید فیلم قرار داشتند. با فراگیرترشدن اینترنت و البته آپلودهای غیر قانونی آثار هنری در این گستره مجازی، کارهای متعددی در این ژانر هم لو رفت و امروزه دیگر اینکارها بهشکل مجزا هم ارائه میشوند که بعضا بیکلام یا در حد استفاده از آواها هستند. اولین شرکتی که تصمیم گرفت یک آلبوم حماسی منتشر کند، Globus بود و بعدازآن، شرکتهای Trailerhead و Immediate Music در سال 2008 وارد میدان شدند. خارج از این حرکت، در تمام سالهای پساز جنگهای جهانی اول و دوم، موسیقی نظامی و جنگی حرکت خودش را ادامه میداد؛ اما هرگز نتوانست حتی تا همین امروز، بهعنوان یک سبک مستقل جایگاهی پیدا کند. موسیقی حماسی، در ایران هم رشدی همپای سینمای دفاع مقدس و سینمای تاریخی داشته و بیشازآنکه اثری مستقل محسوب شود، تکهای برای تکمیل پازل یک جریان هنری بودهاست. البته اینگونه موسیقیها در این آثار بهخوبی شنیده و با استقبال مخاطب هم همراه بودهاند؛ اما نتوانستند خود را بهدرستی برای مصرف جداگانه ارائه دهند. در مطلبی که سایت Classical-Music در نوامبر 2014 منتشر کرد، میخوانیم: «هنگامیکه ادوارد الگا؛ آهنگساز بریتانیایی قطعه Carillon را برای اجرای ارکسترال در حمایت از نیروی مقاومت بلژیک ارائه کرد، شاید تصوری از این نداشت که این حرکت مورد توجه واقع شود؛ بهطوری که تهییج شد قطعه Polonia را هم برای قربانیان جنگی لهستان بنویسد که اجرای موفقی در Queen’s Hall لندن داشت. مکس رگر؛ آهنگساز آلمانی هم که چندان دوست نداشت شوروحال وطنپرستانهاش را در آثار موسیقاییاش دخیل کند، یک قطعه 15دقیقهای بهنام A Patriotic Overture را نوشت و تنظیم کرد که ارتش آلمان بسیار از آن استقبال کرد». موسیقی جنگی در طرح مضمون راههای مختلفی را در پیش گرفت. بخشیازآن که عامهپسندتر بود، کارهای باکلام ضدجنگ بودند که بیشتر در کارهای راک نمود داشتند. برای مثال، کارشناسان مجله Ultimateclassicrock در انتخاب 10 ترک برتر جهان با مضمون جنگ، فهرستی ارائه کردهاند که شامل قطعاتی از هنرمندان در سبکهای مختلف است که عمده آنها را زیرشاخههای راک تشکیل میدهند. قطعاتی مانند One از بند متالیکا، When the Tigers Broke Free از بند پینکفلوید، Run to the Hills از بند آیرونمدن، Masters of War از باب دیلن، War از ادوین استار و Fortunate Son از کریدنس کلرواتر ریویوال از معروفترین آنها هستند که به نکوهش جنگ و تبعات مخرب آن پرداختهاند. باب دیلن؛ هنرمند معروف در بخشیاز ترانه Masters of War میگوید: «شما که بمبها را ساختهاید و حال، پشت دیوارها سنگر گرفتهاید؛ میخواهم فقط اینرا بدانید که من از ورای نقابهایتان هم اندیشه مخربتان را میبینم». آنگونه که در سایت Songfacts آمدهاست، دیلن در یادداشتی بر این قطعه که در سال 1963 منتشر کرد، مینویسد: «دوست نداشتم مردم اینکار را بهشکل یک آواز زمزمه کنند. دلم میخواست آنرا بفهمند و احساس کنند که جنگ با ما چه میکند؟» بیشک همانگونه که جنگ بر موسیقی اثر گذاشته، از آن نیز تاثیر گرفته و حتی در جاهایی، موسیقی بهرغم همه فضاهای انتقادیاش علیه این پدیده دست بشر، به کمک نبردها آمده تا با شوربخشی به روحیه جنگجویان در تسهیل فضای دشوار جنگ به سربازان کمک و آنها را آرام کند؛ تاجاییکه بعضیوقتها برنامهریزان جنگی از ارکسترهای کوچک برای هنرنمایی در پشت صحنه نبرد، دعوت میکردند و میخواستند تا با سیستم موزیکتراپی، هم اهداف جنگ را در سربازان تقویت کنند و هم مانع از تخریب روحی آنها شوند. در اینکه موسیقی چه قدرت عظیمی در روان انسان دارد، حرفی نیست و تحقیقات بسیاری هم در این زمینه انجام شدهاست. دراینبین، سهم موسیقی حماسی و موسیقی جنگی هم محفوظ است و اتفاقا ضربآهنگ و ریتم در این نوع کارها بهگونهای طراحی میشود که وظیفه هیجانبخشی را در بهترین و بیشترین حالت خود انجام دهند. این مهم در ساختار موسیقایی بعضی هنرمندان مانند جان ویلیامز و هانس زیمر بیشتر دیده میشود؛ اما در نمونههای ایرانی، بر جنبههای دراماتیک ملودیها در جهت اندوهگینکردن مخاطب آثار، توجه بیشتری میشود. برای مثال، موسیقی فیلمی چون "آروارهها" حتی در ژانری که بهنظرمیآید نیازمند آنشکل از موسیقی حماسی هم نیست، تاثیرگذاری هیجانی بیشتری از موسیقی فیلم "بلمی به سوی ساحل" دیده میشود که فضایی کاملا جنگی دارد. البته نمیتوان نمونههای خوبی چون موسیقی فیلم "پرواز در شب" یا "ترن" را نادیده گرفت؛ اما عموم کارهایی که در ایران در این سبک یا دستکم فضاهای نیازمند به آن ساخته میشوند، فاقد آن کیفیت لازم برای شورآفرینی هستند که خارج از قالب اثر تکمیلکنندهشان مثلا زمینه فیلمهای سینمایی، ارزش شنیداری با همان کیفیت و هیجانبخشی را داشته باشند.