جستجو در سایت

1395/05/19 00:00

این یک نقد نیست؛مرثیه ای ست برای دردهای مشترک

این یک نقد نیست؛مرثیه ای ست برای دردهای مشترک

چهارشنبه 19 اردیبهشت،اولین تجربه ی جلیلوند در مقام یک فیلمساز،درامی ست اجتماعی که بنا بر یک وظیفه ی هنری و یک مسئولیت اجتماعی،گوشه ای از دردهای جامعه ی کنونی ایران را به تصویر کشیده است.اما آنچه در این یادداشت به آن خواهیم پرداخت یک نقد فنی به ساختار این فیلم نیست،بلکه نگاهی مفهوم گرایانه و فرا متنی به فیلم نامبرده خواهد بود:
نماد گرایی و سمبلیسم،یکی از رایج ترین شیوه های روایت یک واقعه ی تلخ اجتماعی در بستر زمان و در جبر دوران است.در واقع ما در این طریق با تمثیل افراد و تشبیه موقعیت ها،شرایطی را فراهم میکنیم که مخاطب علاوه بر تماشای پوسته ی ظاهری،به عمق معانی و فلسفه ی درونی مطلب نیز گذر کرده و آن را مورد توجه قرار دهد.اگر سینما را صرف تصویر و یک رسانه ی سمعی_بصری بدانیم،فیلم چهارشنبه 19 اردیبهشت یک فیلم موفق با ساختاری قابل قبول در حوزه ی پرداخت درام است.اما اگر به سینما بعنوان یک فلسفه و بعنوان یک آوردگاه آزمون اندیشه ها نگاه کنیم،اوضاع کمی متفاوت است و فیلم فوق روی متفاوتی از تفسیر را به خود خواهد دید.
آنچه خود فیلم در شعار تبلیغاتی خود بدان اشاره داشته است،نقد انسان و ستایش انسان و انسانیت بوده است.این بازی با کلمات و این شعار به ظاهر پارادوکسیکال مسائلی را به میان می آورد که هر یک نیاز به شرح و تفصیل فراوان دارد.اول مرتبه،باید پرسید "جایگاه انسان در جامعه ی مورد نمایش جلیلوند کجاست؟تعریف او از انسان چیست؟ و او در فیلم خود چه سبک انسان هایی را به ما عرضه کرده است؟آنچه روایت فیلم بر آن صحه میگذارد،سه ماجرای منقطع است که در مفهومی واحد به یکدیگر گره میخورند.اگر در یک دید ساختارگرایانه،ما این سه روایت را به یک مثلث تشبیه کنیم و سه ضلع این مثلث را به ترتیب جلال (امیر آقایی)،ستاره (سحر احمدپور) و لیلا (نیکی کریمی) در نظر بگیریم،نیازمند آنیم که شعار و مانیفست فیلم را به هر کدام از این شخصیت ها و افراد پیرامونشان تعمیم دهیم و آنان را مورد بررسی قرار دهیم.
از شخصیت جلال آغاز میکنیم. وی قهرمان و شخصیت محوری فیلم است،که با انتشار یک آگهی در روزنامه ای کثیر الانتشار قصد کمک مالی به یک یا چند نیازمند دارد.اولین پرسشی که در ذهن یک مخاطب نقاد شکل میگیرد آم است که،جایگاه و مرتبه ی جلال در جامعه چیست؟جلال اصولا کیست؟ آیا جلال با این حرکت یک کار انسانی انجام میدهد؟! در واقع اگر بخواهیم صفتی برای شخصیت جلال در فیلم انتخاب کنیم یقینا " قهرمانی دردمند" می تواند گزینه ی مناسبی باشد،که بنا بر یک سبقه ی ذهنی و یک خاطره ی تلخ که موجب از دست دادن فرزند خویش بعلت مشکل مالی شده است،حال دست به این کار_کمک مالی از طریق یک آگهی_ زده است.در واقع جلال با اینکار التیامی بر درد خویش میگذارد اما در مقابل و در سوی دیگر سکه وی با چالش های متعددی روبروست که یکی از آن ها پرده دری از آبروی جمعی یک جمع برای یک کمک مالی است.جمعیتی که در مقابل دفتر وی ایستاده اند،هر چند نیازمندند اما پیش از آن یک " انسان آبرومند نیازمند" می باشند.به این توالی کلمات دقت کنید.در مقامی دیگر،جلال چه معیار و میزانی برای اهدای آن پول به افراد دارد؟! او در چه جایگاهی از مقام قضاوت عادلانه نشسته است که 1)شنونده ی دردهای مردم باشد 2)از میان آنان نیازمند ترین را برگزیند.در ادامه ی فیلم ما شاهد یک کلاف سردرگم میان شخصیت جلال بعنوان یک قهرمان با محیط پیرامون وی هستیم.او بعد از گذر از دفتر بطور کاملا اتفاقی با نامزد سابق خود دیدار میکند و در همین حین از مقام یک قهرمان یاری دهنده ی عادل،به یک آدم در بند احساس و اسیر در جبر عاطفه تبدیل میشود.و این پایان ماجرا نیست،وی حتی با همسر خود دچار یک تنش است.در اینجا شواهد امر به وضوح شهادت بر آن میدهند که جلال تنها به دنبال فرو نشاندن و التیام درد شخصی و گشودن عقده ی درونی خویش است،نه حل مشکلات و نه حضور در مقام یک قهرمان.او هیچ کدام از این مسائل را نمیخواهد.پس ما در اینجا شاهد انسانی می باشیم که اسیر جبرهای درونی ست و برای خروج از پیله ی شخصی و ورود به وادی انسانیت گامی برنداشته و نخواهد داشت.مفهوم انسانیت در شخصیت جلال کاملا نسبی ست،و حقیقت امر نیز چنین است زیرا انسانیت محصول انسان است و انسان نسبی ست.اما محصول انسانیت،چیزی ست ورای انسان و انسانیت.
و اما شخصیت ستاره،او نماد یک عاشق تابوشکن و یک اخلاق گرای هنجارشکن است.وی شرعا هیچ مانعی میان خود و مرتضی برای ازدواج و محرمیت نمیبیند و حقیقت امر نیز چنین است،اما عرف نیز این حد فاصل را در خود حل میکند و میپذیرد؟! یکی از نکات طلایی فیلم تقابل شرع و عرف است.تقابل اخلاق از دو دیدگاه مستند.ستاره در مقام یک انسان حق ازدواج و تشکیل خانواده دارد.اما در ادای حق انسانی خود نسبت به خانواده ای که او را حمایت کرده اند کار صحیحی انجام داده است؟ در این میان ستاره که عمری نان و نمک یک خانواده را خورده است،به روایتی نمکدان میشکند و به تمام مسائل عرفی پشت میکند و انسان شرعی را بر انسان عرفی ترجیح میدهد.اما در همین حین مسئله ای مطرح میشود که رابط اصلی میان قهرمان داستان جلال و ستاره میباشد.آیا جلال در این موقعیت به بنیان یک خانواده ی نوپا کمک کرده است یا یک هنجارشکنی خانوادگی را حمایت کرده و به آن مجال سرکشی داده است؟
اما محیط پیرامون ستاره،اسماعیلی (برزو ارجمند) قرار دارد که نماد یک مرد ایرانی با آن غیرت سرکش است و مادر اسماعیل (آفرین عبیسی) که همچون مادران محترم و صاحب آبرو نماد یک خانواده ی سنتی اصیل ایرانی را به تصویر میکشد.اما در پس دعوای مرتضی و اسماعیل در فیلم،کارگردان روایت صحیحی از اصالت یک خانواده ی ایرانی نشان میدهد؟! خانواده ای که بخشش و عطوفت در آن راه ندارد و دختر تنهای خود را دست جامعه تنها رها میکند و او را به دلیل انجام یک عمل اشتباه طرد میکند.آیا این یک خانواده ی ایرانی ست؟! بعید میدانم.
ما قصد قضاوت بر هیچ یک از روایت های سه گانه ی فیلم را نداریم و تنها در آنچه جلیلوند بعنوان داده در اختیار ما قرار میدهد بازگو و تحلیل میکنیم.
و اما آخرین شخصیت،لیلا با بازی نیکی کریمی،به گمانم بیشتر از نقد شخصیتی،به این بخش از روایت نقد فنی وارد است که در نقدهای موجود بسیار کامل به آن پرداخته شده است.اما حد فاصل اخلاق و عاطفه دو راهی بود که لیلا و همسرش میان آن گیر کرده بودند.و در نهایت منجر به یک ایستادگی حتی در موضع دردمندی گشت.
اما در آخر ذکر این نکته لازم است که روایت سینمایی این اثر روایتی قابل قبول است و تخریب اثر هیچگاه قصد بنده ی حقیر نبوده است،اما سینما نیز تنها از دریچه ی دوربین معنا نمیشود.در واقع آنچه جلیلوند از انسانیت ارائه میکند درک ناصحیحی ست از این مقوله،چرا که این مقوله حتی اگر با بن مایه ی منطقی تحلیل شود متاثر از جبر هایی نظیر جبر جغرافیا،سیاست،مذهب و .... خواهد بود.انسانیت محصول انسانی زیستن است و انسانی زیستن ریشه در شخصیت انسان دارد.اما محصولی که انسانیت عرضه میکند ورای انسان و انسانیت است.
سینمای اجتماعی همانطور که پیش تر در مقالاتم عرض کردم تنها راوی یک واقعه نیست بلکه میتواند در نقش شاکله پرداز تفکر جمعی بر روان یک جامعه تاثیر مثبت و منفی بگذارد،پس مراقب جامعه و آنچه از لنز دوربین ارائه میکنیم باشیم و در روایت هایمان مصلحانه تر عمل کنیم.
آنچه خواندید یک نقد نبود...