یک مرور تاریخی

آنچه «خانه پدری» را علاوه بر حواشی متعددش تبدیل به فیلمی متفاوت کرده است بیتردید ایدهی اصلی آن است. کیانوش عیاری، در مقام فیلمسازی مولف، همواره آثار متفاوتی را از خود برجای گذاشته اما «خانه پدری» به سبب سوژهی بهشدت خاص و البته ریسکپذیرش میتواند برگ متفاوتی در کارنامهی سینمایی او باشد.
فیلمساز با طرح وقوع یک قتل پیامدهای آنرا در یک بازهی تاریخی به تصویر میکشد و با اتصال دقیق و زنجیروار این برهههای مختلف تاریخیبه یکدیگر به ساختار روایی هوشمندانهای دست مییابد.
فیلم شروع کنجکاویبرانگیزی دارد. واقعهی اصلی «خانهپدری» در همان آغاز اتفاق میافتد و مخاطب را در تعلیق نگاه میدارد تا به مرور کشف کند که در پی این واقعه چه رخدادهای دیگری قرار است اتفاق بیفتد و درواقع تبعات و نتیجهی این "قتل" به چه شکل خود را در مناسبات گوناگون زندگیِ بازماندگان و نسلهای بعدی این خانواده نشان میدهد. کوبنده و نفسگیر بودن نقطه عطف اصلی درام و سکانسهای نخستینِ فیلم رفته رفته در پی گذر زمان کمرنگ میشود و گاه تکرار مدور اتفاقات یک برهه در برههی بعد از کشش و ضرباهنگ اثر میکاهد اما این همان چیزیست که باید اتفاق بیفتد. فیلمساز قرار است بر همین مسئله تأکید کند که خون ریختهشدهی دختر خانواده قرار نیست در طی گذشت زمان پاک شود و عذاب آن تا پایان با عاملان قتل و افراد وابسته به او همراه خواهد بود. درواقع عیاری با برجسته ساختنِ کاراکتر محتشم (برادر مقتول) عواقب این جرم را در طول زندگی او واکاوی میکند. واقعهی اصلی فیلم (قتل دختر) پررنگترین عنصر فیلم است که حضورش در تکتک پلانها مهم و حیاتیست و فیلمساز لحظهای آن را فراموش نمیکند و فرصت فراموش کردنش را به مخاطب نیز نمیدهد. عیاری با انتخاب این الگوی روایی میکوشد تا علاوه بر حفظ مسئلهی اصلی فیلمنامه با پرداختن به جزئیات به نقش پررنگ "تاریخ" و تحولات آن نیز بپردازد. درواقع او درکنار قدرت داستانپردازیاش به تغییر و تحولات نقش زنان در تاریخ معاصر ایران نیز گوشه چشمی دارد و سیر دگردیسی این جریان را در یک خانواده که میتوانند نمادی از یک جامعه باشند به زیبایی ترسیم میکند.
نقطهضعف «خانه پدری» اما شاید بازیهای آن باشد. جدا از بازیگران حرفهای فیلم (خصوصاً مهران رجبی و برادران هاشمی) -که بازیهای روانی دارند- بازیگران تازهکار آنچنان درخشان نیستند. درواقع شاید اشکال اصلی کار این باشد که این چهرههای جدید همپای بازیگران حرفهای پیش نمیروند و همین مسئله بازیها را دچار چندپارگی کرده و از یکدستی آنها میکاهد. این ضعف در دیالوگنویسی نیز به چشم میخورد؛ درواقع برخلاف داستان پرکشش و فیلمنامهی مهندسیشده، دیالوگها تاحدودی کلیشهای و نامتناسب با فضای کلی داستان و فیلمنامهاند.
در نهایت نمیتوان از «خانهی پدری» نوشت و از کارگردانی ماهرانه و درخشانِ کیانوش عیاری عبور کرد. عیاری برخلاف اغلب همنسلان خود در پی نگاه و پرداخت تازهای در سینماست؛ او بهدنبال ایدههایی بکر میرود و با روایتپردازیهای عموماً نوآورانهاش مخاطب را شگفتزده میکند.