خاطراتی از 1917

"1917" ساخته سام مندس که در سال 2019 اکران شده و سه جایزه از ده نامزدی اسکار 2020 را به دست آورده است آن چنان که از عنوانش برمی آید اشاره به یک واقعه ی تاریخی دارد. بنابراین زمان یکی از انتخاب های کلیدی برای ساختن این فیلم می باشد. سال 1917 اواسط جنگ جهانی اول است.رویدادی بزرگ که تحولات فراوانی را در قرن بیستم بوجود آورد و مقدمات جنگ جهانی دوم را فراهم نمود. بنابراین بدون دیدن فیلم می توان از عنوانش حدس زد که این یک فیلم جنگی است. محور اصلی این ژانر قهرمان سازی است اما بر خلاف آنکه پیروزی ها و شکست های طرفین تنها به نام پادشاهان و فرماندهان بزرگ نگاشته می شده سال ها است که قهرمان این گونه فیلم ها افرادی با درجات پایین می باشند که بیشترین سختی ها وتلفات را متحمل می شوند. "1917" نیز داستانی در همین جهت است.
در یکی از جبهه های متفقین همه راه های ارتباطی قطع شده است و دو سرباز مامور می شوند برای کوتاه کردن مسافت و زمان با دور زدن و عبور از میان خطوط دفاعی دشمن پیامی را از فرمانده جبهه به یک گردان 1600 نفره خودی برسانند و از حمله ای که به دام دشمن افتادن می باشد ومنجر به قتل عام همه گردان می شود جلوگیری نمایند
"1917" فیلمی خطی و بدون شکست زمانی است. ماجرای این فیلم دو ساعته از صبح یک روز تا صبح روز بعد روی می دهد طراحی، مهندسی و مدیریت فیلمبرداری "1917" به گونه ای است که به نظر می رسد با یک برش و دو برداشت بلند یک ساعته این فیلم شکل گرفته است و به راستی راجر دیکینز مستحق جایزه اسکار فیلمبرداری شده است. اما با کمی دقت و دوباره دیدن فیلم متوجه خواهیم شد برش های نرم متعدد دیگری نیز وجود دارد که سکانس های بین دو برش گاه 5 یا 6 دقیقه یا حتی بیشتر هم می شود و بدین ترتیب باز هم می توان "1917" را ساختاری از برداشت های بلند دانست. حرکت نرم دوربین و فیلمبرداری های از پشت سر، کنار، بالا و روبرو از شخصیت های در حال حرکت حس همگامی و همراهی با شخصیت های فیلم را به مخاطب انتقال می دهد. بیشتر نماهای "1917"خارج از استودیو برداشت شده است که طراحی و صحنه پردازی های آن با توجه به اسناد و خاطرات تاریخی بجا مانده از جنگ جهانی اول ساخته شده و بسیار نزدیک به واقعیت است. می توان دومین امتیاز بزرگ این فیلم را بعد از فیلمبرداری همین دکورها و صحنه ها دانست.
سام مندس در جایگاه نویسنده و کارگردان با فیلمبرداری استثنایی و میزانسن سنگین به روایت داستانی ساده و روان می پردازد تا از آن میان، دو سویه ی مخالف از قصاوت، ویرانگری، نابودی و از سویی دیگر شجاعت، از خودگذشتگی و قهرمانی را به تصویر کشد. فیلمساز با دو شخصیت اصلی تام بلیک (دین-چارلز چپمن) ویلیام اسکوفیلد (جرج مکای) و عبور آن ها از حوادث پیش رو، و نشان دادن حجم کشته های نظامی و غیرنظامی و حتی حیوانات و همچنین وسعت ویرانی که جنگ به دنبال خود می آورد سویه ی ضد جنگ خود را آشکار می کند و از طرفی با نمایش دادن از جان گذشتگی سربازان به ادای دین مدافعان وطن خویش می پردازد. او در نماهایی جداگانه از باغ گیلاسی که تخریب شده و حالا پر از شکوفه، گاوی شیرده که از قتل عام دشمن جان بدر برده و دختر جوانی که از نوزادی بی سرپرست در زیر زمین خرابه های شهر نگهداری می کند، امید به آینده را در فیلمش زنده نگه می دارد.