جستجو در سایت

1395/04/24 00:00

در جستجوی «دختر»

در جستجوی «دختر»

داستان فیلم حول محور سه شخصیت اصلی میگردد. احمد (فرهاد اصلانی)، فرزانه (مریلا زارعی) خواهر احمد و ستاره (ماهور الوند) دختر احمد. داستان اصلی با کنشی از ستاره آغاز میشود. او بدون توجه به سختگیری های پدرش تصمیم میگیرد در جشن خداحافظی دوستش، در تهران حاضر شود. مقدمه چینی خوبی برای این داستان شده است. سکانس ابتدایی بخشی از جشن خداحافظی را روایت میکند و دقیقا همه چیز هم از همین جشن خداحافظی شروع میشود. یک آغاز متناسب با محتوا، امتیازی برای فیلم است. اما فضای کافه و دیالوگهای کلیشه ای دختران، اجازه برقراری ارتباط مناسب را به مخاطب نمیدهد.

درسکانس بعد به عقب برمیگردیم. احمد و نوع رابطه اش با ستاره معرفی میشود. بازی خوب فرهاد اصلانی به فضای این سکانس کمک میکند و بیشتر با شخصیت احمد آشنا میشویم. اما بازی ماهور الوند اغراق آمیز است و لرزش دستش بسیار مصنوعی است. پس از این معرفی اجمالی باز به صحنه کافه برمیگردیم. این قسمت همان مقدمه چینی خوب، برای طرح ماجرای ماندگار شدن ستاره در تهران است. پرواز به مقصد آبادان لغو میشود و ستاره در تهران میماند. احمد ماجرا را میفهمد و با ماشین به سمت تهران حرکت میکند. اینجا باید مخاطب از فضای دوسوی ماجرا، یعنی خانه دوست ستاره و سوی دیگر جاده و رانندگی احمد باخبر شود.

فضای خانه بسیار ملتهب و تاثیرگذار است. اما آنطور که باید به فضای جاده و مسافت طولانی آبادان تا تهران پرداخته نشده است. یک مخاطب غیرایرانی که تصوری از این فاصله ندارد با چنین پرداختی نمیتواند از سختی راه و خستگی احمد آگاهی یابد. هرچند اصلانی تمام تلاشش را میکند که این خستگی دربازیش جلوه یابد، اما به دلیل پرداخت ناقص فیلم ناموفق است. برعکس، آنقدر به فضای خانه، اضطراب و نگرانی ستاره پرداخته میشود که انتظار مخاطب از برخورد احمد بالا میرود. بنابراین وقتیکه احمد به تهران میرسد و برخوردش نیز چندان خشن نیست، نوعی تضاد ایجاد میشود که با فرار کردن مجدد ستاره به اوج میرسد.

شخصیت ستاره اینطور است که ترس بسیاری از پدرش دارد، طوریکه هنگام گفتگو با او دستش میلرزد. این ترس آنقدر زیاد است که جای دیگر کارش به اورژانس میکشد! اما شدت برخورد احمد چقدر است؟ احمد که تنها با شنیدن درخواست ستاره، برخورد شدیدی با او میکند، حال چطور است که دخترش بی اجازه تا تهران رفته و واکنشش تنها سکوت است؟ شخصیتی که آنچنان سختگیر نمایش داده شد و با یک درخواست ساده آنطور رفتار کرد حالا چطورساکت است؟ نهایتا یک موتور جلویش میپیچید وتوهین میشنود و بالاخره واکنشی از او دیده میشود. یک واکنش مصنوعی که منجر به شکسته شدن دسته عینک ستاره میشود و ستاره که گویی انتظار همین برخورد کوچک را نیز ندارد! اگر ستاره انتظار همین برخورد را هم نداشت چرا از ترس پدرش کارش به اورژانس کشید؟ او اگر فکر میکرد که پدرش میاید و تنها واکنشش سکوت است چرا دست و پایش میلرزید؟  نتیجه اینکه، آن فضاسازیی ابتدایی سنخیتی با کنش احمد و واکنش ستاره ندارد و از همینجا همه ماجرا بی معنی میشود و شخصیت پردازی هر دو کاراکتر دچار تناقض میشود. پرداختن به ماجرای ستاره نیز رها شده و از طریق یک پاساژ، در قالب جستجو برای یافتن ستاره، وارد ماجرای فرزانه میشویم. درین میان پرداخت کلیشه ای به تفاوتهای فرهنگی آبادان و تهران نیز، ضعف دیگر فیلم محسوب میشود.

ماجرای فرزانه حتی همان مقدمه چینی خوب داستان ستاره را ندارد. گنگ مطرح میشود و گنگ باقی میماند. تنها میفهمیم احمد نسبت به خواهرش نیز همین سختگیریها را داشته است. اما نکته مثبت در قیاس رابطه احمد-فرزانه با احمد-ستاره است. احمد خواهرش را رها کرده است اما برای دخترش بیش ازهزار کیلومتر رانندگی میکند. در طول فیلم هیچ حادثه قابل توجهی نداریم که موجب تغییری چنین شگرف شود. تنها علت میتواند تفاوت در جنس روابط باشد. اینکه رابطه پدر-دختر چقدر حساس است که شخصیتی مانند احمد نیز در مواجهه باآن نمیتواند مانند سابق و رابطه با خواهرش عمل کند. این مسئله به دو شکل دیگر نیز در طول فیلم مطرح میشود. نخست هنگام ماهی خریدن از زبان فرزانه، سپس جاییکه فرزانه واحمد درباره پدر گفتگو میکنند و فرزانه میگوید اگر پدر زنده بود چنان رفتاری با او نمیکرد؛ که خود تاکید دیگری است بر اینکه رابطه پدر-دختر حساسیتهای دیگری دارد و نام فیلم نیز بر همین موضوع تاکید میکند.

بین سه کاراکتر داستان شخصیت ستاره رها میشود و در حد یک تیپ دختر محدود شده در خانواده باقی میماند. برای فرزانه هم شخصیت پردازی کاملی انجام نمیگیرد که بشود ارتباط خوبی با آن برقرار کرد. در این بین بهترین شخصیت پردازی برای شخصیت احمد انجام شده است. هرچند گاف اصلی فیلم این شخصیت را متناقض کرده است اما بدون درنظر گرفتن این مساله که میتواند قابل اغماض باشد، شخصیت پردازی به شیوه بسیار هنرمندانه ای صورت میپذیرد. یکی از این شیوه های هنرمندانه که کاملا تصویری و سینمایی صورت میپذیرد مساله برادر شهید بودن احمد است. احمد در کلانتری میگوید که ارتباطی با عزیزی معروف در جنگ نداشته است اما در خانه فرزانه میبینیم که عکس یک شهید روی طاقچه قرار دارد. تمرکز دوربین روی این نما بخشی از شخصیت پردازی احمد را انجام میدهد. احمد ازینکه دخترش فرار کرده احساس شرم میکند و در کلانتری به همین دلیل دروغ میگوید. یک شخصیت پردازی کاملا مرتبط با محتوای اثر. در جای دیگر احمد را میبینیم که با ورود ستاره خودش را به خواب میزند. باز هم بدون هیچ دیالوگ و تاریخ سازی شخصیت پردازی میشود. احمد از روبرو شدن با دخترش فرار میکند. این واکنش در کنار دیالوگی که ابتدای فیلم به مادر ستاره میگوید نشان میدهد احمد از آن دست پدرهایی است که کاری به تربیت فرزند ندارد و تربیت را وظیفه مادر میداند. چند مثال دیگر مانند صحنه ای که احمد در ماشین جلوی خانه فرزانه در ماشین نشسته و شیوه داخل شدنش به خانه تماما شخصیت احمد را کامل میکند و جزئیاتی به آن میبخشد که با درک کامل آنها میتوان به خوبی با او ارتباط گرفت. بازی خوب فرهاد اصلانی هم این نقش را در ذهن ماندگار میکند.

«دختر» باوجود خلق نماهایی بدیع از شهر آبادان و پالایشگاه، به دلیل عدم ارتباط این نماها با محتوای اثر، تبلیغاتی به نظر میرسد. بازیهای خوبی دارد و لهجه آبادانی تقلیدی و اغراق شده نیست. درکل یک فیلم با مضامین تکراری و کلیشه ای درآمده است که برقراری ارتباط با آن دشوار است اما خسته کننده نیست و در کلیشه باقی نمیماند و پیش میرود.