شاهکار قرن
چهار سال گذشته است اما همچنان بردمن همانند جواهری ارزشمند در سینمای پستمدرنیسم میدرخشد. حتی اگر آثار موفق اکران شده چهار سال اخیر را با بردمن مقایسه کنیم، باز هم بردمن از بقیه آثار برتر است. بردمن پر از عناصر خلاقیت و نوآوری است و آلخاندرو گونزالز ایناریتو در مصاحبه آکادمی ۲۰۱۴ میگوید: «اگر میخواهید اثری خلاقانه و دیوانهوار بسازید، باید مرزها را بشکنید.» بردمن مرزها را میشکند؛ تنها فیلمی است که هم شما را میخنداند، هم میگریاند، هم هیجانزده میکند و هم بازیگرانی در اختیار دارد که بهترین هنرنمایی عمرشان را به نمایش میگذارند. بردمن علاوه بر اینکه فیلم جسورانهای است، به جرئت میتوانم بگویم که شاهکار قرن بیست و یکم است.
ریگان تامسون، بازیگر دهه هشتاد و نود میلادی که به خاطر بازی در سری فیلمهای ابرقهرمانی مرد پرنده، به شهرت و محبوبیت فراوانی دست پیدا میکند. اما در این مدت در باتلاق فساد، اعتیاد، روابط نامشروع و افسردگی شدید فرو میرود و حتی ساخت مرد پرنده چهار هم متوقف میشود. ریگان به ستاره رو به افول تبدیل میشود که حتی تهیهکنندگان و کارگردانهای سینما هم به سراغ او نمیآیند. سالها میگذرد تا اینکه ریگان تصمیم میگیرد که با کارگردانی و نویسندگی و بازیگری در تئاتر برادوی، آن محبوبیت گذشتهاش را دوباره به دست بیاورد اما در میان راه با مشکلاتی روبرو میشود که میتواند تمام آرزوهای ریگان را برای بازگشت به هالیوود، بر باد ببرد.
بردمن نگاه طعنه آمیزی به سه جایگاه دارد؛ جایگاه منتقدان سینما و تئاتر و تلویزیون، جایگاه فیلمهای ابرقهرمانی و جایگاه بازیگران روبه افول سینمای هالیوود. بردمن بهشدت منتقدان سینما را زیر ذرهبین قرار داده است. شخصیت تابیتا دیکینسان مصداق بارز یک منتقد عصر امروزه است. منتقدی که به هیچ اثری رحم نمیکند و میتواند با نوشتن یک نقد منفی و یکطرفه، اثری را بهطور کامل با خاک یکسان کند. اما در سکانس فوقالعاده جروبحث ریگان با تابیتا در کافه، معلوم میشود که منتقد داستان ما که هنوز نمایش ریگان را ندیده است، از همین الان شمشیر را از پشت بسته که میخواهد نقد تندوتیزی درباره نمایش وی بنویسد و واضح به ریگان حالی میکند که تو بازیگر سینما نیستی، تو هم مثل بقیه یک سلبریتی هستی. اما ریگان هم کم نمیآورد و نقدی که تابیتا در کافه در حال نوشتن بود را میرباید و بلند آن را میخواند و اظهار میکند که تو بلد نیستی نقد کنی و فقط بلدی که به اثر، برچسبهای مختلف مثل «سخیف»، «مستهجن»، «کلیشه» و… بزنی. این سکانس، نبرد بین هنرمندان و منتقدان را بهخوبی نشان میدهد و عده کثیری از منتقدان را زیر سؤال میبرد که آیا واقعاً بلد هستند که اثری را درست ارزیابی کنند و نکات برجسته و ضعف را به خوبی به آن اشاره کنند. طعنه تندوتیز ایناریتو به منتقدان امروزه در همان دیالوگ ریگان از یکطرف و طرف دیگر، پریشانی و شکستی درونی شخصیت ریگان را نشان میدهد. با اینکه تظاهر میکند که به نقد تابیتا اهمیت نمیدهد اما تمام فکر و ذهنش این است که نظر منتقدان هم جلب کند. حرفهای تابیتا آن قدر بر روی ریگان اثر گذاشته که حتی شب را در خیابان میگذارند و توهمات دیداری و شنیداریاش به مرحلهای میرسد که واقعاً صد در صد مطمئن است که قدرت فرا بشری دارد و میتواند پرواز کند. جایگاه دوم اشاره طعنهآمیزی به فیلمهای ابرقهرمانی دارد. حتی فیلم با سکانسی آغاز میشود که بیشتر در سری فیلمهای ابرقهرمانی مارول میبینیم (سقوط یک شهاب سنگ به درون دریا) و سپس ریگان را عریان در اتاقش میبینیم که در حال مدیتیشن کردن و در هوا معلق است. ایناریتو در هر پلانی، سعی میکند که ما واقعاً احساس کنیم که ریگان واقعاً یک ابرقهرمان است اما کسی باور نمیکند. مثلاً در آن سکانسی که با حرکات چشمانش، بازیگر بیاستعداد را ناکار میکند و درحالیکه از این کاری که کرده خوشحال است، به رفیق صمیمیاش میگوید که کار من بوده است که طرف را ناکار کرده است اما رفیقش وی را تمسخر کرده و آدم مست خطاب میکند و در سکانسی دیگر بهصورت طعنهآمیز اشاره میکند که تمام ستارگان حال حاضر سینما مشغول بازی در یک فیلم ابرقهرمانی هستند (سکانس مربوط به اینکه ریگان دنبال بازیگر جایگزین است و اسم تعدادی از ستارگان سینما را نام میبرد اما رفیقش به او اعلام میکند که تمام این ستارگان مشغول بازی در یک فیلم ابرقهرمانی هستند.) ریگان آنقدر به دنیای ابرقهرمانان آلرژی دارد که حتی گزارش اکران فیلم مرد آهنی ۳ که تلویزیون، مصاحبه رابرت دووانی جونیور را زنده پخش میکند. ریگان با عصبانیت فراوان، تلویزیون را با قدرت تظاهر گونه فرا بشریاش، خاموش میکند. حتی بازیگری جایگزین میشود که در زندگی واقعی (ادوارد نورتون) در فیلم ابرقهرمانی هالک بازی کرده است اما به دلایلی گوناگونی در قسمت بعدی هالک یا انتقامجویان حضور پیدا نمی کرد. بردمن علاوه بر اینکه طعنه زده است که ابرقهرمانان، سینمای هالیوود را بیخود و بیجهت قرق کردهاند، به اتفاقات پساابرقهرمانی هم میپردازد. حتی به این فکر میکنیم که آیا رابرت دووانی جونیور یا کریس ایوانز بعد از پایان انتقامجویان، میتواند همانند گذشته، شهرت و محبوبیتشان را نگه دارند و پیشنهادات کاری به آنها داده شود یا اینکه به سرنوشت ریگان تامسون دچار میشوند؟!
نمیتوان انکار کرد که فیلمبرداری بدون کات لوبزسکی، به بردمن رنگ و بوی متفاوتی داده و هیجان فیلم را دو چندان کرده است و حتی موسیقی به کار برده که ترکیبی از جاز و موسیقی کلاسیک است که در طول فیلم هرگز قطع نمیشود و آنچنان مخاطب را هم آزار نمیدهد. حتی موسیقی ضربآهنگ فیلم، بعد چهارم را هم میشکند (سکانسی که ریگان به موسیقیدان خیابانی انعام میدهد و یا در راهروهای پرو پیچ خم تئاتر در حال درام زدن دیده میشود).
بردمن فیلم عجیبوغریبی است، آن هم از نوع خوبش. عجیب بودن فیلم، بخش کمیک فیلم را دوچندان میکند. لزلی، دوستدختر مایک شاینر، با یک بوسه عجیب، تغییر گرایش میدهد. ریگان از بدشانسی غیرمنتظره، مجبور میشود نیمه عریان در خیابانهای نیویورک به سمت سالن تئاتر قدم بزند و حتی مجبور است از در اصلی سالن وارد شود و بهمحض ورود، بازی خود را به نمایش بگذارد که به نظرم یکی از خندهدارترین سکانسهای کمدی است که تا حالا دیدهام. فردی ناآشنایی را میبینیم که در خیابان ناگهانی تصمیم میگیرد که نمایشنامهی هملت را بهتنهایی اجرا کند. آنهم طوری اجرا میکند که واقعاً ریگان پریشان را به خود جذب میکند و میرسد به آن سکانسی که ریگان تصور میکند که دارد در خیابانهای نیویورک پرواز میکند و میتواند با یک بشکن، ماشین را منفجر کند و حتی گلولهای که در حین نمایش به خودش شلیک میکند، از شانسش به دماغش برخورد میکند و پس از عمل، دماغش بهگونهای میشود که شبیه دماغ یک پرنده است و حتی پایانبندی خاصی دارد که همچنان همانند سؤال در ذهن بیننده خطور میکند که آیا ریگان از پنجره خودش را پرت کرده است و یا این دفعه واقعاً تبدیل به مرد پرنده شده است و همه باورش دارند. فقط میتوانید این سکانسهای خاص را در فیلمی خاص به نام بردمن پیدا کنید.
بردمن شاهکار است. ایناریتو با داشتن لوبزسکی بااستعداد، بازیگران محشر و موسیقی بیحدومرز، اثری دیوانهوار و خارقالعاده را ساخته که سالها در ذهن میماند. فیلمنامهای فوقالعاده با دیالوگهای جذاب و کمیک و صدالبته هنرنمایی تکقطبی مایکل کیتون، نشان میدهد که همچنان یک بازیگر توانمندی است و بدون اینکه حتی زره ی بتمن را هم بپوشد، میتواند همانند یک الماس بدرخشد.