نابودی سینما
ضربه پنهان یا HIDDEN STRIKE نمایشی است از اُفول هالیوود در نوآوری و تولید جلوههای ویژه میدانی. فیلم به غایت ضعیف اما جذاب با وجود چان و سینا است. اسکات وا مولف این اثر سعی نکرده چیزی برای دوربین خلق کند بلکه دوربین را برای معیارهای کامپیوتری به حرکت درآورده. همه چیز فیلم مصنوعی است. از طوفان شن تا گاهی وقتها کاراکترهایش. سینما محفلی برای بازیهای سیاسی شده و دیگر نمیشود انتظار اتفاقی هنرمندانه را داشت. دو سرباز که کارکشته هستند و باید تعدادی غیرنظامی را از یک پالایشگاه عبور دهند و... چه اتفاقی میتواند این دو مامور را به یکدیگر اتصال دهد. اینکه با جلوههای ویژه کامپیوتری هرچیزی را میتوان به شکل واقعیاش نزدیک کرد اتفاق خوبی است اما این اتفاق خوب وقتی قرار باشد جای جلوههای میدانی و بصری فیلم را بگیرد خیلی هم بد است.
*آتیش بازی از پشت میز تدوین
فیلم «مسابقه مرگ» ساخته پل دبلیو اس اندرسون کجای تاریخ این نمایش مضحک ایستاده است. از سویی دیگر ما چرا باید باور کنیم این اتفاق که روزی فراخواهد رسید که آب از نفت هم گرانتر میشود در خاورمیانه و عراق رخ میدهد. هالیوود خوب بلد است با اکشنهای سرگرم کننده حرفش را بزند. یک جاهایی از فیلم ما میزان بازیگری چان را میبینیم. وقتی که او با دخترش صحبت میکند و اشک میریزد رفله این اتفاق در «سوار شو» لری یانگ هم رخ میدهد. به نظر میرسد چان درحال بازپسگیری خودش از سینما است. از سویی دیگر حضور او و جان سینا در یک فیلم یک اتفاق جذاب پرفروش است. عبور از یک جاده پرخطر افسانهای دیگر خیلی کلیشه هالیوود شده. ما نمیتوانیم در مورد سینمای این فیلم حرف بزنیم به دلیل آنکه سطح سلیقه پذیرش بیننده امروز به این آثار تزل پیدا کرده اما میتوانیم در مورد چرایی این پذیرش حرف بزنیم. سینما خود با دستان خود ضعیفتر خواهد شد. حال وس اندرسون هرچه میخواهد فیلم مجلهای گونه تولید کند. به جای آنکه اتفاق سینمایی در دکوپاژ و میزانسن افتد شاهد تاثیرگذاری تدوین کامپیوتری روی داستان و فیلمنامه هستیم.
*هدف از ساخت سینما
ابتدا نقاشی بود و سپس عکاسی و بعد عکسها متحرک شدند و برادران لومیر با توسل به خطای دید سینما را به وجود آوردند. امروزه این خطای دید تبدیل شده به خطای شناختی و ما اُبژههایی در تصویر میبینیم که ناشناختگی را تداعی میکنند. بله ناشناختگی هم تداعی شونده است. از نظر روانشناسی شناخت، میزان تجربه فرد نسبت به سوژه (موضوع) است و ناشناخته بودن هنگامی تداعی میشود که فکت جدیدی درون آن موضوع ایجاد شود. این فکت در «ضربه پنهان» همه فیلم است. سینما برای چشم ساخته شده. سینمایی که ناتوان از چشمنوازی باشد سینمای ابتری است. «ضربه پنهان» فیلمنامهای ندارد تا جکی چان در آن خود همیشگیاش باشد. «داستان پلیس» خاطرهای فراموش نشدنی از جکی چان است اما انسانها با امروزشان قضاوت میشوند نه خاطرههایشان. باید بپذیریم سینما خود به تنهایی هنر محسوب نمیشود اما در آنکه این فرصت بهترین مدیوم برای ارائه هنرها است هیچ شکی نیست. در تولیدات اخیر سینمای عام صنعتی که به راحتی با چند کلیک در دسترس همگان است و دائما تبلیغ میشود ارائه منحصر به فردی در مدیوم سینما از هنرها دیده نمیشود. سینما باید موسیقی، آواز، داستان، رقص، نقاشی و... حتی جادوگری مانند سکانسهای ابتدایی «آینه» تارکوفسکی را در خودش داشته باشد. ناتوانی سینما در ارائه این مهمها به بیننده خود پذیرفتنی نیست حداقل امروزه با این پیشرفتهای ترسناک هوش مصنوعی و تخیل که دیگر جای هیچ آرزویی برای مولفان نگذاشته است. همه این فیلم را میشود با یک سکانس از فیلم «راه بلد» تارکوفسکی به رقابت درآورد و آن را محکوم کرد. وقتی دختر نشسته و با چشمانش لیوان را به حرکت در میآورد جادوی هیجانانگیزتری است نسبت به آنکه ما طوفان شن را با آن گردبادهای بلند و آمریکایی وار در یک فیلم ببینیم که هیچ اتفاقی در بیننده تولید نمیکند. اصلا بیاییم به هالیوود نزدیکتر شویم: وقتی ریگن روی تخت دراز کشیده و در خالت خلصه به فضا میرود، «جن گیر» فریدکین در آن چه میزان کامپیوتر دخالت داشته. چرا عوامل یک فیلم برای ایجاد حیرت در میزانسن تلاش نمیکنند. سینما به عنوان بهترین مدیوم برای ارائه هنر درحال نابودی است و دیگر چیزی به عنوان مدیوم برای سینما باقی نمانده است.
علی رفیعی وردنجانی