بنبستی به نام وطن
نقد فیلم البرئ
در سال ۱۹۷۷ حکومت مصر به رهبری انور سادات به ناگهان و یکباره قیمت کالاهای اساسی را افزایش داد. این واقعه خشم مردم را برانگیخت و موجب تظاهرات سرتاسری موسوم به "جنبش نان" (1) در کشور میشود. سادات و حکومت در مقابل ایشان را خرابکار میخوانند و مدام تصاویر آشوب و تخریب را پخش میکردند. در نهایت نیز انور سادات تظاهرات را "جنبش دزدان"(2) نامید. جنبش با سرکوب شدید و بازداشت وسیع روبرو شد و در نهایت حکومت از افزایش دفعی نرخ کالاهای اساسی عقبنشینی کرد و سپس به تدریج بر آنها افزود. وحید حامد فیلمنامهنویس مصری یکی از کسانی بود که در جریان تظاهرات جنبش نان بازداشت میشود.
او در اداره امنیت مرکزی در زیر ضرب و شتم ناگاه به یکی از همولایتیهای خود برمیخورد که او را در حالی که میزند ناگاه میشناسد و میگوید: "استاد وحید تو دشمن وطن هستی؟" این جمله در ذهن وحید جرقهای میشود برای یکی از تأمل برانگیزترین فیلمهای جهان اسلام. او شش سال بر این تمرکز میکند که وطن چیست که همولایتی را به شکنجه همولایتی میرساند؟ "دشمن وطن" چیست که هموطن هم از شمار آنان است؟ بر سر همولایتی چه آمده است که بر دشمن وطن هر کاری را روا میدارد؟
وحید حامد پس از تدوین نهایی فیلمنامه آنرا به عاطف طیب میسپارد که به همراه محمد خان و علی عبدالخالق موج نو واقعگرایی دهه هشتاد سینمای مصر را رهبری میکردند. در سال 1986 فیلم آماده میشود. در دهه هشتاد رهبری مصر تغییر کرده بود و حسنی مبارک با وعده آزادی بر سر کار آمده بود و در همان سخنرانی آغازین خود در مجلس تأکید کرده بود: "دیگر هیچ دری بر متفکرین بسته نخواهد بود." و همین حس هوای تازه سبب شده بود تا هنرمندانی به چنین آثاری جرأت یابند. ولی زهی خیال باطل که در بر همان پاشنه بود. فیلم برای اولین بار در تاریخ سینمای مصر و جهان با تشکیل کمیته سه نفره وزیر دفاع، وزیر کشور و وزیر فرهنگ از پخش ممنوع شد و در نهایت نیز تنها با حذف مشاهد اساسی فیلم در جشنواره پخش شد. ادعای وزیر فرهنگ چنین بود که اثر مربوط به ارتش است و ایشان نیز میبایست نظر دهند. از همین رو اداره اطلاعات ارتش با پخش فیلم مخالفت کرد و فیلم به محاق توقیف رفت. فیلم نوزده سال بعد هنگامی که بازیگر فیلم فوت کرده بود در جشنواره قاهره پخش کامل شد و از آن روز تاکنون نیز هیچ تلویزیون عربی و غیرعربی آنرا پخش ننمود. به قولی "البرئ" فیلمی شد که "رقبا در عدم پخش آن هم دستند." ولی حیات فیلم به لطف شبکه های مجازی آغاز شد و مشاهد فیلم همواره در وقایع پیش آمده زنده میشوند و واقعیت را پیشاپیش بازنمایی میکنند. بدین سان بود که "البرئ" با تمام تلاشهای توقیف، سانسور و پخش محدود جشنوارهای بر زمین نماند و مصداق اثر زنده شد. به یمن مقاومت اثر از برای زندگی بود که پس از بیش از سی سال به برنامه اندیشه "خارج النص" شبکه الجزیره راه یافت و آنچه بر اثر رفته بود بازگو شد و در همانجا بود که وحید حامد پرده از جرقه معروف اولیه فیلم در تظاهرات جنبش نان برداشت.
اهمیت "البرئ" در آن است که مقدسترین نامقدس روزگار معاصر جهان اسلام و جهان را به ساحت پرسش در میآورد. وطن بدیهیترین و مقبولترین مفهومی که از دوره مشروطه و سپس جنگهای استعمار جهان اسلام ساخته شده است و خود را قدیمیترین مفهوم مینماید. گفتمان آنرا میکاود و سلطه حاصل از آنرا نشان میدهد و بنبست آنرا روایت میکند. اهمیت "البرئ" در پیگیری خط دوطرفه مفهوم وطن و گفتمان آن تا نظامی از سلطه است به جای آنکه وطن را چونان محبوب و معشوق بسراید. از همین روست که میتواند وطن را از ساحت اسطوره و سروده به ساحت عقل درآورد چرا که آنرا به سلطه ربط میدهد و میپرسد وطن چه سلطهای را ایجاب مینماید؟ با نشان دادن سلطه حاصل از مفهوم وطن میتوان آنرا نقد نمود، قضاوت نمود، تصحیح کرد یا از آن عبور کرد. البرئ "وطن" را از ساحت قدیم خودساخته بیرون میآورد و آنرا در برهمکنش سلطهای خاص قرار میدهد و حدودش را روایت میکند؛ چه سلطهای است که مفهوم وطن را میسازد؟ پاسخ "البرئ" پاسخ فوقالعاده مهمی است. سلطه نظامی سلطهای است که وطن آنرا ایجاب میکند و مفهوم وطن را نیز میسازد. وطن و سلطه نظامی لازم و ملزوم یکدیگرند و با یکدیگر گفتمان حاکم را میسازند. کارکرد اصلی گفتمان مذکور ایجاد مفهوم "دشمن وطن" است که به میان هموطنان نیز میآید و میتواند هموطن را در برابر هموطن قرار دهد. وطن در چنین گفتمانی به سانی انتزاعی میگردد که بر مفاهیم هویتی انضمامی فامیلی، همعشیر، همولایتی، همشهری غلبه مییابد، آنانرا حذف میکند و خود باقی میماند تا همولایتی را به ضرب و شتم همولایتی وادارد.
روایت فیلم شرح دو سر ایجاد و قبول گفتمان وطن و سلطه است. روایت فردی که اندک اندک برایش هویت وطن ساخته میشود و برای دفاع از وطن مقابل دشمنان وطن قرار میگیرد و روایت آنکه چنین هویتی را ایجاد میکند و به سلطه میپردازد. در بستر این روایت دو جانبه است که سازوکار ساخت مفهوم وطن و ساختمان سلطه نشان داده میشود و در نهایت نیز پیامد چنین سلطه و گفتمانی و بنبست حاصل از آن به درون روایت میآید.
***
شخصیت اول فیلم "احمد سبعاللیل" با بازی احمد زکی روستایی یا به تعبیر مصریها اهل وادی است که در مشهد اول به خوبی در "آزادی طبیعی" خود روایت میشود. او در زندگی طبیعی خود صبح بیدار میشود و خرش را بر سر زمین میبرد و از خدا به سبب آیات طبیعی خورشید و گرمایش تشکر میکند و برای شیرگاو و کار خرش خدا را شاکر است. نمودار زیبایی از آزادی طبیعی بدون سلطه انسان و خدا و طبیعت در صلحی حسرت برانگیز منهای سلطه حکومت با یکدیگر در توازن و تعادلاند. او یاریرسان مادر و برادر ناتوان خود است و با دیگر همولایتیها در صلح و روحیه برادری به سر میبرند. ناگاه خبر میآید که دولت برای اجباری آمده است و او و دیگر جوانان میبایست برای سربازی اجباری بروند. برادرش که معلول است لازم نیست و او چون سالم است بایست برود.
مادر او هر چه اعتراض میکند که زمین را چه کسی شخم زند فایده ندارد. وظیفه ملی اوست که در جوانی و سلامت به سربازی برود. اینجاست که او از دوست باسوادش "حسین" که در دانشگاه قاهره قبول شده است با مفهوم هویتی جدیدی آشنا میشود؛ سربازی برای دفاع از دشمن وطن است؟ کشور که در حال جنگ نیست دشمن ندارد؟ ممکن است در آینده به ما حمله کنند. "عنوانبندی فیلم با نمایش خروج جوانان از وادی برای اجباری همراه میشود و مشهدی زیبا برای خروج از آزادی طبیعی به سوی دنیای انضباط و سلطه رقم میزنند. دنیایی که دیگر در برابر نظم به دست آورده آزادی از کف رفتهاش را جبران نمیکند. روایت فیلم روایت یک تعادل از دست رفته است؛ تعادل نظم و آزادی که نظم حاصل از سلطه همه چیز را چون تکلیف میستاند و چیزی را به عنوان حقوق بازپس نمیدهد. در همان مشهد ورود به پایگاه، دژبان میگوید فکر کردم غذا آوردهاید و میگویند دوباره نیرو آوردهایم. هیچ وظیفهای در چنین سلطهای به عهده سلطه نیست بلکه همه از برای وطن وظیفه و نیروی وظیفهاند. تعادل وظایف که بماند آزادیها نیز در چنین سلطهای ستانده میشوند. اثر در خرده روایتهای خود به آزادی اندیشه (خرده روایت رشادعویس)، محاکمه عادلانه (ماجرای زنبازی که به جرم سیاسی در بین تظاهرات بازداشت شده است)، حریم خصوصی (مهندس زمینشناسی که تحت فشار و اجبار است تا زنش را طلاق دهد)، آزادی اجتماع (خرده روایت حسین همدان که به جرم تجمع دانشجویی بازداشت میشود) به عنوان آزادیهای از دست رفته و به کف نیامده اشاره میکند تا سلطهای بیتعادل بین نظم و آزادی را روایت میکند.
در نهایت نیز که وکلا و قاضیان نیز به عنوان دشمنان وطن بازداشت میشوند "حاکمیت قانون" از دست میرود و سلطه بیبهار میگردد تا عاقبت کار گفتمان وطن و سلطه تکمیل گردد. عنوانبندی فیلم نه یک آغاز که یک وداع است وداع با آزادی از کف رفته و جبران مافات نشده؛ و ورودی است به دنیای نظم و انضباط سلطه.
در همان ابتدا نظام سلطه او را در زنجیره انضباط خود وارد میکند: به صف ایستادن، بله قربان گفتن، آزمایشات جسمانی و تناسب اندام، پرونده اطلاعات و عکس، لباس جدید و تست هوش. احمد سبعاللیل میزان میشود و جای خود را در نظم امور مییابد. دیگر اکنون جایی است که گفتمان حقیقت بر پا دارنده تولید، تکرار و تلقین شود. خطبه معرفی نظامی بار اصلی گفتمانسازی وطن و سلطه را تشکیل میدهد. افسر فرمانده با صدایی رسا همه را به خط میکند و پیش از تمرین اسلحه برای ایشان خطبه میخواند تا هدفی که تیر سربازان باید به سوی آن باشد را پیشاپیش مشخص کند.
نظام اجباری تنها جایی برای یادگیری و تمرین نظامی نیست جایی برای تلقین معرفتی برای ایجاد هویتی تازه و هدفی که سلاح باید به سمت آن گرفته شود. اینجاست که خطبه آغازین مشق نظام محور معرفتی میشود که همولایتی را علیه همولایتی میسازد: "نظام (3) شرف است؛ نظام مردانگی است؛ وظیفه ما دفاع از سرزمین مادری است؛ اساس نظام انضباط و اطاعت از اوامر است حتی اگر اوامر خطا باشد." شبکه مفهومی بیان شده اساس ارکان گفتمان سلطه برآمده از آن است که میتوان آنرا بنا به هویت سیاسی برآمده در بسیاری از کشورهای اسلامی سلطه بعثی نامید؛ سلطه نهاد نظامی کانون اساسی چنین سلطهای که مشروعیت خود را از آن میگیرد "وطن" است که خود نیز آنرا ایجاد میکند. سلطه بعثی هست تا وطن را حفظ کند؛ وطن هست تا سلطه نظامی آنرا حفظ کند. سرزمین مادری استعارهای مادینه میشود و نظام ارتش استعارهای نرینه میشود تا خانوادهای در ذهن مخاطب شکل گیرد و برای حفظ کیان خانواده به وظیفه اطاعت و رعایت انضباط تمکین گردد. با چنین شبکهسازی مفهومی مشخص است که هویت وطن قصد میکند تا خود را بر هویت خانواده غالب کند و تمام وظایف خانوادگی فرزندان را بر شهروندان بار کند و غیرت خانوادگی آشنای ایشان را برای وطن مصادره کند و حرمت پدری و ارزش تکریم او را برای نظام ارتش مصادره نماید. از سر همین استعاره است که فرد مبتلا در زنجیره گفتمان با همان حساسیت غیرت خانوادگی مصادره شده به دشمن وطن بتازد. اینجاست که سلطه گفتمان مذکور وجه ویرانگر خود را نشان میدهد.
گفتمان وطن سلطهای خانوادگی را با پدرسالاری نظام ارتش ایجاد میکند تا از نام میهن دفاع کند؛ ولی عاریت چنین استعارهای از هویت خانواده برای وطن صرف یک مفهومپردازی تشبیهی نیست بلکه جایگزینی است. بنابراین هویت وطن میآید که جای خانواده و دیگر هویتهای دوستی، همشهری، همولایتی، همدین و انسان را گیرد. وطن از استعاره هویت خانوادگی استفاده میکند تا آنها را مصادره کند و خود جایگزین آن شود. به نوعی مفهوم وطن با ربایش گفتمان خانواده ساخته میشود تا بتواند فرد را برای خود مصادره نماید و او را در برابر هویت پیشین قرار دهد. اخلاق اطاعت نهادینه در گفتمان وطن مسؤولیت حل نمودن تضاد وطن با دیگر هویتها است. پس بیراه نیست که هنگامی که احمد سبعاللیل دوره آموزشی را به پایان میبرد و به واحد مخصوص خود میرود از سوی فرمانده چنین آزمون میشود که بزن تو گوش بغل دستی رفیقت ... چرا زدی؟ "اساس نظام انضباط و اطاعت از اوامر است حتی اگر اوامر خطا باشد." اخلاق اطاعت خون گفتمان وطن است و در همه جایش جاری است. در فیلم میبینیم که همه از مافوقی اطاعت میکنند و در حوزه زیردست آزادند تا هر کاری کنند. در گفتمان بعثی دو راه است یا اطاعت کن و تکریم شو و یا تحقیر شو و اطاعت کن. تکریم اطاعت بیشتر با یک هویتبخشی خطابی و وهمی و گاهی نیز مادی شکل میگیرد. احمد سبعاللیل هنگامی که یکی از زندانیان که میخواست فرار کند را میگیرد و با او درگیر میشود با دست خود او را میکشد و فریاد میزند که دشمن وطن نمیتواند از دست من فرار کند. هرچه زندانی میگوید با تو کاری ندارم فایده ندارد. او در پاداش ده روز مرخصی و درجه تشویقی میگیرد. چون به ده بازمیگردد و همولایتیها میگویند آنجا چه میکنی؟ میگوید با دشمنان وطن میجنگم؟ میگویند جنگی نیست؟ با غرور میگوید خودم یکی از ایشان را با دستهای خودم کشتم.
پس از روایت ساخت گفتمان وطن برای شخصیت احمد لیلالسبع اثر به روایت طرف دیگر گفتمان یا همان نظامی ایجادگر گفتمان از برای سلطه میپردازد. سرگرد توفیق با بازی محمود عبدالعزیز رئیس زندانی است که احمد لیلالسبع نیز برای ادامه خدمت بدانجا میآید و وظیفه مشترکشان مقابله با دشمنان وطن است. روایت در معرفی شخصیت ایجادگر سلطه بعثی سهمگین عمل میکند. او را مرد خانواده میبینیم که برای جشن تولد دوست بچهاش برای او اسباب بازی میخرد و در جشن تولد با کودکان بازی میکند. مردی اجتماعی، محترم و خانواده دوست. همان روی همیشگی بعثیها؛ جدیت در بیرون و محبت در درون خانواده. دیگران از او بترسند و خانواده با او شوخی کند. پس از این معرفی وجهه مهربان و محترم است که سرگرد توفیق زیپ شلوارش را بالا میکشد و با اسکورت به زندان میآید، محل ناب گفتمان بعثی. او سوار بر اسب میشود و به سان زندانیان میآید. احمد لیلالسبع کسی است که از آزادی طبیعی به نظام اجباری انضباط و اطاعت میآید، سرگرد توفیق نیز از انضباط شهری به حیات وحش خود میآید. احمد از محبت طبیعی همخونی و همشهری به کینتوزی دشمنان وطن میرسد. او از آداب بیمحبت اجتماعی به تعذیب دشمنان وطن میآید. یکی از وادی و دیگری از شهر در زندانی در صحرا با دشمنان وطن روبهرو میشوند. بیراه نیست که زندان محل تلاقی شخصیتهای اثر است که سازنده و ساخته گفتمان سلطه بعثی بر نام میهناند. زندان محصول راهبردی گفتمان مذکور است. تولد زندان قرابت خاصی با گفتمان وطن و سلطه بعثی در جهان اسلام دارد. زندان ابزار اطاعتسازی برای دشمنان وطن است. همان جایی که رکن دیگر گفتمان اطاعت را میسازد؛ طوعاً یا کرهاً اطاعت کن. زندان همچنین محل اصلی آزمون گفتمان مذکور است. جایی که قرار است هموطن در برابر هموطن به نام وطن بایستد. در همینجاست که دشمنان وطن آورده میشوند تا سربازان وطن به حساب ایشان برسند. فیلم در یک زندان واقعی ساخته شده است و تصویر بینظیری از شیوه برخورد با دشمنان وطن را نشان میدهد.
اصلیترین دشمنان وطن اهالی فکر و اندیشهاند. کسانی که خواستهاند از سطح خطابه و اسطوره و سروده نظام سلطه فراتر بروند و آنها را به پرسش درآورند. احمد سبعاللیل از زندانبانان میپرسد چرا این دشمنان وطن را نمیکشید؟ سوالی برآمده از همان هویت طبیعی اساسی او و جهل او به کارکرد خاص زندان در مشروعیت بخشی به وجود سلطه ارتش. زندان جایی است که باید بیش از هر جا با زندانی بحث کرد، بدو تلقین کرد، او را به تأمل واداشت، شکنجه کرد تا اطاعت کند نه اینکه او را کشت و نظام سلطه را بیمعنا کرد. اگر زندانی نباشد زندانبان هم نیست. حتی اگر زندانی کشته هم شود میبایست مخفی گردد. بلایی که احمد بر سر زندانی که قصد فرار داشت میآورد. نمایش عناصر مختلف کارکردی زندان و حجم خوف و خشونت آن از نقاط قوت اثر است. عناصر حاضر در زندان از جمله اسبی که سرگرد همواره زین میکند و آن با وارد زندان میشود و یا سگانی که آنها را با سربازان به جان زندانیها میاندازند، نمایش بینظیر از ابزار مدرن به دست خود وحشی و رام نشده سلطه بعثی است که در حال جولان است. بیراه نیست که سرگرد همواره زیپ شلوارش را بالا میکشد و به سراغ زندانیان میرود.
در زندان جایی برای هر گونه ظلمی حاضر است، از جمله تجاوز به حریم خصوصی، تعذیب روحی و جسمی، اعتراف، قتل و ناپدید کردن جسد. عناصری از سلطه بعثی که هر یک میتواند مصادیق واقعی خود را به وفور بیابند. مشهدی که فرمانده زندان تمام ایشان را ردیف میکند و نانشان را بر شن صحرا میاندازند و میگویند ناهارتان حاضر است و نباید با دست آن را بخورید بیتردید به جنبش نان اشاره دارد که سلطه بعثی از آن وسیلهای برای تحقیر میسازد. مشهد قابل اشاره دیگر مربوط به ورود بازرسان برای بازرسی است. مرگ زندانی فراری اعتراض را از همهسو بلند میکند و دولت برای رسیدگی ورود میکند. اکنون دیگر همه چیز آماده میشود تا سلطه بعثی خود از خود بازرسی کند. معروف است که در زمان اخیر نیز مشابهتهای یکی از بازرسیهای زندان مصر با صحنههای فیلم موجی از توجه دوباره به البرئ را برانگیخت. نکته مهم در معرفی زندان توسط کنلل به بازرسان است؛ "اینجا هتل است و تنها اشکالش این است که در صحرا است. زندانیهای ما همه متفکر و فیلسوفاند و ما در صحرا به ایشان فرصت تأمل میدهیم." معرفی مذکور نه دروغ و تزویر که حقیقت زندان است. جایی که سلطه فرصت تأمل برای زندانی میسازد. پس چون تأمل را دیگری میسازد پس معلوم است که چه میسازد.
اعتراضات دانشجویی در مرگ استاد دانشگاه در زندان موجب میشود تا حسین پسر عموی احمد سبعاللیل نیز بازداشت شود و به همان زندان آید. احمد با سگان و دیگر سربازان با باتوم به پیشواز آنان میرود که ناگاه حسین را میبیند: "تو هم دشمن وطنی؟" اینجاست که لحظه تضاد هویتی احمد شکل میگیرد. خود را محافظ حسین میکند و فرمانده او را نیز بازداشت میکند. فشار بر او برای شکنجه حسین اثر نمیکند و فرمانده بر روی ایشان مار میاندازد و حسین میمیرد. حسین پیش از مرگ دشمن وطن را برای احمد باز تعریف میکند وطن بلد ماست دشمن وطن میدونی کیه اون شبیه من نیست اون به زبان ما صحبت نمیکنه زبونش رو نمیفهمی میخواهد که همه چیز زیر را غارت کنند بر روی ایشان مار میاندازد و حسین میرحسین پیشمرگ دشمن وطن را برای احمد سبعاللیل باز تعریف میکند: "وطن بلد ماست؛ دشمن وطن میدونی کیه؟ اون شبیه ما نیست؛ اون به زبان ما صحبت نمیکنه؛ زبونش رو نمیفهمی؛ میخواهد که همه چیز را غارت کند؛ وقتی گریه میکنی شادند؛ وقتی گرسنهای خوشحالند؛ همه زندانیهای اینجا مردم تویند." هویت بر ساخته حسین ویران میشود و مردم به جای وطن مینشیند. امری انضمامی و آشنا به جای امر انتزاعی قرار میگیرد که به دلیل انضمام اجازه سلطه نامشروع را نمیدهد. بیشک بزرگترین انحراف مفهومی "وطن" تجرید و رهاییاش از مردم؛ هموطن، همشهری، همکیش و همخون بود. احمد پس از طی مجازات دوباره به سر پست خود برمیگردد. به کنلل توفیق خبر میدهند که گروهی از وکلا و قضات را برای زندان میآورند. زیپ شلوارش را بالا میکشد و سوار بر اسب گروهان را به خط میکند تا به استقبال دنباله جدید "دشمنان وطن" برود.
احمد لیلالسبع با دیدن صحنه کنلل و همه نظامیان را به رگبار میبندد. ناقد عرب بر پایانبندی مناقشه انگیز آخر فیلم که یکی از مشاهد مشمول سانسور نیز بود خرده گرفت که واکنش معمولی شرقی است که طغیان فردی را بر سیستم نشان میدهد. ضمن احترام بدین رأی باید گفت هرچند در شکل و شمایل شاید هم مشکل انتقام فردی باشد ولی از لحاظ محتوا و سیاق نه یک انتقام فردی بیرونی که حاصل درونی نظام سلطه بعثی و بنبست حاصل از آن است. هویت وطن در شمایل تضاد با هویتهای دیگر ظاهر میشود و خواستار حذف آنها است و فرد را در زیر فشار تکلیف بدون حقوق و اطاعت بدون فهم میگذارد و طبیعی است که هویتهای دیگر نیز به قصد حذف آن برآیند. هنگامی که حذف اکران فیلم مصادف با واقعه اداره امنیت مرکزی مصر به سال ۱۹۸۶ شد که سربازان در اعتراض به شایعه تمدید مدت نظان اجباری از سه به پنج سال و وضعیت بد معیشتی دست به اعتراض زدند و کار در پادگان أنسیوط به درگیری مسلحانه و سرکوب نیروهای معترض پادگان با هوانیروز شد؛ فیلم یکی از مصادیق دیگر خود را یافت تا بافت نوع واقعگرایی خود را اثبات کند. ولی در نهایت باید گفت که پایان فیلم چنین نیست. احمد پس از به رگبار بستن ایشان تنها یادگار خود از دوران وادی "نی" بیرون میآورد و در حسی آمیخته به بیخیالی مایوسانه و حسرت آزادی طبیعی از کف رفته مینوازد که نگهبان دیگر برج او را میزند و نی بر روی تفنگ میافتد؛ آزادی طبیعی و نظم نظامی هر دو از دست رفت. سودایی دو سر باخت در سلطه بعثی.
نگهبان نی را برمیدارد تا پایان سلسلهای بیپایان از دور سلطه بعثی باشد.
(1) «الثورة الخبز»
(2) «الثورة الحرامیة»
(3) عسگریه که منظور نظامیگری است و برای حفظ سبک بیان از همان کلمه نظام استفاده شده است که در قدیم نیز به معنای سازمان نظامی به کار میرفت.