جستجو در سایت

1402/08/13 00:00

انسان، ذهن و شخصیت هایش

انسان، ذهن و شخصیت هایش

  

شکاف، Split

کارگردان: ام. نایت شامالان، فیلمنامه: ام. نایت شامالان، مدیر فیلمبرداری: مایک جیولاکیس، تدوین: لوک فانکو چاروکی، موسیقی: وست دیلن توردسن، بازیگران: جیمز مک آووی(کوین وندل کرامپ، دنیس، بری)، آنیا تیلور-جوی(کیسی کوک)، بتی باکلی(دکتر کارن فلچر)، هیلی لو ریچاردسون(کلر بنوا)، جسیکا سولا(مارسیا)، محصول: آمریکا، 2017، 117 دقیقه.


شکاف داستان سه دختر است که توسط فردی به نام کوین که دچار بیماری اختلال چند شخصیتی است زندانی می شوند. دخترها و شخصیت های مختلف کوین در انتظار موجودی به نام هیولا هستند که شخصیتِ 24 کوین است.


انسان، ذهن و شخصیت هایش


«شامالان» که مخاطبان او را با «حس ششم» می‌شناسند و هنوز بهترین اثرش محسوب می‌شود. پس از چند فیلم پرهزینه ناموفق دوباره سراغ داستانی دلهره آور، پرتعلیق و کم هزینه رفته که اساس داستان نه بر اساس جلوه‌های ویژه که بر مبنای خلاقیت‌های تکنیکی و ساختاری است. در «شکاف» «شامالان» مثل اکثر آثارش نویسنده فیلم نامه است و به خوبی توانسته با شخصیت پردازی عالی در فضایی محدود و بسته، ترس، اضطراب و دلهره را با خلق موقعیت هایی ترسناک از رفتارهای انسانی مبتلا به بیماری اختلال چند شخصیتی که سه دختر را زندانی کرده به اوج برساند. نکته قابل تامل داستان، دو شخصیت اصلی، کوین و کیسی است. بیشتر زمان فیلم در فضایی کوچک می‌گذرد و فیلم بر شخصیت‌های مختلف کوین و تلاش دختران برای فرار و برخورد متفاوتِ کیسی با شخصیت‌های مختلف متمرکز است، و با فلاش بک داستانِ زندگی و تجربه‌های کیسی با پدر و عمویش در جنگل بازگو را می کند. 

«جیمز مک‌آووی» با بازی عالی و استفاده از بیان، زبان بدن و حالت‌های چهره هر شخصیت را به شکلی عالی تجسم بخشیده و توانسته هر بار با تغییر حالتِ چهره، بیان و حرکات بدن شخصیت را به گونه ای به نمایش بگذارد که انگار به صورت ناخودآگاه از درونش یکباره رها می‌شوند. در برابر او «آنیا تیلر-جوی» که تجربه بازی در «ساحره» را دارد به خوبی توانسته بدون اغراق وجوه مختلف شخصیت دختری آسیب دیده را به شکلی حقیقی ترسیم کند. کیسی از همان ابتدا با همه تفاوت دارد و وقتی در گوش یکی از دوستان ربوده ‌شده‌اش چیزی می‌گوید کاملا مشخص است در پس ظاهر آرامش، تجربه‌های بسیاری است که او را به نوعی خودآگاهی از شرایطِ موجود رسانده است. کیسی نقطه مقابل کوین است؛ شخصیتی آسیب‌دیده با برخی ویژگی‌های مشابه که با توجه به سکانس پایانی فیلم می‌توان انتظار دنباله‌ای بر فیلم داشت. هر چند در سالهای اخیر هالیوود نتوانسته دنباله‌های موفقی بسازد. 

«شامالان» با حرکات دوربین، موسیقی و شخصیت‌های متفاوت اثری تاثیرگذار ساخته، و از همان ابتدای فیلم کیسی که بر خلاف دیگران در گوشه‌ای نشسته، سکوتش در مقابل شلوغی و سر و صدای دخترانِ دیگر و فاصله ایی که روی میز با دیگران دارد، و حالت چهره‌اش که آرام به گوشه‌ای زل زده تفاوتش با دیگران را آشکار می کند. 

وقتی بری وارد ماشین می‌شود و با آرامش چند خرده‌ کاغذ را از روی داشبورد برمی‌دارد. کیسی قبل از دو دختر دیگر متوجه حضور غیرمنتظره غریبه ایی با رفتاری عجیب در ماشین می شود، هر چند مضطرب است. اما برخلاف دیگران جیغ نمی‌کشد. این اتفاق را نمی‌توان با رویدادی واقعی در خیابان تطبیق داد. زیرا دلیل انتخاب دختران توسط بری و سکوت کیسی برای ورود داستان به بخش اصلی اتفاقات لازم و ضروری است و «شامالان» به‌خوبی از آن استفاده کرده، رفتار کیسی بر خلاف کسانی است که در فیلم‌هایی مانند «اره» قرار می گیرند، او شخصیتی چند بعدی دارد. 

بری 23 شخصیت مختلف دارد که از درون سایه‌ها شخصیت دیگری نیز در حال شکل گیری است. فیلم به ‌خوبی توانسته وجوه مختلف ذهن را واکاوی کند و انسانی چند شخصیتی را ترسیم کند. افرادی که در زمان‌های مختلف در کاراکتر‌های متفاوتی ظهور پیدا می‌کنند، که یکی در روشنایی است و بقیه در سایه، هر بار که یکی از شخصیت‌ها از سایه به روشنایی می‌آید فرد رفتاری متفاوت دارد. این رفتار فقط واکنش‌هایی ظاهری نیستند بلکه به طور کلی شخصیتِ در سایه، هویتی مستقل دارد که می‌تواند مانند تصویری جدید و متفاوت از یک شخصیت باشد. 

صدا در فیلم عنصری معنابخش و تاثیرگذار است. مانند صدای نفس زدن دخترها وقتی در اتاقی نیمه تاریک بیدار می‌شوند یا صدا باز شدن قفل در، این صدا پیش از تصویر تعلیق و اضطراب را بیشتر می‌کند و نور کم، تاریکی و فضای بسته ترس را بدون خونریزی به صورت روانی به مخاطب منتقل می‌کند. در اولین مواجهه دختران با دنیس پس از باز شدن در، صدای موسیقی به گونه‌ای در صحنه طنین می‌اندازد که انگار او در حال انتخاب شکارش است و سکوت و خیره شدنِ دنیس به دخترها این حس را القا می‌کند که اتفاقی غیرمنتظره قرار است بیفتد. مارسیا بیرون از اتاق برده می‌شود و فریاد کلر در مقابل کیسی که آرام روی تختش نشسته، نوعی تضاد در فضا شکل می‌دهد که مخاطب را سردرگم می‌کند که آیا قرار است مانند فیلم «اره» بیماری روانی, افراد را بکشد یا فقط قصد آزار دختران را دارد؟ این تضاد وقتی به اوج می‌رسد، ناگهان در باز می‌شود و دنیس دختر را به اتاق می‌آورد.

«شامالان» در بخش‌های مهم فیلمش از ترکیب گفتگو با صدایِ نویز در اتاق، وجود هیولا را در اکثر لحظاتِ داستان بدون نشانه‌ای از حضورش، به شکلی تجسم می بخشد که در تخیل حالتی واقعی پیدا کند و ترس و دلهره را از چهره‌ بهت‌زده دختران و نماهای بسته ی صورت هدویک در اتاقی تاریکی به نمایش می‌گذارد. 

روایت «شکاف» می‌تواند ذهن مخاطب را بازی دهد و هیجان را بالا ببرد. مثلا هر بار یکی از شخصیت‌های کوین وارد اتاق می‌شود یا زمانی که دختران برای فرار تلاش می‌کنند با استفاده از حرکت دوربین، کات‌های سریع و موسیقی، اضطراب و دلهره را بیشتر می کند. اولین فرار دختران نشان می‌دهد که نمی‌توان به موفقیت آنها در برابر کوین خوش‌بین بود. «شامالان» هر جا لازم بوده از نماهای بلند استفاده کرده، مانند زمانی که کلر در دالانی بلند در حال دویدن و فرار است یا گفتگوی بری با دکتر فلچر که با نماهای‌ بلند و بسته چهره فیلمبرداری شده تا بیشتر بر شخصیت‌ها تمرکز و توجه شود، یا زمانی که در یک تخت بری خبر آمدن هیولا را به کیسی می‌دهد. سایه، حرکت آرام دوربین، موسیقی و عکس العمل‌های متفاوت بری و کیسی که یکی هیجان زده و دیگری بسیار آرام است تضادی ایجاد می‌کند که مخاطب را برای لحظه نهایی سردرگم می‌کند. 

«شکاف» مانند فیلم‌های ترسناک این ژانر بیهوده به مخاطبش امید نمی دهد یا شخصیت هایش را به شکلی معجزه آسا نجات نمی دهد و کاملا حساب شده و دقیق هر بار که امیدی برای نجات پیدا می‌شود آن را از بین می‌برد، تا بتواند داستان را به لحظه نهایی, یعنی ورود هیولا برساند. با اینکه بری بارها از آمدن هیولا حرف می زند، و تشریح دکتر فلچر از شخصیت‌های مختلف ذهن با قابلیت‌های متفاوت، باز تقریبا تعریفی که از هیولا می‌شود غیر قابل باور است. 

در «شکاف» قربانی حقیقی کیسی است که هم در زندگی واقعی و هم درون اتاق با افرادی که دچار اختلال روانی هستند، زندگی می کند. برای کیسی بیرون رفتن از زندان کوین بازگشتن به زندگی با عمویی بیمار است، برای همین عجله‌ای در رفتارهای او نیست و به خوبی می‌داند چگونه با این انسان چندشخصیتی رفتار کند. یکی از صحنه‌های عالی فیلم زمانی است که هیولا در حال باز کردن میله‌های قفس است، بدن عضلانی، ماهیچه‌های صورت و حالت دندان‌ها با نمایی بسته یادآور «تلالوِ» «استنلی کوبریک» است.

«شکاف» اثری مبتکرانه با داستانی خلاق است با شخصیت پردازی عالی و خلق موقعیت هایی نو در فضایی محدود، بدون اینکه برای مخاطب تکراری شود. و به خوبی توانسته دلهره و ترس را با استفاده از صدا، حرکت دوربین، بازی بازیگران و کارگردانی «شامالان» در هر بخشِ داستان اطلاعاتی نو به مخاطبش می دهد. تا هیجان و اشتیاق را برای ادامه داستانش به وجود بیاورد و فیلمی خلاق در ژانر وحشت است که می تواند ذهن مخاطبش را مدت ها به چالش بکشد.